عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدوهشتاد_ونه °•○●﷽●○•° بی تفاوتی محمد بدترین تنبیه بود برای من ،خودش
♥️📚
📚
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_صدونود
°•○●﷽●○•°
خیلی گرفته و ناراحت بودم.
مامانم برای صدمین بار صدام زد. به ناچار لباس مشکی هام و پوشیدم وهمراهشون رفتم.
نگاهم به صفحه گوشی بود تا اگه زنگ زد متوجه شم. رفتیم مسجدشون،کنار ریحانه و نرگس نشستم.اوناهم میدونستن که وقتی محمد نیست فاطمه حتی حوصله ی حرف زدن و هم نداره واسه همین فقط یه احوال پرسی مختصر کردیم و دیگه چیزی نپرسیدن.چند دقیقه مونده بود مراسم شروع شه که یکی از دختر بچه های هیئت که من و میشناخت اومد
کنارم و در گوشم گفت: یکی اون بیرون منتظر شماست.گفت خیلی واجبه حتما همین الان برین.
بعد تموم شدن حرفش رفت و نشد چیزی بپرسم. با تعجب از جام بلند شدم که ریحانه گفت :چی میخوای آجی. بلند نشو بگو بیارم برات.
_چیزی نمیخوام،باید برم بیرون.میام میگم بهت
رفتم بیرون. برام سوال شد کیه که با من کار واجبی داره.یخورده تو حیاط مسجد گشتم هرچی به اطراف نگاه کردم آشنایی و ندیدم که منتظر من باشه. گفتم لابد اون دختره من و با یکی دیگه اشتباه گرفته. با این حال از حیاط مسجد بیرون رفتم و به اطراف نگاه کردم. تقریبا شلوغ بود،یخورده ایستادم و وقتی کسی و ندیدم داشتم بر میگشتم که یکی صدام زد :خانم دهقان فرد
صدای محمد بود. با ذوق برگشتم عقب و دیدم پشت سرم ایستاده. لباس چریکیش تنش بود و با چهره ای خندون و چشمایی خسته نگام میکرد.
بدون اینکه چیزی بگم تند تند به سمت ماشینش که تو کوچه پارک شده بود قدم برداشت. با نگاه کردن به چهره اش تازه عمق دلتنگیم و درک کرده بودم.
نشستیم تو ماشین و گفت :سلام .خوبی
+سلاممم کی رسیدی؟
ماشین و روشن کرد و همونطور که به سمت خونه حرکت میکرد گفت : همین الان.
_پس چرا اومدی اینجا ؟
+خدانکنه. اومدم ببینمت خب. نمیدونی چقدر دلم تنگ شد برات.
تا برسیم به خونه چشم ازش برنداشتم. حس میکردم اونقدر دلتنگم که هرچی نگاش کنم سیر نمیشم.
رفتیم خونه. تا دوش بگیره لباس مشکیش و براش اتو زدم و تو دستم گرفتم. خوشحال بودم که مثل همیشه سر حرفش مونده.
خیلی زود اومد بیرون تا زودتر به مراسم برسیم
+ببخش کشوندمت خونه نزاشتم از مراسم استفاده کنی.
_نگران نباش اون زمان که اومدی هنوز شروع نشده بود. میرسم.
یه تیشرت مشکی که روش با خط قرمز (عشق علیه السلام) نوشته شده بود تنش کرد و پیراهنش و روش پوشید.
دوست داشت یه پیراهن بخره که روش یاحسین نوشته باشه،ولی بعد گفت که چون سینه میزنه و روی نوشته اش ضربه میخورده درست نیست،واسه همین به جاش این و خریده بود.
برگشتیمتو ماشین که بریم هیئت. یهو یاد ریحانه افتادم و موبایل و از جیبم در اوردم که دیدم ده تا تماس بی پاسخ از مامان،پونزده تا از ریحانه و سه تا از نرگس دارم. زدم رو صورتم و گفتم : ای وای محمد یادم رفت بهشون اطلاع بدم ،بیست و هشت بار زنگ زدن
شماره ی ریحانه رو گرفتم که با عصبانیت جواب داد: هیچ معلوم هست تو کجایی؟چرا به گوشیت جواب نمیدی؟ زهرمون ترکید. فاطمه ی بیشعور مگه با تو نیستم؟ کجایی؟گفتم لابد مردی داشتیم فکر میکردیم چجوری جواب محمد و بدیم
با تصور قیافه اش خندم گرفته بود.
محمد که بخاطر صدای بلند ریحانه متوجه حرفاش شده بود موبایل و ازم گرفت و کنار گوشش گذاشت وبه شوخی گفت : ای دختر بی تربیت. این چه طرز حرف زدن با خانوم منه؟من نیستم اینجوری مراقبشی؟
.....
+سلام عزیزم. اره برگشتم داریم میایم هیئت.خواهرکم من الان پشت فرمونم،اومدم خبرت میکنم افتخار میدم بهت بیای من و ببینی.
نمیدونم ریحانه چی گفت ولی محمد یه لبخند زد و گوشی و داد به من.
رفتار همه عجیب بود. محمد خیلی وقت ها بهش ماموریت میخورد و چند روز پیشمون نبود. اینبار بیست و پنج روز نبود مدت زیادی بود همه حق داشتن براش دلتنگ باشن،ولی بازم حس میکردم رفتارشون عجیبه. مامانم محمد و که دید چند دقیقه بغلش کرد و چندین بار صورتش و بوسید. ریحانه هم با دیدن برادرش یه نفس عمیق کشید و مثل مامان چند دقیقه رفت بغلش.گریه اش گرفته بود.با اینکه خیلی تعجب کرده بودم چیزی نگفتم.از محمد جدا شدیم و رفتیم داخل مسجد.
___
مراسم تموم شده بود.نشستیم تو ماشین و داشتیم بر میگشتیم خونه. به حرف محمد گوش کردم و وقتایی که نبود رفتم خونه ی بابام ولی هر یک روز در میون میومدم خونه ونیم ساعت میموندم . وقتایی که خونه خودم بودم دلتنگیم برای محمد کمتر میشد.
نگاهم افتاد به دستش که روی فرمون بود.یه تسبیح خوشرنگ با دونه های ظریف داشت،اون تسبیح و همیشه دور مچش میبست ولی الان دستش نبود
_تسبیحت کو؟
+یکی از رفقا ازش خوشش اومد دادم بهش
_چرا؟دوستش داشتی که؟
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست🤓☝️
هرشب از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍂🕯🍂 🕯 #حسینیه 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇨ #مجلس_چهارم ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃اما گویا
🍂🕯🍂
🕯
#حسینیه
🏴پرسھ بر سالار🏴
⇦ #مجلس_پنجم ⇨
•{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}•
🍃اما ناگھان صداے شیهه ذوالجناح همه را متوجه خود میڪند و از جا برمیخیزند. زانوانشان توان و رمقى دیگر می یابند.
نور امید به خیمه ها تابیدن مےگیرد.
داغ عزیزان فراموش مےشود.
▪️خدایا شڪر، خدایا شڪر...
حسین سالم برگشته است، دوباره مےتوانیم چهره آرام و مهربان او را ببینیم، دوباره زینب را در حال ایستاده مقابل برادر خواهیم دید...
▪️آخر بعد از وداع با برادر، زینب دست بهزانو راه مےرود، نماز نشسته مےخواند. همه حتے زینب از حرم بیرون مےروند و به طرف ذوالجناح خیز بر مےدارند.
🍃اما...اما خدایا چه مےبینند؟
ذوالجناح بےحسین برگشته است. ذوالجناح تنهاست، ذوالجناح خونین است، ذوالجناح شرمگین است.
ذوالجناح...ذوالجناح؟...نڪند؟...نڪند؟...زبانم لال...
•°● این #روضه_نویسے تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید ●°•
نویسنده: #امیرحمزهمهرابے✒️
▪️ @Asheghaneh_halal ▪️
🕯
🍂🕯🍂
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| صــد آیـنـه نــــور ≈{💫
°\ نقـشـ پیشـانے مـاسـتـ ≈{😌
/° اسلامـ، طریق سرخِـ ≈{🌹
°\ ایـــرانـےِ مــاسـتـ ≈{🇮🇷
/° ایـنـ شـــور پُـــر از ≈{👇
°\ شعـــور عاشـــورایـے ≈{❣
/° از بـرڪـتِـ ≈{😉
°| سیــد خراسانـے ماسـتـ ≈{💚
#اللهمـاحفظ_قائدنا_الامامـخامنهاے🍃
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(149)📸
#ڪپے⛔️🙏
🔘| @Asheghaneh_Halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
دائم از همسرتونـ|💍نپرسید"چرا"
چون باعث ڪلافگیش میشھ
این چراهایے ڪھ شما ازش میپرسید
یعنی بھ نوعے کارش همیشھ قابل انتقادھ|👊
بھترھ بگید:دربارھ این موضوع برام بیشتر صحبتـ|🗣ڪن.
#هےنپرس_فرزندم😐
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
#خـادمانه✍
سلام بنده را از روابط عمومے
ڪانال عاشقانه هاے حلال و هیئت
مجــازے مےشنوید🎤
بنـــده بابت بدقولے دیشب
و برگزار نشـــدن #هیئت_بصیرتے
شخصا عذر مےخــوام🙏🙏
یه مشڪل خیلے خیلے ڪوچیڪ
اتفـاق افتاد ڪه الحمدالله
با عنـایت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـــرطرف شد😊😊
ان شاءالله امشب راس
ساعت 22/45 درخدمتتون خــواهم
بـــود با ڪلے مطلــب جـــدید👌
توے این شبهــاے عزیز
مــا رو از دعاے خیــرتون
محــروم نڪنیــد🙏🙏
التماس دعاے اخلاص، بصیرت وشهادت
°•| #دردونه 👶 |•°
🌸••صحبت کردن با نوزادان باعث
تقویت مغز آنها مےشود.
محققان در مطالعات جدید خود
دریافتہ اند؛ ماه ها پیش از آنکہ
نوزادان بہ حرف بیایند و شروع
بہ صحبت کردن کنند،واژه ها و
کلمات نقش مهمےدر رشد مغز
آنها ایفا مےکنند و حتےدر سن
سہ ماهگے واژه ها بیش از اصوات
مثل موسیـقے روے ذهن نوزادان
تأثیر مےگذارند.••🎼
نڪات تربیتےریزوڪاربردے☺️👇
••🌌•• @asheghaneh_halal
Shab07Moharram1393[08].mp3
10.38M
•| #ثمینه |•
•|تلظے مڪن نازنینم
•|تلظے مڪن جان بابا
•|مبادا ڪه دشمن ببیند
•|تڪان خوردن شانھام را
😭💔
#پیشنهاد_دانلود
#حاجمیثممطیعے🎤
#شبهفتممحرم
•🏴• @Asheghaneh_halal •🏴•
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😔] ڪے دلش میاد آخه
نےنے ها رو اذیتـ ڪنه
یه #نےنے مظلومـ رو
لبـ تشنه شهید ڪنه😓
بیایید براے علـے اصـغر
ماهمـ لالایـے بِـخونیـمـ
شاید دلـِ بـےقـرارمـون
اینطورے آرومـ بگیره
لالا لالا
علےاصغر لالایـے💚
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
─═┅✫✰🌙✰✫┅═─
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
•🍼• @Asheghaneh_Halal
#حسینیه
•{شش ماهہ بـود،شیریـن و دلبـر...
آنقدر ڪہ وقتے #سہشعبہ گلویش را درید💔
دلِ تمام ڪاروان را با خود روے نیزه برد...}•
#السلامعلیڪطفلالصغیر
#شبهفتممحرم
⇨ @Asheghaneh_halal ⇦
عاشقانه های حلال C᭄
🍂🕯🍂 🕯 #حسینیه 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ #مجلس_پنجم ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃اما ناگھا
🍂🕯🍂
🕯
#حسینیه
🏴پرسھ بر سالار🏴
🌴بازخوانی دقایقى از ظهر روز عاشورا🌴
⇦ #مجلس_ششم ⇨
•{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}•
🍃اضطراب و نگرانے و دلشوره همه اهل حرم را فراگرفته است. براى اطلاع از سرنوشت سالار شهیدان به بالاے تل زینبیه مےروند.
آن مکان به خوبے بر قتلگاه مشرف است. فاصله تل تا قتلگاه به حدے است که همهے حوادث قابلمشاهده و غالب سخنان قابلشنیدن است.
▪️آنچه در برابر دیدگانشان در حال وقوع هست، باورکردنے نیست.
زاده رسول خدا(ص)، نیمخیز در گودالے نشسته است. کتفش براثر ضربت شمشیر زرعه بن شریک، شکافته شده و دهان بازکرده است.
▪️بیش از سیصد زخم عمیق بر بدنش واردشده است تمام لباس عین شیله سرخ سرخ است. تعداد بےشمارے نیزه و تیر در بدن مبارکش فرورفته است.
▪️عبداللّه، این کودک امام حسن(ع) که روے تل ایستاده است تاب دیدن حال عمو را ندارد. به طرف قتلگاه خیز بر مےدارد. زینب تلاش مےکند مانع رفتن او به میدان شود. حسین(ع) از خواهر مےخواهد جلو عبداللّه را بگیرد. اما او خود را از دست عمه مےرهاند و خود را به عمو مےرساند. دست در گردن مجروح و خونین عمو مےاندازد.
▪️مےبیند ابجز بن کعب شمشیر به دست به قصد وارد کردن ضربھاے دیگر به حسین(ع) نزدیک می شود.
به هنگام فرود آمدن ضربه، دست خود را حائل مےکند. دست کوچکش از شدت ضربه قطع مےشود و از پوست آویزان مےگردد.
🍃حسین(ع) برادرزاده را در آغوش میگیرد.
خون از دست قلم شده اش فوران مےکند.
تیرها پشت سر هم بر بدن عمو و برادرزاده اصابت مےکند و عبداللّه پس از لختے در آغوش عمو آرام میگیرد. حسین(ع) او را بر روے خاک پا به قبله مےخواباند...
•°● این #روضه_نویسے تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید ●°•
نویسنده: #امیرحمزهمهرابے✒️
▪️ @Asheghaneh_halal ▪️
🕯
🍂🕯🍂
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| مـا زندهـ به عشقیـمـ ≈{😘
/° و در اینـ دمـ عدمے نیستـ ≈{👌
°\ ما دلـ به تولاے تـو دادیمـ ≈{💚
°| و غمـے نیسـتـ ≈{😌
°| دستـ تو گـره خـوردهـ ≈{👋
°\ بـه دستـانـ علمـــدار ≈{💪
/° تـا خصـمـ نگویـد ≈{😏
°| یَلـ صاحبـ عَلَمے نیستـ ≈{💚
#اللهمـاحفظ_قائدنا_الامامـخامنهاے🍃
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(150)📸
#ڪپے⛔️🙏
🔘| @Asheghaneh_Halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
#آقایون_بدانند
در زندگے با همسرتانـ تفاوت بین شنیدن
و فهمیدن را به خوبے یاد بگیرید
بسیارےمواقع حرفے را که
شنیدهاید به درستے
نفهمیدهاید...
شنیدن
با گوش کردن
و فهمیدن فرق مےکنه...!
#خیلیم_فرق_میڪنہ😅
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[☺️] من امامـ حسین رو
خیلے دوستـ💚دارمـ
حجابمو همـ دوس دارمـ
عزادارےها رو
همـ باحجابـ میرمـ😌
چون میدونمـ حجابـ واجبه
و عزادارے براے
امامـ حسـ💚ـین(ع) مستحبـ
این روزها بیشتر باید
حواسمون باشه
دلـِ امامـ حسین رو
از خودمون راضے نگه داریم👌
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
─═┅✫✰🌙✰✫┅═─
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
•🍼• @Asheghaneh_Halal
#حسینیه
[پیڪرت مانند تسبیحے است
ڪه از هم وا شدھ ،تیغ و تیر و نیـزھ😭
روے بیت بیتت جــا شدھ💔]
#ازحدآغوشمنبیشترشدے
#یاعلےاڪبر
•°● @Asheghaneh_halal ●°•