eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• •همسایہ‌هابہ‌مجلس‌ختمت‌نیامدند •من‌بودموهمین‌دوسہ‌تابچہ‌های‌تـو.. •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . در بندِ کسے باش ڪه در بندِ حسین است :)❤️ . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌ودوم] نگاهی به روستا کردم خیلی زیبا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی با مادرم آماده شدم تا به ساحل بروم ، ساحل شنی اش جان می داد برای نشستن و زل زدن به دریا و عکس هنری گرفتن ! به زباله هایی که در ساحل و کنار دریا بود با تاسف نگاه کردم، یک انسان تا چه حد می توانست بی فرهنگ و بی فکر باشد ؟! دیدن اینگونه منظره ها همیشه آزارم می داد . این طبیعت جان داشت ، این طبیعت برای همه بود و نگهداری و مراقبت از آن وظیفه همه . مشغول سر تکان دادن بودم که زنی آن طرف تر ، قوطی آب‌میوه را از دست فرزندش گرفت و به طرف ساحل پرت کرد ! چشمانم گرد شد ، کودکی که زیر دست چنین مادری بزرگ میشد ، در آینده تبدیل می شد به چه نوع انسانی ؟! به یاد حرف های مادرم افتادم : "اولین و مهم ترین وظیفه یک زن مادری است ، مادری تنها رسیدگی به غذا و لباس بچه نیست ، مادری یعنی تربیت صحیح فرزندت .." آن وقت میشد نام این زن را اصلا مادر گذاشت ؟! نفسم را بیرون دادم ، کاری نمیشد کرد برای چنین آدم هایی ! کمی در امتداد دریا قدم زدم و چند عکس گرفتم ، بعد هم چند دقیقه ای بی صدا خیره دریای مواج امشب شدم . موقع برگشت به طرف خانه هم با چند زن همسایه صحبت کردم ، خونگرم و مهربان بودند ، هنگام حرف زدن احساس می کردی سال هاست که می شناسی آنها را ! میان حرف هایشان هم از آقای معلمی حرف می زدند که دیدار اولمان چندان دوستانه نبود ؛ خیلی تعریفش را می کردند اما ! در راه برگشت هم که بودم سعید زنگ زد ، کمی با او حرف زدم ، مثل قبل دیگر با شنیدن صدایش آنقدر ها هم ذوق نمی کردم ؛ بی تاب تماس هایش هم نبودم ! اگر چند ماه قبل این احساس را داشتم خوشحال کننده بود اما حالا که او نامزدم بود ، حسی آزار دهنده بود که از صدای نامزدت هیچ حسی نگیری ! بعد برگشت به خانه ، آنقدر خسته بودم که بدون خوردن شام سرم به بالش نرسیده خوابم برد . [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌وسوم] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی ب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ صبح با انرژی زیادی از خواب برخاستم ، شاید منشاء آن  آب و هوای بی نظیر اینجا باشد ! چون حال و هوای الان کجا و حال شب موقع خوابم کجا؟! بعد یک صبحانه مفصل که تقدیم خودم کردم ، راهی بیرون شدم ! امروز را همینطور معمولی می گشتم و بعد با یک برنامه ریزی مفصل به خدمت مناظر می رفتم . خانه ای که من در آن مستقر بودم در کوچه منتهی به مدرسه بود . آرام و سر به زیر قدم می زدم ، چشم که باز کردم خود را میان همان دشت پشت خانه ها دیدم . سر که بر می گرداندی فقط درخت بود و رنگ سبز ! دوربینم را بالا آوردم و از چند زاویه عکاسی کردم ، بعد هم با دوربین گوشیم عکس سلفی گرفتم . سبزی زمین و اطراف آنقدر نشاط بخش بود که حال پروانگی به آدم دست می داد . اینکه بدون دغدغه بدوی! یاد سرزمین عجایب می افتادی اینجا ! فکر کنم شبیه آلیس گم شده بودم ! اما نه در جنگل بلکه در خودم ! دو ساعتی را همینطور قدم زدم و خب حواس بود که زیاد از خانه ها دور نشوم ، بعد هم همانطور که راهی خانه شدم ، سعید زنگ زد. _ بله! _ سلام عزیز دلم ، خوبی؟! چیکارا می کنی ؟! سنگی که جلوی پایم بود را با ضربه ای محکم چند قدم جلو تر انداختم : سلام ممنون ، هیچی رفتم کمی از اطراف عکاسی کردم . صدایش خندان شد : منم خوبم ، دارم شهر رو می گردم ! چپ چپ نگاه کردن لازمش بود شدید : خوش بگذره ! _ همین ؟! آدم با نامزد عزیزش اینطوری حرف میزنه ؟! نفسم را با صدا بیرون دادم : چه گیری تو دادی حالا ؟! _ آفرین واقعااا! کاری نداری ریحانه ؟! از ابتدا هم کاری نداشتم واقعا ! : نه مرسی ، خدا حافظ صدایش با کمی تاخیر آمد : خواهش ، بای گوشی را قطع کردم ، معلوم بود که حسابی ناراحت شده اما دست خودم نبود که ! یکی از خانم هایی که شب با او حرف زده بودم از روبرو آمد: سلام گل دختر ! خوبی؟! سعی کردم لبخند بزنم ، درگیری من که به این مهربان های شیرین زبان ربطی نداشت ! : سلام ممنون ، شما خوبین؟! با لبخند ظرف در دستش را جا به جا کرد : الحمدالله بعد هم اضافه کرد : داشتم ناهار می بردم برای آقای نواب ابرویم بالا رفت : مگه خودش نمیتونه بپزه؟! لحن عجول من به خنده اش انداخت : اتفاقا مادر یه دست پختی داره که نگو ، ولی امروز یکی از اردک ها رو سر بردیم ، یه ذره از اون میخوام براش ببرم ! نتوانستم کنجکاویم را مهار کنم : خانوادش اینجا نیستن ؟! _ نه عزیزم ، خودش هم مال اینجا نیست که ! اوهوم آرامی زمزمه کردم : مزاحمتون نشم دیگه فعلا شیرین اخم کرد : این چه حرفیه کیجا ؟! هر وقت هم حوصلت سر رفت بهم سر بزن منم تنهام دیگه لبخند زدم به این خونگرمی شان : ای به چشم ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🍼» « 👼🏻» من همه‌ی روزو لحظه شماری می‌کنم تا برم هیئت😍 البته در طول روز درسمو خوب میخونم تا بتونم کمک کنم به +ظهورآقامون و توی هیئت این شباهم از مـادرجانمون می‌خوام: توی این راه نگه دارن همه‌مونو🖤 🏷● ↓ ما که دیگه از نی‌نی‌ای تاحدودی در اومدیم👀 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌اے مےدهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود مےپندارند. حضرت رسولﷺ🌱 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . »🤤« خنده هایت غصہ از دل می برد »😍« پس بیا لطفی کن و هر دم بخند 🐣❤️ . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. 🍁'| |' .| . . {👇• پرده بردار ای حیات جان و⏳ جان اَفزای من💚 غمگُسار و😔 همنشین و☺️ مونس شب‌های من‌ •🌃} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ | 🏴 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1656» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب دوازدهم چلھ‌ے حدیث ڪساء • - حدیث کساء راه درمانِ افسردگی‌ست.🌱 +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°🍁.∫ ∫° .∫ . . 🌱• داشتن یه دیدگاھ عالے یه دستور العمل مناسب برای روز توئه! با دیدگاھ عالۍ از خانه بیرون برو..👒☺️ 💝• •صبحت بخیـــر🥰🤚🏻 . . ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ✨پیامبراڪرم‏(ﺹ): ﻟﺒــﺨﻨﺪ ﻫﺎے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، 😍 ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یڪدیگر ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍست و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فے ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ...😇 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈