..|🍃
#طلبگی
..|🕊یه علوفه براے الاغ
..|👤يك شب علوفه براى الاغم نداشتم هرچه گشتم توى طويله و اين طرف و آن طرف چيزى پيدا نكردم، بالاخره بلند شدم، ديدم حيوان گرسنه است و نمےشود گرسنه بخوابد، رفتم بيرون، آخر شب بود، ديدم دكانها همه بسته است.
..|🔷رفتم خيابان شيخ بهائى، چهارسو، پل فلزى، آن طرف چهارراه حكيم نظامے، همه بسته بودند، اما ديدم جايى چند تا دكان باز است، آنجا جلفا و محلہ ے ارمنے ها بود.
..|🔶 رفتم ديدم چيزهايى آنجا هست، شيشہ هاى گذاشتہ اند و دارند چيزهايى مےفروشند به يكى از دكاندارها گفتم :آقا علفى، جويى، گندمى، چيزى نداريد براى الاغمان؟
دكاندار گفت: نه، جو نداريم ولى آب جو داريم. بعد متوجّه شدم اينجا مشروب فروشى است، مال ارمنے هاست.
..|🔹با خود فكر كردم كه اين الاغ ما اگرچه جو گيرش نيامده امشب آب جو بخوره.مثل كسى كه پرتقال گيرش نمیاد آب پرتقال مےخوره.
گفتم: قدرى از اين آب جوها بده گرفتم آورديم جلوى الاغــ🐴ـمان گذاشتيم. يك بويى كرد و سرش را بلند كرد. مےخواست بگويد نمےخواهم. هرچه گفتم بخور ديدم نخورد.
..|🔸 اين جريان را صمصام ظاهراً در يكے از جلسات منزل بُنَكدار، نقل مے كند و بسيارى از مسؤولان شهر و طاغوتےهاا و عدّه اے هم معمّم و مردم عادےحضور داشتند و استاندار شهر و رئيس شهربانى و ساواك و فرماندار هم آنجا بودهاند.
..|♦️خلاصه، صمصام زير چشمى به يك يك اينها نگاه مےكرده و مےگفته: به الاغم گفتم الاغ عزيز بخور اين آبجو است، اين همان چيزى است كه استاندار مےخورد، رئيس شهربانى مےخورد.
به اين ترتيب يكے يكے اسم مسؤولين شهر را كه در آن جلسه بودند مےبرد و اينها را عملاً و مخصوصاً از الاغ خودش پستتر و پايينتر مىآورد.
..|◾️اين حرفها را صمصام زمانى مےگفت: كه كسى جرأت نگاه كردن به يك پاسبان را نداشت و بسيار قابل تأمل بود كه سيّدى در جلسہ ےمهمى، اينچنين استاندار را پايينتر از الاغ خود بشمارد و موجب شكستن ابهت آنها شود.
#بہلولاصفہان
#سیدمحمدصمصام
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃