°🐝| #نےنے_شو |🐝°
مامانم گفتہ امسب سب حضلت لقیه است
من خیلی دوشتشون دالمـ😍••
آخہ خودمم اسمم رقیہ اسـ🙈••
و سہ سالمہ
تاژه خیلے دوش دالم
حجابم مِشل ایشون باشہ☺️••
الانم کہ اومدم پیش باباو عمو عباس
حضلت لقیه دعاتون میتُنمـ♥️••
این گل هاهم هدیہ از طرف حضلت لقیه
برای شماها🌹••
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_شـشـم ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_سـی_و_هـفـتـم
آیینه ورزان
(راوی:حجت الاسلام اسلامی فر)
چندسالی است که برای تبلیغ از طرف حوزه علمیه ی قم به منطقه ی دماوند می روم.
ماه رمضان ومحرم رادرخدمت اهالی باصفای روستای آیینه ورزان هستم.
به دلیل ارادتی که به شهدا دارم همیشه روی منبر از آن ها یاد میکنم.
اولین روزهایی که به این روستا آمدم متوجه شدم مردم مؤمن اینجا پانزده شهید تقدیم اسلام وانقلاب کرده اند. من همیشه ازشهدا برای مردم حرف می زنم و نام شهدای روستارا روی منبر
می برم.اما برای من عجیب بود.
وقتی به نام شهیداحمـد علی نیری می رسیدم مردم بسیارمنقلب می شدند!
چرا مردم بایاد این شهید این گونه اند؟
مگر او که بوده؟!
ازچندنفر قدیمی های روستا سؤال کردم.
گفتند : اودر اینجا به دنیا آمد اما ساکن تهران بود. فقط تابستان ها به اینجا می آمد و حتی این سال های آخر هم کمتر احمـد علی را می دیدیم.
اما نمی دانیدکه این جوان چه انسان بزرگی بود.
هرچه خوبی سراغ داشتیم در وجود او جمع بود.
یکی ازقدیمی های روستا که از مالکان بزرگ منطقه و از بزرگان دماوند به حساب
می آمد را دیدم.
به ظاهراهل مسجدو...نبود.جلورفتم و
سلام کردم.
گفتم:ببخشیدشما ازشهید احمد نیری
خاطره ای داری؟
نگاهی به من کرد و باتعجب گفت:احمدعلی رومیگی؟! با خوشحالی حرفش را تأییدکردم.نگاهی به چهره ام انداخت. اشک درچشمانش حلقه زد.
چندبا رنام او را تکرارکرد و شروع کرد با صدای بلندگریه کردن!
ناراحت شدم.
کمی که حالش سرجا آمد دوباره سؤالم را
مطرح کردم.
بابغضی که درگلو داشت گفت:«احمد را نه من شناختم،نه اهالی اینجا،نه هیچ کس دیگر. احمد را فقط خدا شناخت. احمـد
یک فرشته بود در لباس انسان.او مدتی به اینجا آمد تا بچه های ما و اهالی این منطقه خدا را بشناسند و از وجود او استفاده کنند.»
دوباره اشک ازچشمانش جاری شد.
بعدادامه داد : وقتی احمدعلی به اینجا
می آمد همه ی بچه ها را جمع می کرد.
آن هارا می برد مسجد و برایشان صحبت
می کرد.
قرآن به بچه ها یاد می داد.احکام می گفت.بابچه هابازی می کرد و...
بیشتر این بچه ها از لحاظ سنی از احمدعلی بزرگتر بودند اما همه او را قبول داشتند.
همه اهالی او رادوست داشتند.احمـد استاد جذب جوان ها به مسجد و خدا و دین بود.
بچه ها دور او در مسجدجامع آیینه ورزان جمع می شدند و یک لحظه از او جدا نمی شدند.خیلی ازاهالی اینجا را احمـدعلی هدایت کرد.چندتا از آن ها راه خدا و دین را رفتند و بعد از
احمـد شهیدشدند.
یادش به خیراحمـدچه آدمی بود.مابزرگترها هم تحت تأثیر او بودیم.
نمی دونید چه گوهری ازدست رفت!
خدا می داند وقتی توی این کوچه وباغ ها راه می رفت انگارهمه در و دیوار به اوسلام
می کردند!
پیرمرد اینها را گفت و دوباره اشک ازچشمانش جاری شد.
همسر همین آقاوقتی اشک ریختن شوهرش را دید با تعجب پرسید:حاج آقاچی شده؟!
من پنجاه ساله باحاجی زندگی می کنم.
تا به حال ندیدم حاجی گریه کنه ! شما چی گفتید که اشک حاجی رو در آوردید!؟
خلاصه سراغ هر کسی ازقدیمی های این روستا رفتم همین ماجرا بود.کوچک وبزرگ از
احمــدآقا به نیکی یاد می کردند.حتی بعضی ازبچه ها احمد آقا را می شناختند.
می گفتند از پدرمان شنیدیم که آدم خیلی خوبی بوده و…
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_هـفـتـم آیینه ورزان (راوی:حجت الاسلام اسلامی فر) چندسالی است
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_سـی_و_هـشـتم
دو حـاجـت
(راوی: دکتر محسن نوری)
به جرئت می توانم بگویم که احمد آقا خودیت نداشت. نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود. برای همین به نظر می آمد که به برخی اسرار غیب دست پیدا کرده.
گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود. پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود.
من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سر مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت.
احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو تا حاجت را از خدا طلب کردی.
اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمال و نفس خود داشته باشی یا نه
من خیلی تعجب کردم. ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند.
بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجت ها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه
خدا راشکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند.
محرم آغاز شد. در روزهای دهه ی اول مراقبه ی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند.
بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشرد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد.
بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری!؟
من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست. چند روز بعد حاجت اول من روا شد.
گذشت تا ایام اربعین ایشان مجددا به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی.
من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد.
آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم.
اما به دلیل ملاحظه ای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم.
خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم.
بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم.
بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم. از ایشان درباره ی خودم سوال کردم؟ گفت: متاسفانه وضعیت خوب نیست.
خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد. بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه ای که باید داشته باشی.
این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمد آقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد.
او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق بود. و ما و سایر دوستان خیلی احمد آقا را دوست داشتیم.
ما علاقه ی شدیدی نسبت به احمد آقا داشتیم. من و همه ی بچه های مسجد خیلی ایشان را دوست داشتیم.
منتهی احمد آقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود، آن قدر این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
[• #ویتامینه | #مجردانه •]
.
.
.
امروز به نیت سومین روز محرم،
بدخلقے با والدین رو ترڪ میڪنیم
ان شاءالله به مدد آقا اباعبدالله
همسرے مومن و محترم نصیب همه
مجردها بشه...
.
.
.
امروز به نیت سومین روز محرم،
خساست رو ترڪ میڪنیم
ان شاءالله به مدد آقااباعبدالله
زندگیمون زیر بیرق امام حسین{؏}
جارے باشه...
#محتواتولیدیستڪپے❌
#دهروزفرصتزیادےنیست
#اماآغازخوبیهوقطعابےنتیجهنخواهدبود
.
.
.
[•🖤•] @asheghaneh_halal
[• #حسینیه 💚•]
.
.
«ابوبڪر عمر بن حارث»،
«عبدالله بن عباس»
ڪه در تاریخ به «ابن عباس» مشهور است،
عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر
و بالاخره محمد بن حنیفه، هر یڪ به
زبانے با امام سخن از ماندن میگویند...
و آن دیگرے، عبدالله بن جعفر طیار،
شوی زینب ڪبرے، از «یحیے بن سعید»،
حاڪم مڪه، براے او امان نامه میگیرد...
اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخے است
ڪه عشق به عقل میدهد؛ اگر چه
عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه
عقل نبریده باشد، بےتردید عشق را تصدیق خواهد ڪرد...
.
.
#ڪپے❌
#روز_سوم
#فتح_خون
#شھیدسیــدمرتضےآوینے
.
.
السلامعلیڪیااباعـبدالله✋🏻
[•🏴•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
#چفیه
#شهیدسنجرانے
اگر هر ڪس بگوید ڪه
مےتوانم احساس دلم را بیان ڪنم
اشتباه گفته است. ڪلمات نمےتوانند
این بار و معنا را منتقل ڪنند. لحظه به
لحظه دراینجا احساس میڪنے دارے
به بهشت نزدیڪ مےشوے...
#عاشقحضرترقیهبودن
#شبسوممحرمآسمانےشدن
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🌷🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🕯 #حسینیه| #خادمانه شـهـــداے کــربلا🍂 شهدای کوفه تعداد شهدای کوفه و از یاران امام 138 نفر بود که
🕯
#حسینیه| #خادمانه
شـهـــداے کــربلا🍂
ڪودڪان شــهـیـد💚
پنج کودک به نام های علی اصغر علیه السلام (عبدالله) شیرخوارامام حسین علیه السلام، 'عبدالله بن حسن'،
'محمدبن ابی سعیدبن عقیل'،
'قاسم بن حسن'
و
'عمرو بن جناده انصاری'
در کـربلا شـهـید شدند.
غــلامان شــهـیــد
همچنین َدر رکاب سیدالشهدا علیه السلام 15 غلام شهید شدند که این افراد عبارت بودند از 'نصر' و 'سعد' از غلامان امام علی علیه السلام،
'منجح' غلام امام مجتبی علیه السلام،
'اسلم' و 'قارب' غلامان امام حسین علیه السلام، 'حرث' غلام حمزه،
'جون' غلام ابوذر غفاری،
'رافع' غلام مسلم ازدی،
'سعد' غلام عمر صیداوی،
'سالم' غلام بنی المدینه،
'سالم' غلام عبدی،
'شوذب' غلام شاکر،
'شیب' غلام حرث جابری،
'واضح' غلامِ حرث سلمانی.
بر این تعداد،
'سلمان' غلام امام حسین علیه السلام
که در 'بصره' به شهادت رسید نیز باید اضافه شود.
'سواربن منعم' و 'موقع بن ثمامه صیداوی' دو نفر از یاران امام حسین علیه السلام بودند که در روز عاشورا اسیر و شهید شدند.
چهار نفر از یاران امام حسین علیه السلام نیز در کربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسیدند که اینان
'سعد بن الحرث'
و برادرش
'ابو الحتوف'، 'سوید بن ابى مطاع' (که مجروح بود) و محمد بن ابى سعید بن عقیل' بودند.
#ادامـہدارد
#ایــنحـــــســـیـنڪیـست…💔
◼️ @asheghaneh_halal ◼️
🕯
#ریحانه
❤️بعضے از پسر ها واقعا تکند...👨🎓🤵
مثلا چقدر کمیابند پسرانی که با دیدن دختری سر به زیر می اندازند...🤦♂️
که حیاے علوی در وجودشان رخنه کرده و چه زیبا حیایی است..💁♂️
.
پسرانی که خیره خیره دختری را با نگاهشان نمی بلعند...🙅♂️🤦♂️
.
پسرانی که تیکه های آبدارشان بدرقه ی راه دختری نمی شود...🤷♂️❌
.
پسرانی که به عمد دختری را تنه نمیزنند...👨⚖️👨🦰
.
پسرانی که از دختر معصومی سوء استفاده نمی کنند...💔🙍♂️⛔️
.
قلـــ❤️ــب دختری را نمی شکنند...👩🦰🧕
.
دختری را به سخره و بازی نمی گیرند...👉🥴
.
باز هم خدا حفظ کند همین تعداد کم را!❤️
.
پسرانی که در این دنیا سربه زیرند🤦♂️✅
.
اما پیش خدا و امامشان روو سفید و سرافراز…!👍👱♂️👏
آنهایی که وقتی از کنارشان رد می شوی خیالت راحت است که آزاری نمی بینی...👎👌
.
اصلا نگاهت نمی کنند از حیا…!🤦♂️
.
چون هنوز حیا یادشان است...👉
چون چشمانشان را برای دیدن آقایشان"پاک"نگه داشته اند...✌️👀👨
.
می خواهند سرباز امام زمانشان(عج)باشند...❤️👮♂️👨✈️✅
.
زیرا هنوز حیای علوے و غیرت عباســے دارند..👍👍
.
درود برشما!
#خدا_حفظتان_کند…!
•[🏴]• @Asheghaneh_halal
Mirdamad-ZohrShahadatHazrateRoghayeh1391[03].mp3
6.56M
- - -
- - -
#ثمینه
|😢•• از حال من خبر دارے!؟
|😞•• خبر دارے دختر دارے؟!
#بابا_منو_ببر💔
#سید_مهدے_میرداماد🎤
- - -
@asheghaneh_halal
- - -
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
نے نے امشبمون حرف نمیزنه
آخه فقط شیش ماهشه° 💚°
دستاے کوچیکے داره کـہ گره هاے بزرگ و سختے
رو باز کرده و میکنه
شاید به کوچیکیه این دست کوچولو°🌼°
دستشو ببین به سمتت گـرفته میخواد بگه
دستتو بده بہ من تا سفت بگیرم دستتو تا غما از دلت بره، این خاصیته نوزاداس، شیش ماهه ها°🍂°
بسم الله دستشو بگیر تا دستگیرت بشه°💔°
#السلامعلیڪیارضیعالصغیر🍃
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_هـشـتم دو حـاجـت (راوی: دکتر محسن نوری) به جرئت می توانم بگویم
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_سـی_و_نـهـم
اخلاص
جمعی از شاگردان شـهـیـد
درحدیثِقدسیآمده:اخلاصسِرّیاز
اسرارِمناستڪهدردلبندگانِمحبوبِ خویشبہامانتنهادهام.
منبع حدیث : مستدرک الوسایل ، ج ۱ ، ص ۱۰۱
خالصانہبراۍخداڪارمیکرد.
احمداقاسختترینکارهارادرمسجدانجاممیداد
یڪباریادمهست
ڪهمیخاستبخارےمسجدراروشنڪند
یڪدفعہبخاطرگازیڪهدرآنجمعشدبود
صداۍانفجارآمد!
خداخیلۍرحمڪرد…
آتشِزیادیازدهانہبخاریخارجشد
تمامابروهاوریشاقااحمدسوخت…
اقااحمدخیلیتحملداشت،
حتۍیکآههمنڪشید
بارِدیگردرتزیینِمسجدبراۍنیمہشعبان
ازروےنردبانبهزمینافتادودستششکست.
اماایناتفاقاتذرہایدراوتردیدایجادنکرد.
اوباجدیت،کاردرمسجدداادامهمیداد.
میدانستحضرتزهرا(س)درحدیث
زیباییمیفرمایند↯
ڪسیڪهعبادتِخالصانہاشرابہسوۍ
خدابفرستد،خداوندبهترینمصلحتشرابہ
سوی اوفروخواهدفرستاد
منبع حدیث : بحارالانوار ، ج ۷۱ ، ۱۸۴
شنیدبودمڪه
احمدمشغولِنگارشقراناست.قبلایکبار
ڪلِقرآنرانوشتهبود،بعدهدیهداد
بهیکیازدوستان…
برای باردومڪارنگارشراآغازکرد
امااینبارتمامنڪرد!
پرسیدم:توڪهشروعڪردی،خبتمامشکنوبدهبه
من.
گفت:نہ
اولشبااخلاصبود.اماالان
احساسمیڪنماخلاصِلازمبراۍاینکارراندارم!
احمدبنابہگفتہمادرش،
هیچگونہهواوهوسینداشت
یڪبارندیدمڪهبگویدفلانغذارادوستدارم
یااینڪهفلانچیزرامیخواهم،
اصلااینگونہنبود
↭زندگۍاوسادہوبیآلایشبود.
اصلابہدنبالِمُدولباسشیڪو…نبود
البته
اشتباهنشوداحمداقاهمیشہتمیزبود.
کُتسادهوتمیز،محاسنوموهاۍکوتاہ
چهراهاۍخندانوآرامشخاصیڪهانسانرا
بخدانزدیڪمیڪردازویژگیهاۍ
اوبودڪہازاخلاصاحمداقانَشئتمیگرفت!
بارهابہشاگردانیڪهبااوبودند
سفارشمیڪردڪهفلانینورِصورتتڪمشده!
فلانۍبادوستانِخوبۍهمراهنیستۍ!
یابرعڪسدربارہڪارخوبِافراد
چنینعباراتۍراداشت.اوخالصانہاین
حرفهارامیزد.
احمداقاتوجہداشتبهڪسانیبگوید
ڪهدرپۍرشدمعنوےهستندوخالصانہباانهاصحبتمیڪردوتلاشداشتآنهاراڪمۍبالاتربیاورد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_نـهـم اخلاص جمعی از شاگردان شـهـیـد درحدیثِقدسیآمده:اخلاصس
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_چـهـلـم
شنـاخـت
(راوی: دوسـتـان شـهیـد)
بارها با خودم فکر کرده ام که "راه نجات و سعادت" در چیست؟ در "دوری از مردم" است یا "با مردم" بودن؟
آیا می توان دوست خدا شد و در عین حال در متن زندگی بود؟
چگونه می توان کارهای متضاد را با هم انجام داد؟ هم با مردم معاشرت کرد، هم درس خواند، هم کار کرد، هم با دوستان خندید و گریه کرد، هم تلخ و شیرین روزگار را چشید و... اما در عین حال در نماز ها معراج داشت.
بارها از خودم سوال کرده ام: آیا راه رسیدن به مقام بندگی پایان یافته؟ آیا این افراد نظیر احمد آقا الگوهایی دست نیافتنی هستند؟ و صدها پرسش دیگر.
اما با نگاه به روزمره ی احمد آقا می بینیم که راه رسیدن به خدا و قرب الهی و رسیدن به اولیای حق از متن جریان زندگی شکل می گیرد.
در این صورت است که همه ی نظام هستی گهواره ی رشد آدمی می شود.
باید گفت: تفاوت مهم احمد آقا با دیگران از "شناخت" او به هستی سرچشمه می گرفت. از این رو عمل هرچند اندک ایشان عارفانه بود و قیمتی بی انتها داشت.
او انسانی عقل گرا بود. و این ویژگی بارز شاگردان آیت الله حق شناس بود.
این ویژگی از آن جهت مهم است که در دوران ما عرفان های کاذب و پوشالی، بلای جان عاشقان طریق خدا شده.
متاسفانه شاهدیم که عده ای با بی اعتنایی به راه نورانی عقل، راه عرفان های غیر قرآنی و غیر عقلانی و خود ساخته را در پیش گرفته اند.
آن ها در خیال باطل خود می پندارند؛ لازمه ی دین داری و دوستی با خدا، ترک زندگی و بی توجهی به وظایف انسانی است. کسانی که خود و افراد ساده دل پیرو خود به سوی هلاکت می کشانند.
اما احمد آقا به عنوان یک عارف عاقل، به تمام وظایف زندگی توجه داشت. درس، کار، ورزش، نظافت، ارتباط با مردم، تحلیل سیاسی و اجتماعی و...
این ها باعث شد که از او یک الگو مثال زدنی ساخته شود.
هنوز خاطره ی کارهای او در ذهن بچه های محل باقی مانده. زمانی که با آن ها فوتبال بازی می کرد. در آبدارخانه ی مسجد برای مردم چای می ریخت و...
شناخت صحیح احمد آقا از زندگی و بندگی، او را به اوج قله های عبودیت رساند. او در سنین جوانی مانند یک مرد دنیا دیده با وقایع برخورد می کرد. حقیقت اعمال را می دید و...
یک بار با ایشان به روستای آینه ورزان رفتیم. بعد از کمی تفریح و بازی، نشسته بودیم کنار هم. یک زنبور دور صورت من می چرخید.
با ناراحتی و عصبانیت تلاش می کردم که او را دور کنم. اما احمد آقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کار های من نگاه می کرد.
بعد لبخندی زد و گفت: یقین داشته باش! بعد که تعجب من را دید ادامه داد: یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده ای بنده ی مومن خدا را اذیت نمی کند.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍂🕯🍂 🕯 #حسینیه 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ #مجلس_اول ⇨ •{السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃تابستانـ س
🍂🕯🍂
🕯
#حسینیه
🏴پرسھ بر سالار🏴
⇦ #مجلس_دوم ⇨
•{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}•
🍃اما دیگر اللّهاڪبرهاے عباس بگوش نمےرسد. از هم آورد طلبےها و رجزخوانےهاے علےاڪبر خبرے نیست. علےاصغـر از بےشیرے و تشنگے بےتابے نمیڪند. قاسم آرامگرفته است. عبدالله چشم و دم فروبسته است. حسین، خسته، داغدیده، تنها و بےیاور مانده است.
▪️ڪودڪان حرم، دیگر طلب آب نمےڪنند. با شنیدن هر خبر مرگے، تاب وتوان خویش را بیشتر از ڪف داده اند. هر یڪ به گوشهاے از چادر خزیده و زانوےغم در بغل گرفتهاند. همچون بید بدنشان مےلرزد، گویا در آن بیابان سوزان، سرما بر آنان مستولے گشته است.
▪️با آن خداحافظے دردناڪ حسین(ع) از همه اهل حرم، امیدے به بازگشت پیر و مرادشان ندارند اضطراب و نگرانے لحظهبهلحظه بیشتر و بیشتر مےشود.
آیا حسین(ع) زنده بازخواهد گشت؟
آیا دوباره لطافت و صفاے دست مولایشان را بر سر یتیمے خویش احساس خواهند ڪرد؟
همه اهل حرم، داغ از دست دادن پدر و برادر و فرزند خویش را فراموش ڪرده اند. همه به حسین(ع) مےاندیشند.
🍃زمین و زمان براے سلامتے او، دست به دعا برداشتهاند.
•°●این #روضه_نویسے تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید●°•
نویسنده: #امیرحمزهمهرابے✒️
▪️ @Asheghaneh_halal ▪️
🕯
🍂🕯🍂
•••🍃•••
#صبحونه
صبـح امید من
اےشمسجهانتاب حُسـ❤️ـیْن
وسلام لڪ منّے ولِاَصحاب حُسـیْن✋🏻
همہے داروندارم شده بین الحـرمین
بہ ابے انٺ وامے لَڪَ اَرباب حُسیْـ😍ـن
#صبحتونحسینے
@asheghaneh_halal
•••🍃•••