#صبحونه
تورا دوسـت دارم🥰
و دوسـت داشتنِ تو
انگـار بہ من
حـس جاودانگـے مےدهد....❤️🫀
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
پیامبر رحمت صلیاللهعلیهوآله فرمودند :
نشستن مرد کنار همسر ،
نزد خدا از اعتکاف در مسجد محبوبتر است 😍😌💕'
⇦ بنظرم امروز نیت کنیم که
یک زمان اختصاصی برای خودمون و همسرمون قرار بدیم
و تو این زمان با همدیگه گفتگو کنیم یا حداقل یكفعالیت مشترک انجام بدیم 😉🌸
یادتون نره که ما منتظر تجربههاتون از انجام دادن نیتها اینجا هستیم 😍👇🏻
- @Khadem_Daricheh
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
هر از گاهی نگاهی داخلِ آیینه کن شاید
ببینی از چه میگیرد زبانم وقتِ دیدارت...🦋
#علی_نیاکوئیلنگرودی
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
خـانـومااااۍ گل
آیــا مےدانسـتید
ڪـہ ....؟!🫢😌
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
👜
⏝
֢ ֢ #منو_مامانم ֢ ֢
.
📩 مامانم صبح لباس کثیفا رو
انداخته تو لباسشویی رفته بیرون
ظهر بیاد روشن کنه، بابام فک کرده
شسته شدن درآورده همشونو پهن
کرده، منم فک کردم خشک شدن
دوساعت با دقت تاشون کردم
گذاشتم تو کمد :))😂😅
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1088 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃دونفرههاےویژهبامامانبفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
👜
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
موی تو نیست ریخته بر روی شانههات؛
هاشورِ شاعرانه شب بر سپیدههاست :)🙂
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
@ostad_shojaeسیره عرفا در خانواده.mp3
زمان:
حجم:
5.61M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
🩵 رفتار بزرگانِ سلوک و عرفان،
در خانه و خانواده
منبع : جلسه ۱۵ از مبحث زندگی زیبا
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
#ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺗﺼﻤﻴﻢ مهمیست ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﻰ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻯ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺍﺯ آﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﺯﻥ ﻭ ﻳﺎ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ " ﺍﺣﺴﺎﺳﻰ ﻭ ﺟﻨﺴﻰ " ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ و فکر کنید
ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺑﭽﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺭﻳﺪ.
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ #ﺗﻌﻬﺪ ﺍﺳﺖ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ " ﻣﺘﻌﻬﺪ ﻭ #ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ " ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻜﻨﻴﺪ.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
یه روزِ بارونی🌧
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوشصتوچهار :_نه دیگه... خوابم پرید... میخواهم چیزی ب
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتوپنج
صدای مانی از پشت در میآید.
:_مسیح،زنداداش..
در الآن باز میشه...
سریع بلند میشوم،نیکی هم..
نگاهی به سرتاپای نیکی میاندازم.
حجابش بینقص و کامل است.
حتی تاری از موهایش بیرون نیست،اما چیزی دلم را چنگ میزند.
اگر در باز شود...
اگر مانی و مرد قفلساز...
نیکی...
چادرش را از روی دسته ی صندلی برمیدارم و به طرفش میگیرم.
باید فرقی باشد میان من و مردانی که بیرون ایستاده اند..
باید میان من و هر مرد نامحرم دیگری خواه برادرم، تفاوتی باشد...
حتی با وجود پوشیده بودن مانتویش...
نیکی با چادرش محدوده ی نگاه برای غریبه ها مشخص میکند و من به احترام حجابش،دوست
دارم برابرش تعظیم کنم.
نیکی با تحسین به چشمانم و بعد به چادر بین دستانم نگاه میکند.
لبخندش پر از ستایش است...
پر از احترام...
چند سرفه ی مصلحتی میکنم،صدایم رگه دار شده...
+:چیزه،هوا داره سرد میشه،بهتره در بالکنو..
حرفم را قطع میکند
:_پسرعمو
نگاهش میکنم
:_ممنون...ممنون که حواستون جمعه..
لبخند میزنم.
باز هم دلم میلرزد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتوشش
برای هزارمین بار،باز هم به این نتیجه میرسم که نمیشود...
بدون نیکی،نمیشود...
آرام، چادرش را مثل گنجی باارزش روی سرش میگذارد.
قاب صورت مهتابی اش،شب تاریک حجابش میشود.
نگاهش میکنم.
با شرم،سر پایین میاندازد.
نمیتوانم باور کنم این همه خوب بودن را...
همسایه ی سر به زیر من!
بیا باور کنیم...
بدون تو نمیشود..
صدای بلند باز شدن در،رشته ی افکارم را پاره میکند.
برمیگردم و با چند گام،خود را به در نیمه باز میرسانم .
در را باز میکنم.
مانی و مرد جاافتاده ای پشت در ایستاده اند.
"سالم" نسبتا بلندی میدهم .
مرد با لبخند جوابم را میدهد و مشغول جمع کردن وسایلش میشود.
:_دستتون درد نکنه آقا،لطف کردین...
مرد سرش را بلند میکند
+:خواهش میکنم جوون... قفلشو نشکستم،دوباره از همون کلید میتونین استفاده کنین،البته
اگه پیدا بشه...
مانی میگوید:"بله پیدا میشه"..
مانی خودش را کنارم میکشاند.
دست دراز میکند،دستش را گرم میفشارم.
:_دستت درد نکنه داداش،امروز حسابی به زحمت افتادی
از لحن صمیمی و تشکر گرمم تعجب میکند.
گوش های مانی به شنیدن چنین کلماتی از زبان مسیح عادت ندارد .
برادر من،چه میداند دختربچه ی سر به زیر همسایه چه بلایی سر قلبم آورده.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتوهفت
صدای آرام سلام دادن نیکی میآید و بعد گرمای حضورش را کنارم حس میکنم.
مانی به طرفش برمیگردد:"سلام زنداداش،شرمنده که اینجوری شد"
نمیدانم درست میبینم یا باز هم دچار وهم شده ام، اما گونه های نیکی با شنیدن لفظ'' زنداداش
'' رنگ میگیرند.
لبخند ملیحی میزند:"اختیار دارین آقامانی،تقصیر شما که نبود"...
مرد بلند میشود:"خب اگه اجازه بدین من دیگه مرخص میشم از خدمتتون"..
مانی همگام با مرد حرکت میکند.
به نیکی نگاه میکنم.
+:برم راهیش کنم،یه چایی دم میکنی تا بیام؟
لبخند میزند و چشمانش را روی هم میگذارد.
*نیکی*
شیر کتری را میبندم،شعله ی گاز را کم میکنم و قوری را روی کتری میگذارم.
به طرف اتاقم میروم.
امروز حسابی خسته شدم.
در را میبندم و مانتو و شلوارم را با بلوز و دامن عوض میکنم.
چادر رنگی ام را سر میکنم و از اتاق بیرون میروم.
داخل فنجان های بلوری چایی میریزم.
سینی چای و ظرف شیرینی را برمیدارم و به طرف مبلهای جلوتلویزیونی میروم.
همزمان مسیح و مانی وارد خانه میشوند.
مانی میخندد و خودش را روی مبل روبه روی من پرت میکند.
:_بالاخره من نفهمیدم شما تو اتاق مشترک چی کار میکردین؟ولی خب به نفعمون شد... اگه
بدونین با چه استرسی خودمو رسوندم اینجا...
مسیح روی مبل تک نفره ی نزدیک من مینشیند
+:الآن یه زنگ به مامان بزن بگو ما رسیدیم..
فنجان چای را به سمت مسیح میگیرم،با لبخند آن را میگیرد.
فنجان و بشقاب بعدی را به طرف مانی میگیرم.
جلو میآید و درحالی که موبایلش را درمیآورد، فنجان را به دست میگیرد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝