eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی است!تعریفی بوده که همسرش آنقدر تعریفش را میکرد. و لحظه ای فکرش رفت به یک آیه ی آشنای دیگر.یک آیه ی بیست و چهارسال دور تر! لبخندی زد و گفت:خب کجا بریم خانما؟ شهرزاد ذوق زده گفت: تجریش!! همون جایی که بابا میگه لبو و جیگرکی هاش معروفه! حورا میخندد و آیه لبخند میزند. حین روشن کردن ماشین حورا میگوید: حالا انگار تو چقدر جیگر خور و لبو خوری _کجاش خنده داره مامان حورا؟ اتفاقا هم جیگر خورم هم لبو خور. و آیه دوست داشت به شهرزاد بگوید :حورا را درست تلفظ نمیکنی! حورا نه حَورا! روی "ح" باید یک فتحه بگذاری و "واو" راساکن تلفظ کنی! اما ترجیح داد سکوت کند و ببینید مادرش چطور مادری میکند!با تمام غم هایش خوش میگذشت کنار مادر بودن. و آیه خبر نداشت مادرش هم بو حس میکند این روزها! یک عطر غریب اماقریب.... حورا اما هر از چند گاهی نگاهش میرفت پی نگاه میشی دختر بالغه ی پشت سرش. نگاهش یک چیز خاص را تداعی میکرد و او نمیخواست چیزی را حدس بزند. نگاهش رفت سمت عقیق روی انگشتر نقره ی دستش! بوی عقیق میداد آیه ی پشت سرش! درست شبیه..... آیه حس کرد دلش واقعا برای این خیابان تنگ شده...چه شبها که با ابوذر می آمدند امام زاده صالح و آخر شب باقالی پخته میخوردند و قدم میزدند و حظ میبردند. هوا داشت رو به تاریکی میرفت. نگاهی به ساعت انداخت و هنوز تا ساعت نه دوساعتی وقت بود. حورا با لبخند به خیابانها و شلوغی اش نگاه میکرد و آیه بی آنکه خود بخواهد به حورا چشم دوخته بود. ناگاه حورا برگشت و به آیه گفت: وقتی بچه بودم با بابا بزرگم زیاد میومدم اینجا. اون موقع ها اینجوری نبود البته یکم بافت قدیمشو حفظ کرده ولی نه مثل قدیم نیست! همیشه با صفا بوده آیه نیز با لبخند میگوید: منم همیشه با برادرم میومدم اینجا واقعا خوش میگذره بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_وپنج ♡﷽♡ _نکن آیه _حواسم هست مامان عمه... _نکن آیه _مامان عم
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ حورا با لبخند نگاهش کرد و گفت:برادر هم داری؟ آیه با خنده گفت:اوهوم اونم دوتا داداش دوست داشتنی! حورا کنجکاوانه پرسید:همین سه تا؟ آیه جواب داد: نه خوب م...مامانم آدم به فکری بود.یه خواهر کوچولوی هفت ساله هم دارم شهرزاد با همان شور و نشاط مخصوص به خودش گفت:اونقدری و نازه مامان من عکسشو دیدم! حورا با لخند موهای روی پیشانی شهرزاد را بهم میریزد و میگوید:بازم زیر و بم بنده خدا رو کشیدی بیرون؟ آیه میخندد و چیزی نمیگوید.نگاهش میرود سمت کافه ای قدیمی و دنج و البته پاتوق آخر هفته او و هم کلاسی های دوران دانشگاهش. لحظه ای به در و دیوارش خیره شد و با لبخند روبه حورا گفت:اونجا شیک های توت فرنگی خوش مزه ای داره بریم مهمون من؟ حورا به در و دیواربا مزه کافه خیره میشود و میگوید: اولا وقتی یه بزرگتر همراهته تو مهمونشی دوما ... من که میگم بریم. تو چی میگی شهرزاد! شهرزاد میگوید: نمیگم نه!ولی لبو و جیگر چی میشه؟ حورا میخندد و همانطور که به سمت کافه راه می افتد میگوید: حالا تو بیا جیگر و لبوتو هم میخوری... آیه از پشت به راه رفتن مادرش خیره میشود.... به نظر میرسد وقار در راه رفتن را از او به ارث برده باشد!البته هنوز شک دارد اکتسابی از ناحیه ی پریناز است یا انتسابی از حورا! موسیقی سنتی ومینا کاری و دیزاین کمی تا قسمتی سنتی کافه حسابی به مذاق حورا خوش آمده و آیه کیف میکند با این چهره ذوق زده مادرش. حورا لبخند زنان میگوید:قشنگه...واقعا قشنگه. شهرزاد خیره ی مینا کاری ها میگوید:مامان من میخوام همینجا معماری بخونم! و آیه بلند میخندد... حورا هم خنده کنان میگوید:بازم جو گیر شدی دختر مامان؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_وشش ♡﷽♡ حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ لبخند روی لبهای آیه میماسد! "دختر مامان" توی مغزش اکو میشود و آیه پوزخند میزند.یادش می آید جایی خوانده بود ابوعلی سینا دنیا را عالم کبیر خوانده بود و انسان را عالم صغیر! پوزخندش پر رنگ ترمیشود. دلش میخواست میتوانست به شیخ الرئیس بگوید حضرت شیخ با تمام نبوغ و بزرگی ات اینجا را اشتباه کردی! دنیا عجیب صغیر است! و انسان عجیب کبیر! دلش میخواست میتوانست حال حاضرش را به شیخ الرئیس نشان دهد و بگوید:خوب نگاه کن یا شیخ.... دنیا آنقدری کوچک بود که حاال مادرم روبه روی من نشسته و انسان آنقدر کبیر است که با این بعد مکانی کوچکی که بین ما است من را نمیشناسد و من "دخترمامان" نیستم! نگاه حورا میکند و میپرسد:شما در حال حاضر چی کار میکنید؟ حورا با مهر میگوید:مدرس دانشگاهم...جامعه شناسی! آیه اندیشید خوب است! زن رو به رویش حالا میتواند با تسلط کامل راناسیونالیست ها را به چالش بکشد و حتی بروکراسی طراحی کند برای جامعه ی مدنی!او حتما گیدنز را هم دیده و بحث و گفت و گویی پیرامون کتاب سقوط آزاد اقتصاد جهان داشته است!آخر با غلظت خاصی گفت من مدرس دانشگاهم! خنده اش گرفته بود از این افکار بی معنی و مسخره ی توی سرش خدایش را شکر گفت که افکار اصوات ندارد! فکر کرد دید بی ادبی است وگرنه حتما میپرسید:نظر شما در مورد نقش مادردر ساختن جهان تمدنی چیه؟ پوفی کشید و نهیبی بر سر خودش زد!داشت زیادی کشش میداد... با لبخند به شیک توت فرنگی خوش رنگ و لعابشان خیره شد و گفت:بخورید دیگه. و خودش اولین قاشق را به دهان گذاشت... حورا با لبخند گفت:آدم هوس میکنه یه شعر ناب بخونه! و آیه کنجکاوانه پرسید:شاعر مورد علاقه اتون کیه؟ حورا کمی اندیشید و گفت: حافظ که حافظه ی ما است!اما شاید خوان ثالث... بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🍃☕️ °| |°💟°| (1)|° سلــ😎ـام ســلــ😎ـام مےدونم منــو نمےشناسید😌، عب نـداره ڪمڪم آشنــا خواهیم شد.😁 ☺️ جمعهــ شب یه اتفــاق بزرگ و در پیش داریــم. اونــم چهـ اتفاقے پـُـر از خنـــ😁ـده های فراموش نشدنے لحــظهـ های شگــفت انگـــیز🤓 ڪه تجـــربهـ نڪردید و نڪردید و نڪردید. پـــس روزشمــاری ڪنید تا برسهـ لحــظهـ دیدار☺️ بهـ صورت زنده(لاویو) فقط از ڪانال نمـــ👀ـاشا ڪنید. تــا جمعــــهـ بازم میـام😁 تا حس بهـ طرز وحشتناڪے بدم😇 منتـــظرم باشید.🙃 •|📺|• @asheghaneh_halal 🍃☕️
🍃 بســم رب المهــ💚ــدے‌ 🍃
🍃🍒 سلام علیڪم☺️🖐 وقت بخیـــر حالتون چیطوووورس😅 میدونم این یه مدت باڪ انرژيتون فول شده الاناس ڪه بترررڪه😁 خب چیخبراااا عه مگه اومدم مهمونے😐 میدونین امشب شب آخره شیطونیم گل کرده 😅 خب معطلتون نکنم وضو گرفته بریم سراصل مطلب بسمڪ یاالله 🍃🍒
🍃🍒 دیشبم درمورد مهمونے صحبت میڪردیم چند روز دیگه بازار مهمونی رفتن گل میڪنه 😁 اونجاس که باید استقلالتو نشون بدی دیگه حدود یه ماه درموردنماز خوب صحبت کردیم نشون بده چقدر تاثیر گذاشته😎 🍃🍒
🍃🍒 خلاصه اینکه نماز رو باید مودبانه خوند منتظر نباش اول عاشق شی بعد نمازتو بخونی اینجوری که قاشق هم نمیشی عزیزجان😶 اول باید ازخجالت نماز دربیای کتکشو بخوری تابتونی به لیلی نماز برسی سرزنش ها کرگند خار مغیلان غم مخور😉 🍃🍒
🍃🍒 دقت کردین خدا نمازو طوری درست کرده که موقع اذون دلمون نمیخواد نماز بخونیم حالا از اون موقع بیکار نشستیم اذان که میگه تازه دلمون میخواد بریم سراغ گوشیمون مریم علی زهرا چی گفتن... عه به فلانی زنگ نزدم یکم حالشو بپرسم عه گرسنمه نمیشه که اینجور نماز خوند باید یچی بخورم کلا سرمونو به یچی گرم میکنیم😅 🍃🍒
🍃🍒 یمدت نمازمونو مودبانه ومتفکرانه بخونیم متفکرانه نه اینکه مسئله فیزیک بشینی حل کنی😅 شوخی کردم منظورم ااین نیست بشینی دقت کنی تو معنی نماز نه همینکه به غیرازخدا به هیچی فکر نکنی برا اول راه عالیـــه بیایم چهل روز اینکارو بکنیم اره چراتعجب میکنی الان که توماه رجبم هستیم نورعلی نور میشه ماکه چله حدیث کسا و زیارت عاشوراو... میگیریم حالا این دفعه متفاوت عمل کنیم 🍃🍒
🍃🍒 چله نماز مودبانه بگیریم اتفاقا خداتو این ماه بیشتر هوامونو داره بیشتر کمک میکنه .. عرضه داشته باش متفاوت ترازبقیه عمل کن😌 🍃🍒