eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نیکی با خنده میگوید :خیر باشه طلاخانم،شیرینی از کجا؟ طلا سینی را روی میز میگذارد:آقا خریدن... نیکی با تعجب نگاهم میکند. فنجانم را برمیدارم و میگویم:واسه اون قضیه نیس،شیرینی شراکتمونه... لبخند میزند و دلم میلرزد. یک چیز را خیلی خوب فهمیده‌ام. این احساس شیرین،این لرزش گاه و بیگاه قلبم،این دلضعفه‌هایم برای خنده‌هایش، همه‌ی اینهارا در تمام عمرم فقط یک بار تجربه خواهم کرد،آن هم کنار نیکی.. حیف است... نمیتوانم از دست بدهمش.. باید...باید مال من باشی،برای همیشه .... *نیکی* طلا، دیس پلو را روی میز،کنار ظرف خورشت میگذارد و میپرسد:کاری با من ندارین خانم؟ لبخند میزنم:نه طلاخانم،اسباب زحمتت شد،شرمنده.. طلا با لبخندی به طرف آشپزخانه میرود. مسیح،بشقابمـ را از مقابلم برمیدارد و برایم برنج میریزد. صدای زنگ موبایلم میآید. "ببخشید" میگویم و به طرف اتاق میروم. کمی نگرانم،از تلفنهای این موقع، خاطره‌ی‌ خوبی ندارم. ناشناس است،با پیش‌شماره‌ی تهران. به طرف میز میروم. :_ناآشناست،جواب بدم؟ مسیح با تعجب نگاهم میکند. +:از من میپرسی؟ سر تکان میدهم. :_میشه شما جواب بدین؟ مسیح لبخند گرمی میزند،لبخندی که قلبمـ را به آتش میکشد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ آمریکا از منطقه اخراج خواهد شد😎 •بخشی از سخنان اخیر آقا.. 🌱 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1551 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
دلیل ڪشف و شوق و ذوق و احـساس و جـنون در من🌱💚 تو در من ساختـے تشـخیص و تلمیـح و توالـے را ...✨ 🍃🌸| @asheghaneh_halal
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . . ⚠️ جنم، جنبه، چنته!‼️ ⬅️ببین اگه جنم و جنبه داره بهش دختر بده.🥰👌 🔅 یه سری چیزا خیلی مهم‌تر از دارایی و ثروت‌ان، بررسی اون‌ها خیلی مهم‌تر از بررسی وضعیت مالی طرف مقابله.💰💎 🎙استاد برمایی . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 😍فقط با یک قلم مواد این همه مارشمالوی خوشمزه درست کن😳خیلی هم سریع و بدون درد سر آماده میشه🥰 🍉 مواد لازم: یک بسته ژله انار یک بسته ژله سبز با هر طعمی دوست دارید من نداشتم آلوورا استفاده کردم بهش دو قطره رنگ سبز خوراکی زدم برای هر بسته ژله یک لیوان آبجوش هر بسته ژله بعد اینکه کامل حل شد ده دقیقه با همزن بزنید تا کاملا پف کنه و فرم بگیره شاید لازم باشه تا بیست دقیقه هم بزنید بسته به قدرت همزن داره حتما زیر مارشمالو ها ارد ذرت یا نشاسته ی ذرت یا آرد گندم بریزید حتما یه ساعت بزارید داخل یخچال تا خوب سفت بشه از شکلات اشکی به عنوان هسته ی هندونه میتونید استفاده کنید 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🚻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ سلام. بعنوان درد دل یه مرد متاهل این مطلب رو بذارین کانالتون☺️ آقا ما زن گرفتيم؛ يني شيرين ترين و فرح بخشترين لحظات عمرمونو در زندگي زناشويي تجربه کرديم.. ميرفتيم سر کار، زنمون ميگفت: چرا آنقد ميري سر کار؟ چرا به من نميرسي؟ ميمونديم تو خونه ميگفت: چرا نميري سر کار؟ پس کي ميخواد پول بياره تو اين خونه؟ مينشستيم رو مبل ميگفت: من بايد از صبح تا شب تو اين خونه جون بکنم، جنابعالي رو مبل لم بدي؟ پا ميشديم کمکش کنيم ميگفت: اومدي خرابکاري کني؟ قيافه مون ژوليده پوليده بود ميگفت؛ تو اصلا بخاطر من به خودت نميرسي! به خودمون ميرسيديم ميگفت: داري خودتو برا کي خوشگل ميکني؟ از دستپختش تعريف نميکرديم ميگفت: تو اصلا قدرشناس زحمتاي من نيستي! تعريف ميکرديم، ميگفت: ها؟ چه گندي زدي که حالا با اين حرفا ميخواي وجدانتو راحت کني؟.. ها ها ها ها ها.. اگه يه روز بهت گفتن بين زن گرفتن و سرطان گرفتن يکي رو انتخاب کن، اصلا از اسمش نترس.. با شيمي درماني درست ميشه!😂😂 𓈒 1103 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𐚁 ورودبدون‌همسرجان‌ممنوع ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🚻 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍 - قوتِ دل و زندگیـٰم!🩷 ╟❤️ - عزیزِ راهِ دور!🫂🚕 ╟🤍 - گلبرگِ مـَن!☘ °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @Asheghaneh_Halal 🛵 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌            ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ڪاش میدانستی👇        تڪرار" تـــو " برایم چقدر زندڪَی بخش است       درست مانند                        "نفسهایم"...🙃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چیزی نیست... عبارتی‌است که آن را می‌گوییم وقتی درونمان لبریز از همه‌چیز است... . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ما گره گشا داریم دافع البلا داریم هرکسی کسی دارد ما امام رضا داریم . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوپنجاه نیکی با خنده میگوید :خیر باشه طلاخانم،شیرینی
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شبیه پسربچه‌ها میشود وقت خندیدن. پسربچه‌های شلوغی که دوست داری دستت را بین موهایشان بکنی و بهم بریزی تارهای آشفته‌ی شبرنگشان را... زنگ‌خوردن دوباره ی موبایل افکارم را بهم میریزد. مستأصل،گوشی را به طرف مسیح میگیرم. مسیح لبخندش را کنترل میکند،سعی میکند متوجه برق شیطنت چشمانش نشوم. سرفه‌ای مصلحتی میکند و جدی میگوید +:اگه ازم پرسید چیکاره‌ی نیکی هستی چی بگم؟ سرم را پایین میاندازم،سه‌گوش باریک روسری را دور انگشتانم میپیچانم. :_راستشو.. مسیح بلند میشود و روبه‌رویم میایستد. خوشحالی در مردمکهای سیاهش،پیچ و تاب میخورد و در همین حال،یک قدم به من نزدیک میشود. نگاهش میکنم. سرش را کمی کج میکند و در چشمهایم خیره میشود. +:آها،فهمیدم...یعنی بگم پسرعموشم؟ آب دهانم را قورت میدهم. :_تلفن سوخت بس که زنگ زد... مسیح بلند میخندد و موبایل را از دستم میگیرد. قبل اینکه موبایل را روی گوشش بگذارد میگوید:بعدا مفصل راجع این موضوع حرف میزنیم...همین که بهم میگی "پسرعمو" حسِ دویدن خون،زیر رگهای صورتم، پوستم را میسوزاند. حتم دارم که لپهایم گل انداخته‌اند. با خجالت سرم را پایین میاندازم و پشت میز مینشینم. مسیح ، با لبخند شیطنت آمیزش به گونه‌های داغشده‌ام نگاه میکند و موبایل را روی گوشش میگذارد. +:بله؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:بله،بفرمایید... +:من همسرشون هستم.. +:آهــا.. +:باشه... +:خدانگهدار مسیح موبایل را روی میز میگذارد و سرجایش مینشیند.بیخیال و بی‌توجه به من،مشغول خوردن غذایش میشود. دستهایم را زیرچانه‌ام قالب میکنم و به غذاخوردنش خیره میشوم.با اشتها،قاشق پشت قاشق به طرف دهانش میبرد. خنده‌ام میگیرد،قبلا گفته بود "زیاد پرخور و پراشتها نیست" خنده‌ام را قورت میدهم و سرفه‌ای میکنم.. مسیح سرش را بلند میکند و با تعجب میپرسد +:چرا غذاتو نمیخوری؟ ابروهایم را بالا میبرم و با انگشت به موبایلم اشاره میکنم. :_جسارتا پشت خط کی بود؟ مسیح به صرافت میافتد +:عه ببخشید،آخه این دستپخت طلاخانم هوش و حواس نمیذاره که واسه آدم...از آموزشگاه رانندگی بود.. زهرخندی میزنم. خاطرات نوزده‌سالگی پرماجرایم، یکی یکی برابر چشمانم جان میگیرند. دانیال سیاوش مسیح مسیح مسیح آشنایی با تو،عجیبترین اتفاق بود. هنوز نمیتوانم بگویم تلخ بود یا شیرین. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝