♥️📚♥️📚♥️
📚♥️📚♥️
♥️📚♥️
📚♥️
♥️
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیست_و_هشتم
#پارت_اول
°•○●﷽●○•°
مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد.
_بح بح چه عجب خانوم خانوما تشریف اوردن مدرسه
+هیسسس برات تعریف میکنم.
_عجبا
بعد اویزون کردن چادرش اومد نشست کنارم
+خوبی!؟سرما خوردی؟
_اره . صدام خیلی تغییر کرد؟
+اره
_خب چه خبر؟ بابات خوبه؟
+اره خوبن الحمدالله.قرار شد بعد عید واسه عملش بریم تهران.
_ایشالله خدا شفا بده
خودت کجا بودی تا الان ؟
+هیچی دیگه . از تهران که برگشتیم اومدم مدرسه خب.
یهو با ذوق داد زد
+اهااااااا فاطمهههه
لبخند زدمو:جانم؟ باز چی شده؟
اومد در گوشمو
+واسم خواستگار اومده
خندم شدت گرفت
_عه بختت بالاخره واشد.حالا چرا با ذوق میگی؟تو که قصد نداری حالا حالاها.....؟
حرفمو قطع کرد .
+چرا قصد دارم .
با تعجب بهش خیره شدم .
_خدایی؟
+اره.اشکالش چیه؟
_خب حرف بزن کیه این شادوماد که اینجور دلتو برده؟
مشغول تعریف کردن بود که معلمم اومد
انقد بی حال بودم که حتی از جام بلند نشدم
_بقیشو بعدا تعریف کن
+باشه .
همونجور بی حال مشغول گوش دادن ب صحبتای معلم بودم که زنگ خورد
ریحانه دوباره با همون هیجان مشغول تعریف کردن شد .
حرفش و قطع کردم و
_ ریحانه حالاجدی میخای ازدواج کنی ؟
تازه اول جوونیته دخترجون. بیخیال
بهش بگو دوسال صبر کنه برات خو .
حالت حق به جانبی به خودش گرفت
+نه من خودم دلم میخواد زود ازدواج کنم که به گناه هم خدایی نکرده نیافتم . به نظرم ازدواج زود خیلی خوبه و باعث میشه فساد جامعه کم شه .
حرفاش برام عجیب و خنده دار بود!
همینجور حرف میزد و من بی توجه ب حرفاش فقط سرمو تکون میدادم
حرفاش ک تموم شد گفتم
_باشه عزیزم ایشالله خوشبخت شی.
حالا کی عقد میکنین؟
+اگه خدا بخاد دو هفته دیگه .
چشام از حدقه بیرون زد ولی سعی کردم چیزی نگم که دوباره حق به جانب شه .
سرمو تکون دادمو رفتم سمت آبخوری تا یه آبی به دست و صورتم بزنم .
___
کل کلاس با فکر به شخصیت ریحانه و داداشش گذشت.
چه آدمای عجیبی بودن .
با شنیدن صدای زنگ رشته افکارم پاره شد وسایلمو جمع کردمو بعد از خداحافظی با بچه ها،راهیِ منزل شدم
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل 💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست☝️
هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️
📚♥️📚♥️
♥️📚♥️
📚♥️
♥️
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیست_و_هشتم
#پارت_دوم
°•○●﷽●○•°
محمد:
چند ساعتی بود که رسیدیم .
قرار شد امشب و استراحت کنیم فردا بریم منطقه .
از بچه های عملیات فقط من و محسن بودیم که وظیفمون هماهنگی بود.
بقیه هم از بچه های تفحص بودن.
دل تو دل هیچکس نبود .
بعدِ اسکان دادن بچه ها تو حسینیه با فرمانده صحبت کردم که ببینیم شامشونو از کجا باید تهیه کنیم.
با محسن سوار یه وانت شدیم و تا یه ادرسی رفتیم بعد اینکه شام بچه ها رو گرفتیم برگشتیم حسینیه. شام و بینشون تقسیم کردیم خودمونم یه جا نشستیم و مشغول شدیم که فرمانده دوباره شروع کرد به تذکرات و ...
بعد اینکه حرفاش تموم شد شامشو براش بردم.
خودمم برگشتم سمت جایی که محسن پتو پهن کرده بود بود .
همه ی بدنم درد میکرد .
به گوشیم نگاه کردم که دیدم خبری نیست .
بیخیال شدم.
یه شب بخیر به محسن گفتمو بعد چند دیقه خوابم برد .
______
با کتک محسن از خواب پریدم .
بطری آبِ بالا سرمو سمتش پرت کردم .
_بی خاصیییتتت
با خنده دویید سمت در خروجی
+حاجی بچه ها دارن میرن منطقه دیر شد...
انگار یه پارچ آب یخ روم خالی کرد خیلی تند از جام پاشدم گوشیمو گذاشتم تو جیبِ شلوارم و دنبالش دوییدم .
رفتم تو حیاط که دیدم همه نشستن و دارن صبحانه میخورن .
نشستم کنارِ محسن
_بالاخره که حالتو میگیرم .
خندید و
+اگه میتونی بگیر خو .
یه قلپ از چاییمو خوردم که دآغیش زبونمو سوزوند. .
لیوان چاییمو بردم سمت دست محسن که داشت برای خودش لقمه میگرف.
لیوانو برعکس کردم رو دستش که صدا جیغش رفت آسمون .
+ آقا محمددد خیلی نامردییی خیلییی.
همه برگشتن سمتمون و با تعجب نگامون میکردن
که فرمانده گفت
+محمد اقا چاه کَن! چاه نَکَن برا مردم!! چاه میکَنَن براتا !!!
اینو گفتو قهقهه بچه ها بلند شد .
منم باهاشون خندیدم
صبحانمون که تموم شد سوار اتوبوس شدیم و رفتیم سمت فکه !!!
به دست محسن نگاه کردم که با باند بسته بودتش.
_عه عه این بچه سوسول و نگااا میخوای مامانتم صدا کنم ؟
روشو ازم برگردوندو چیزی نگف
_خب حالا قهر نکن دیگه مثه دخترا
بهش برخورد برگشت سمتمو
+لا اله الا الله حیف که ....
از حرفش هم من خندم گرفته بود هم خودش .
تا خودِ فکه یه مداحی گذاشتم و گوش کردم .
یه خورده هم با گوشیم ور رفتم و سندِ جنایتم رو محسن وثبت کردم .
بعد یه ساعت و نیم رسیدیم منطقه .
پوتینامون و در اوردیم
دما تاحدود ۴۰ درجه میرسید
دو رکعت نماز زیارت خوندیم و هر کدوم یه سمتی رفتیم .
یه سریا از جلو مشغول پاک سازیِ مین بودن بقیه هم پشت سرشون با احتیاط با خاکا ور میرفتن .
یه گوشه نشستم و مشغول تماشای بچه ها شدم که یکی با لهجه مشهدی داد زد....
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل 💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست☝️
هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| جســــورانـهـ *{😔
/° دلـ رهبـــر شڪستند *{😏
°\ خیـــالـ ڪـــردند *{
/° ڪه در ڪـوفه نشستند *{😶
°\ علے هشتــاد میلیـونـ *{🇮🇷
/° یـــــار دارد *{👥
°\ هـــزارانـ مالــڪ *{😎
/° و عمـــار دارد *{💪
°\ چـه سلمــانـ ها *{😍
/° به دورش در طـوافند *{👌
°\ چـه شمشیــر ها *{⚔
°| به اذنـشـ در غلافنـد *{😊
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(92)📸
🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [☹️] پَـس تِــے زمسـتون میــــسهـ؟😢 آآآآپَـــــز سُـــدیم از گَـــ🔥ـلما😫 [😎] به
.
پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆)
ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹
🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:15🍃
شپــــخیل✋😍
🎈
|°• #خادم_مجازے 📖 •°|
باسلام واحترام☺️✋
همانطور ڪہ مطلع شدید؛
قرار بر این است کہ بہ زودے
دورههاے مجازے #حفظقرآنڪریم
را باتوڪل بہ خداو توسل بہ معصومین
آغاز ڪنیم.
#خواهرانے ڪہ تمایل بہ
ڪسب اطلاعات📑 و یا ثبت نام قطعے
دارند به آے دے بنده ڪه در ذیل این
پیام قیدشدہ؛ رجوع ڪنند😇👇
🆔: @Asemanemahtab
#حفظ_مجازے
#آغازثبتنام 📝
.
.
─═اُدخلوهابِسلامـٍ آمِنیـــنْ☺️👇═─
🌸🍃••| @Hefz_Majazi
#ویتامینه
دغدغه بسیاری از خانوم ها
👈باخـانـواده شـوهرم چه کنـم..؟
{🍃}وقتی ازدواج💍 کردید خانواده شوهر خانواده دوم شماست؛ پس حواستان باشد به انها احترام بگذارید.😌
{🍃}هفتهای یکبار با انها تماس بگیرید و حالشان را بپرسید.☎️
{🍃}مناسبتها را به انها تبریــ😍ک بگویید و روز پدر و مادر برایشان هدیه🎁 بخرید.
{🍃}درصورتی که شوهر عاقلـــی دارید و وابستگی بیش از حد به خانوادهاش ندارد یا اینطور بگویم در صورتی که خانوادهاش شما را اذیت نمیکنند با انها خوب باشید 👌و بگذارید همسرتان راحت با انها رفت و امد 🚶و گپ و گفت کند.
{🍃}جدا کردن مرد از خانوادهاش احتمال خیانت در او ایجاد میکند😟؛ پس جلوی رابطه سالم او را با خانوادهاش نگیرید.🙅♂
#یکمسیاستبخرجبدهبانو
|•🍩•| @asheghaneh_halal
🌙🔆
🔆
#ویتانژی
●|مــ♡ــوضوع:قضاوت⚖😐|●
سلام خدمت همگی🌸🍃
موضوع خیلےرایجه فکرکنم😐
میخواین توضیحی ندیم همونگاه کنیم توسکوت😐😂
اصلاحرفی براگفتن گذاشته نشده،
ازبس که زیادشده
#قضاوت...😒
چی باعث شده واقعااینطوری راحت #قضاوت کنیم؟😑
باباشمایه لحظه فقط،
اگه جای کسی که قضاوتش میکنی بودی!
(که هیچوقت نمیتونی خودتوجاش بزاری)👌
شاید هزاربرابر بدتراز اون یه کاریوانجام میدادی😊
چرا #خدا شدیم همه؟!😭
چرا اجازه ی هرکاریوبه خودمون میدیم؟☺️
بیاین شروع کنیم،تمرین کنیم،
خوب بودنو،💙
سربازِ مردِ عدالت شدنو...❤️
تاکی اینطوری پیش بریم....
درست شدن ازمن،ازشماشرومیشه..
چرافکرمیکنیم بقیه درس نشن همینجودی میمونیم؟
مطمعنا خودمونم جزوهموناییم که
بی دلیل و بی منطق،بدون اینکه چیزی بدونیم
یا تحمله رنج کرده باشیم
قضاوت میکنیم کسی رو...😐☺️
اونوقت حرفش که میشه میگیم:
دیدی فلانی چقد زودتهمت میزنه ملتوقضاوت میکنه😐😒
ایششش میخوام سربه تنش نباشه😂
بابامملکت که مملکت نیست
راستی دیدی چقد فلانی لباسش ناجوربود؟😐
پول نداره فلان چیزوبخره ینی؟😒
دوست خوبم🌸🍃
شماخودت داری #قضاوت میکنی کسی روکه هیچ،
#غیبتم میکنی😂
همیشه براخودمون تکرارکنیم
#قاضی_خداست...
مانه ترازوی #عدالت داریم،
نه میتونیم #زندگی همروببینیم☺️
ازحالا استارت بزن 🌸🍃😍
یک هیج ازبقیه بیفت جلو و قدرتمندپیش برو!💪
تومیتونی یه کنترل باشی
برااستپ کردنه خودت😄🎈!
{💚تنها اوست که میتواند قاضی باشد💚}
|●💛🍃●| @asheghaneh_halal
🔆
🌙🔆