🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
إِنْ تَعُـدُّوا نِعْـمَةَ اللَّهِ لَا تُحْـصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَـغَـفُورٌ رَحِــيـمٌ 💕😍
و اگـر بخواهید ڪـہ نعمتهای خدا را شـماره ڪـنید
هـرگز نتـوانید
ڪـہ خـدا در حق بندگان بسـیار آمـرزنده و مـهربان است ...💛🌱😇
سـوره نحـل _ آیہ ۱۸
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
«اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَكُمْ»
رسول اكرم(ص) فرمود: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آنها معاشرت نماييد.🫀
منبع:بحار الانوار، ج 23، ص 114✍
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
مرا
جـــ💓ــان
آن زمان باشد
که #تُ
جـانــ💕ــان من باشے
#جان_جانان_من💚
#روح_و_ریحان_من💐
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 میخواستم برم جایی
کار اداری داشتم،
راننده اسنپ زنگ زد گفت:
تو موقعیتم قربان☺️
گفتم:
تا من دستور ندادم شلیک نکن👮♂🔫
چندتا فحش نثارم کرد
و قطع کرد بی جنبه😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1028 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
دلبرر☺️
↜تُـ♡ـو↝🫧
عَطـرِ کدام خوشـبوترین گلِ جهـانی 🌹
که هـر جا می نویسَـمت🫧
شُـکوفه میدهـی!🍃✨
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
خدایا من رو خرج کاری کن
که مرا بخاطرش آفریدی(:♥️
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
💯خانمها با گفتن
«من در کنار تو آرامش می یابم»
یا
«خیلی خوشحالم که می توانم به
تو تکیه کنم»
🍃💞 مرد را سرشار از عشق و محبت
کنند و او را بیش از پیش، به خود
علاقه مند سازند.
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
هر وقت آمدم به
صحن و سرات، دیدم👀
هر گوشه حرم داشت
تسکین برای غمها😌
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_صدوهشتادوشش نیکی جان،ببین حالا که پدر و مادر تو اینقدر مخ
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوهشتادوهفت
حاج خانم به گرمی دستم را میفشارد
+:ممنون دخترم...ممنون ... امیدوارم همیشه خوشبخت باشی
:_با اجازه تون...
از کافه بیرون میزنم. هوا رو به تاریکی میزند.
دکمه های پالتویم را میبندم و راه خانه را در پیش میگیرم...
باید فکر کنم. به همه چیز...
به پدربزرگ،عمووحید،سیاوش...دخترعمه اش...
او هم مثل من گناهی ندارد...
نیاز به راه رفتن دارم،به گز کردن پیاده روها تا خانه.
🍃
کلید را داخل کیف میاندازم و وارد خانه میشوم. اوضاع خانه،به نظر روبه راه نمیآید.
صداهایی در هم و نامعلوم از سالن میآید.
به طرف سالن کشیده میشوم
عمو رنگ به رو ندارد،با موبایل حرف میزند،منتهی انگلیسی...
بابا دست به کمر زده و گاهی چیزی به عمو میگوید
مامان نگران چشم به عمو دوخته...
خودم را به نزدیک ترینشان میرسانم:مامان
دستم را روی بازویش میگذارم
:_چی شده مامان؟
مامان برمیگردد و سرسری نگاهی به من میاندازد
+:حال پدربزرگ خوب نیست
شوکه میشوم. مامان،ناگهان انگار متوجه چیزی شده به طرفم برمیگردد و فریاد میزند
+:نیکـــــی
سکوت کل خانه را میگیرد.
عمو و بابا به طرفمان برمیگردند.
نمیدانم چرا،اما عمو رنگش بیشتر میپرد.
نگاه متعجبم را به هرسه ی آن ها میدوزم...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
⊰📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوهشتادوهشت
عمو لب میزند :چادر...
ناخودآگاه دست روی سرم میگذارم...
با چادر وارد خانه شده ام...
آنقدر فکرم درگیر بود که اصلا نفهمیدم...
عمو انگار تازه متوجه موبایلش شده است،آن را روی گوشش میگذارد..
همچنان سکوت پابرجاست.
نگاه بابا،رنگ نگرانی دارد با رگه هایی از خشم به من...
عمو موبایل را قطع میکند،نفس عمیقی میکشد
:_خداروشکر......برگشت....
بابا نفس راحت میکشد..
عمو خم میشود،روی زمین میافتد و سجده ی شکر به جا میآورد.
از خوشحالی اش،لبخندی روی لبم مینشیند
من میدانم چقدر به پدربزرگ وابسته است...
صدای بابا از فکر بیرون میآوردم،لبخند از لبم میپرد..موقعیتم را پاک فراموش کرده بودم...
:_نیکی این لباس عهد قجر چیه رو سرت؟بازم قصد کردی با آبروی ما بازی کنی؟
لحنش خشمگین است،میترسم...
عمو بلند میشود :مسعود... الآن حالت خوب نیست بذار بعدا حرف میزنیم...
سرم را پایین میاندازم.
شیشه ی بغضم میشکند و هزار تکه میشود، تکه ی نوک تیزش هم،خنجر میشود و در قلبم فرو
میرود .
لب هایم میلرزند و اشکم سرازیر میشود.
بابا میخواهد به طرفم بیاید که عمو جلویش را میگیرد
:_ولم کن وحید...
اشک هایم را با دست میگیرم،میشوم نیکی عصیانگر شانزده ساله...
دختری که کافی بود کسی ابروی بالای چشمش را نشانه رود و نازک تر از برگ لطیف گل،نثارش
کند.
میشوم نیمه ی دیگرم که چند سالیست فراموشش کرده بودم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
⊰📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➺•🌸•⃟🎊•
【 #عیدانه 】
- چه نیازیست به اعجاز؛ نگاهت کافیست
- تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد ! ♥️
#رسولالله
◞هَــرجــا ڪہ تــو رؤیَـت بِـشَـوے ، عِـیـد هَـمـان جــاســت !◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
➺•🌸•⃟🎊•
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
* مراد از وحدت چیه❔🌱
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰🌸 #ربیع_الاول | #هفته_وحدت
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1494 𓈒
.
𓂃شبنشینےبامقاممعظمدلبرے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌙
⏝