eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•‌<💌> •< > . . از قبل ازدواج بہ خاطــر فعالیت‌ها و علاقہ‌اے ڪہ بہ شھــدا داشتم، عڪس‌هایشان را خیلی تھـیہ می‌ڪردم و نگہ می‌داشتم ..💚.. دوستانم بہ شــوخی می‌گفتند: خدیجہ تو آخـرش همســر شھیـد می‌شــوے! ..🕊.. و من هیچــگاه در تصــوراتم چنین چیزے را براے خودم تصور نمی‌ڪردم. اما تقــدیر اینگونہ بود ڪہ شــوخی دوستانم با من یڪ روز واقعیت پیدا ڪند ..🌷.. فڪر می‌ڪردیم درِ باغِ شھــادت بعد از جنگ دیگر بستہ شده؛ تا اینڪہ ازدواج ڪردم و چنــد سال بعد جنگ سوریہ شــروع شد ..💔.. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
•‌<💌> •< > . . 💝: مصطفی مرد درون گرایی بود و دوست نداشت احساسش را بروز دهد. یڪبار با دخترم زهرا ڪه ۳ ساله بود و شیرین زبان رفتیم بدرقه او. 🙂: دخترم گفت: بابایی می‌خواهم پشت سرت آب بریزم. رفتیم ڪوچه و آب ریختیم و رفت. 😢: همیشه تا جایی ڪه در تیررس نگاهم بود با چشمم نگاهش می‌ڪردم ڪه برود. آن دفعه حس ڪردم یڪدفعه از وسط ڪوچه نمی‌بینمش. 😔: نگران شدم، جلو رفتم دیدم پشت ڪامیونی در ڪوچه ایستاده و گریه می‌ڪند. 💔: سعی می‌ڪرد وقتی می‌رود بچه‌ها خواب باشند چون خیلی بی‌تابی می‌ڪردند. اتفاقا وقت رفتن دفعه آخر محمد طاها بیدار شد و با گریه پرسید: بابایی ڪو؟؟ 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1