eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه همیشہ همســردارےاش[💍] خاص بود؛ وقتے مےخواستیم با هــم بیــرون برویم[🚶] لبــاس هایش[👕] را مےچیــد و از من مےخــواست تا انتخــاب[✅] کنــم. و از طـرف دیگــر توجہ خاصے[👌] بہ مادرش داشت. هیــچ وقت[❌] چیزے را بالاتر از مادرش نمےدید، تعــادل را رعایت مےکــرد[✋] بہ خاطــر دل[💘] همسرش ، دل مادرش را نمےشکست[💔] و یا بہ خاطـ[👈]ـر مادرش بہ همســرش بےاحترامے[👊] نمےکــرد. #زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_مهدی_نوروزی🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 @asheghaneh_halal ...💚
°|🌹🍃🌹|° روزی که خواهــر آقا مهدی از من پرسید: «اگر همسر آینده ات ماموریت زیاد برود چه کار میکنی؟»🙄 بدون معطلی گفتم : «آن موقع دیگه همسرم هستن☺️ و هر امری کنند بر من واجبه که اطاعت کنم.»😉 حرفی که کار خودش را کرد...😄 و آقا مهــدی و خواهرش را روز شهادت امام هادی(ع) به در خانه ما کشاند.👌 رفتیم که با هم صحبت کنیم و آشنا شویم💓، آقا مهدی به من گفت: « من سیستان و بلوچستان خدمت کردم به امید شهادت الان هم قوه قضائیه هستم انشا الله تا شهادت.»❣ همانجا فهمیدم چه روزهایی در پیش دارم😢 ولی خودم را آماده بیش تر از اینها کردم💪، این گونه شد که برای بله برون💍 به منزل ما آمدند و تمام مدتی که عاقد صیغه عقد محرمیت را می خواند، تربت📿 سید الشهدا(ع)💚 را در دستش میدیدم، آن شب حجب و حیا را در چشمان مهدی میدیدم.😌 اولین باری بود که یک دل سیر نگاهش کردم،😉 من هروز بیشتر عاشقش💕 میشدم و برای اولین بار احساس میکردم تکیه گاه بزرگی در زندگی پیدا کردم. تمام دنیایم آقا مهدی شده بود،💘 وقتی خوشحالی اش را میدیدم گذر زمان را فراموش میکردم و تمام دنیا را در خنده هایش میدیدم...😇 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💞➣ @ASHEGHANEH_HALAL
°|🌹🍃🌹|° آقا مهدے ، نسبت بہ اطرافش ، بے تفاوت نبود{😊} مثلا← اگر همسایہ مشکلے داشت، مشکلش را رفع مےڪـــرد ، حتے در خیابان اگر براےکسے مشکلے پیش مےآمد بےتفاوت رد نمےشد{😎} در روز خرید عروسے{💍}صحنہ‌اے کہ خودم بودم و دیدم؛ براے خرید رفتہ‌بودیم{🛍} و قصد برگشتن داشتیم کہ یک موتور{🏍} کہ دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود{🙂}کہ رابطہ شرعے با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقاے موتور سوار از ترس اینکہ بلایے سر خانم آمده‌باشد فرار کرد{😰} آقا مهـدے با دیدن این صحنہ بہ من گفت‌کہ‌در خودرو{🚗}بنشین و درها را قفل کن وخودش را بہ سرعت بہ موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد {💪} و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگے کند{😅} 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🍀 @asheghaneh_halal 💚☘