فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
•همسایہهابہمجلسختمتنیامدند
•منبودموهمیندوسہتابچہهایتـو..
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
در بندِ کسے باش
ڪه در بندِ حسین است :)❤️
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستودوم] نگاهی به روستا کردم خیلی زیبا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستوسوم]
بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی با مادرم آماده شدم تا به ساحل بروم ، ساحل شنی اش جان می داد برای نشستن و زل زدن به دریا و عکس هنری گرفتن !
به زباله هایی که در ساحل و کنار دریا بود با تاسف نگاه کردم، یک انسان تا چه حد می توانست بی فرهنگ و بی فکر باشد ؟!
دیدن اینگونه منظره ها همیشه آزارم می داد .
این طبیعت جان داشت ، این طبیعت برای همه بود و نگهداری و مراقبت از آن وظیفه همه .
مشغول سر تکان دادن بودم که زنی آن طرف تر ، قوطی آبمیوه را از دست فرزندش گرفت و به طرف ساحل پرت کرد !
چشمانم گرد شد ، کودکی که زیر دست چنین مادری بزرگ میشد ، در آینده تبدیل می شد
به چه نوع انسانی ؟!
به یاد حرف های مادرم افتادم :
"اولین و مهم ترین وظیفه یک زن مادری است ، مادری تنها رسیدگی به غذا و لباس بچه نیست ، مادری یعنی تربیت صحیح فرزندت .."
آن وقت میشد نام این زن را اصلا مادر گذاشت ؟!
نفسم را بیرون دادم ، کاری نمیشد کرد برای چنین آدم هایی !
کمی در امتداد دریا قدم زدم و چند عکس گرفتم ، بعد هم چند دقیقه ای بی صدا خیره دریای مواج امشب شدم .
موقع برگشت به طرف خانه هم با چند زن همسایه صحبت کردم ، خونگرم و مهربان بودند ، هنگام حرف زدن احساس می کردی سال هاست که می شناسی آنها را !
میان حرف هایشان هم از آقای معلمی حرف می زدند که دیدار اولمان چندان دوستانه نبود ؛ خیلی تعریفش را می کردند اما !
در راه برگشت هم که بودم سعید زنگ زد ، کمی با او حرف زدم ، مثل قبل دیگر با شنیدن صدایش آنقدر ها هم ذوق نمی کردم ؛
بی تاب تماس هایش هم نبودم !
اگر چند ماه قبل این احساس را داشتم خوشحال کننده بود اما حالا که او نامزدم بود ، حسی آزار دهنده بود که از صدای نامزدت هیچ حسی نگیری !
بعد برگشت به خانه ، آنقدر خسته بودم که بدون خوردن شام سرم به بالش نرسیده خوابم برد .
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستوسوم] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستوچهارم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
صبح با انرژی زیادی از خواب برخاستم ، شاید منشاء آن آب و هوای بی نظیر اینجا باشد !
چون حال و هوای الان کجا و حال شب
موقع خوابم کجا؟!
بعد یک صبحانه مفصل که تقدیم خودم کردم ، راهی بیرون شدم !
امروز را همینطور معمولی می گشتم و بعد با یک برنامه ریزی مفصل به خدمت مناظر می رفتم .
خانه ای که من در آن مستقر بودم در کوچه منتهی به مدرسه بود .
آرام و سر به زیر قدم می زدم ، چشم که باز کردم خود را میان همان دشت پشت خانه ها دیدم .
سر که بر می گرداندی فقط درخت بود و رنگ سبز !
دوربینم را بالا آوردم و از چند زاویه عکاسی کردم ، بعد هم با دوربین گوشیم عکس سلفی گرفتم .
سبزی زمین و اطراف آنقدر نشاط بخش بود که حال پروانگی به آدم دست می داد .
اینکه بدون دغدغه بدوی!
یاد سرزمین عجایب می افتادی اینجا !
فکر کنم شبیه آلیس گم شده بودم !
اما نه در جنگل بلکه در خودم !
دو ساعتی را همینطور قدم زدم و خب حواس بود که زیاد از خانه ها دور نشوم ، بعد هم همانطور که راهی خانه شدم ، سعید زنگ زد.
_ بله!
_ سلام عزیز دلم ، خوبی؟! چیکارا می کنی ؟!
سنگی که جلوی پایم بود را با ضربه ای محکم چند قدم جلو تر انداختم :
سلام ممنون ،
هیچی رفتم کمی از اطراف عکاسی کردم .
صدایش خندان شد :
منم خوبم ، دارم شهر رو می گردم !
چپ چپ نگاه کردن لازمش بود شدید :
خوش بگذره !
_ همین ؟!
آدم با نامزد عزیزش اینطوری حرف میزنه ؟!
نفسم را با صدا بیرون دادم :
چه گیری تو دادی حالا ؟!
_ آفرین واقعااا! کاری نداری ریحانه ؟!
از ابتدا هم کاری نداشتم واقعا ! :
نه مرسی ، خدا حافظ
صدایش با کمی تاخیر آمد :
خواهش ، بای
گوشی را قطع کردم ، معلوم بود که حسابی ناراحت شده اما دست خودم نبود که !
یکی از خانم هایی که شب با او حرف زده بودم
از روبرو آمد:
سلام گل دختر ! خوبی؟!
سعی کردم لبخند بزنم ، درگیری من که به این مهربان های شیرین زبان ربطی نداشت ! :
سلام ممنون ، شما خوبین؟!
با لبخند ظرف در دستش را جا به جا کرد : الحمدالله
بعد هم اضافه کرد :
داشتم ناهار می بردم برای آقای نواب
ابرویم بالا رفت :
مگه خودش نمیتونه بپزه؟!
لحن عجول من به خنده اش انداخت :
اتفاقا مادر یه دست پختی داره که نگو ،
ولی امروز یکی از اردک ها رو سر بردیم ،
یه ذره از اون میخوام براش ببرم !
نتوانستم کنجکاویم را مهار کنم :
خانوادش اینجا نیستن ؟!
_ نه عزیزم ، خودش هم مال اینجا نیست که !
اوهوم آرامی زمزمه کردم :
مزاحمتون نشم دیگه فعلا
شیرین اخم کرد :
این چه حرفیه کیجا ؟!
هر وقت هم حوصلت سر رفت
بهم سر بزن منم تنهام دیگه
لبخند زدم به این خونگرمی شان :
ای به چشم !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
من همهی روزو لحظه شماری میکنم تا برم هیئت😍
البته در طول روز درسمو خوب میخونم
تا بتونم کمک کنم به +ظهورآقامون
و توی هیئت این شباهم از مـادرجانمون میخوام:
توی این راه نگه دارن همهمونو🖤
🏷● #نےنے_لغت↓
ما که دیگه از نینیای تاحدودی در اومدیم👀
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
كودكان خود را دوست بداريد و
با آنان مهربان باشيد،
وقتي به آنها وعدهاے مےدهيد
حتماً وفا كنيد زيرا كودكان،
شما را رازق خود مےپندارند.
حضرت رسولﷺ🌱
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
»🤤« خنده هایت غصہ از دل می برد
»😍« پس بیا لطفی کن و هر دم بخند
#فداےخندهاتبشم🐣❤️
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. 🍁'|
|' #آقامونه .|
.
.
{👇• پرده بردار
ای حیات جان و⏳
جان اَفزای من💚
غمگُسار و😔
همنشین و☺️
مونس شبهای من •🌃}
#مولانا /✍
| 🏴 #فاطمیه
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1656»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.🍁'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب دوازدهم چلھے حدیث ڪساء •
- حدیث کساء راه درمانِ افسردگیست.🌱
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°🍁.∫
∫° #صبحونه .∫
.
.
🌱•
داشتن یه دیدگاھ عالے
یه دستور العمل مناسب برای روز توئه!
با دیدگاھ عالۍ از خانه بیرون برو..👒☺️
💝•
•صبحت بخیـــر🥰🤚🏻
.
.
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍁.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
✨پیامبراڪرم(ﺹ):
ﻟﺒــﺨﻨﺪ ﻫﺎے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، 😍
ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یڪدیگر ﻭ
ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍست
و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ
فے ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ...😇
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈