عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_سےودوم] _خانم حالتون خوبه؟! صدا چقدر آشن
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_سےوسوم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ ریحانه مادر قربونت برم ،
مواظب خودت باشی ها
این غذا ها رو هم برات فریز کردم
اگه به حرفم گوش می دادی الان برا خودت
غذا درست می کردی!
چشمانم را روی هم گذاشتم:
دستت درد نکنه ،
علاقه ندارم خوب به یاد گرفتنش
بعد سفارش های دیگر آنها هم راهی شدند ، چهار روز از عید گذشته بود و آنها هم رفتند ،
باز من ماندم و من !
فریزر را باز کردم و نگاهی به سبزی های سرخ شده و مرغ ها کردم بعد هم چند قابلمه و ظرف های کوچک در یخچال،
مادر ما هم حوصله داره هااا!!!
از گل بی بی شنیده بودم ، یک تیم پزشکی همراه گروه جهادی امسال عید را به این روستا اضافه شدند ، برای عکاسی سوژه خوبی بودند ،
همچنین خودم می خواستم ببینم چه کسانی عید و تعطیلاتشون رو ول کردند و راهی یه روستای دور افتاده شدند !
بعد حاضر شدنم ،
دوربین عکاسی و گوشیم را هم در دست گرفتم .
کنار مدرسه در چند چادر مستقر شده بودند، میانشان نواب را دیدم ، نوابی که حالا دیگر
می دانستم نام کوچکش امیر علی است،
تک کت اسپرت سورمه ای رنگی پوشیده بود !
با سر سلامی داد و من هم به همان شیوه جوابش دادم .
یکی از خانم ها به طرفم آمد :
عزیزم اگه میخوایی ،
خانم دکتر رو بببینی تو اون چادر آخری هستن.
ذوق زده تشکر کردم و راهی چادر آخر شدم ، وصف این خانم دکتر را از گل بی بی زیاد شنیده بودم ، دلم می خواست ببینمش.
پارچه را کنار زدم و وارد شدم،
فرد داخل چادر بدون برگشتن گفت :
*وای عزیزززدلم اومدی، بیا و به دادم برس *
چشمانم گرد شدند ، منظورش چه و که بود؟!
وقتی دید صدایی از من در نیامد به طرف پارچه برگشت : چرا جواب ..
حرفش با دیدن من قطع شد :
ای وای ببخشید فکر کردم آقای دکتره ،
سلام خوش اومدین
به چشمان عسلی اش خیره شدم ، آدم نمی توانست چشم بر دارد از رنگشان :
خواهش میکنم خانم دکتر
می توانستم شرط ببندم کمتر از سی سال دارد ، خیلی جوان و خوشگل بود ولی آقای دکتر را چرا عزیز دلش خطاب کرد ؟!
همانطور که با سرم بیمار درگیر بود ،
مرا مخاطبش قرار داد :
خانم عکاسی که گل بی بی می گفت شمایین؟!
صدایش هم زیادی ناز و دلنشین بود : بله
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_سےوسوم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _ ریحانه مادر قر
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_سےوچهارم ]
آرام آمد و کنارم نشست :
من خودم عشق عکاسیم ، هر وقت بریم بیرون همسرم رو کلافه میکنم بابت این اما خوب ، همراهی میکنه باز
و بعد شیرین خندید ، خنده هایش هم تماشایی بود، چند وقت بود از ته دل نخندیده بودم ؟!
دلم تنگ شده بود ...: چه خوووب
_یه خلاصه ای از خودت بگو ، منم میگم ،
فعلا که کاری نیست
بعد هم مهربان و خجول نگاهم کرد ، کار هایش آدم را یاد بچه ها می انداخت ! : اوووم ..ریحانه ام ، بیست و دو سالمه ، دو ترمم مونده کارشناسی عکاسی رو تموم کنم..و تک فرزندم متاسفانه
نگاهش رنگ صمیمیت گرفت :
عزیززززم ، منم آراگلم ،سی سالمه ،تخصص کودکان دارم ،منم پیر شدم دیگه
همانطور که درگیر بند یاسی رنگ دوربینم بودم گفتم :
چه اسم جالب و قشنگی ! نگین این حرف رو خیلی کمتر از اینا به نظر میایین
ذوق زده شد انگار :
جدددی ؟! بچه ها هم خیلی میگن.
کمی مشغول حرف زدن شدیم ،
میان حرف هایمان ،
صدای یاالله فردی خانم دکتر را از جایش تکان داد : جانم بیا تو !
چشمانم دوباره گرد شدند
و بعد آقای دکترِ با ابهت و جذابی داخل شد.
جدیت و ابهتش بیشتر به فرمانده ها می خورد تا یک دکتر اما به والله ،که تا نگاهش به آراگل افتاد ، رنگ مهر و عشق پاشیده شدند در چشم های جدیش و بعد انگار تازه متوجه من شد ، به همان حالت قبلش برگشت به محض دیدنم ! : سلام خانوم !
دلم می خواست یک وووی کشیده ای بگویم ، از همان هیجان زده ها ، صدایش عین خواننده ها بود اصلا ، کلا این آقای دکتر باید سراغ هر کاری می رفت الا پزشکی ! :
سلام آقای دکتر
آراگل با ذوقی کودکانه به طرفش رفت :
وای آراد ، ایشون همون خانم عکاس هستن هااا
بعد هم به سمت من برگشت :
ایشونم همسرم ، دکتر تهرانی
لبم را به دندان گرفتم ، ابهتش مرا هم گرفته بود : خوشبختم
_ همچنین
بعد هم به سمت خانم دکتر برگشت:
آراگل جان ، به امید یه زنگی بزن،
میخواست باهات حرف بزنه !
با لحن بامزه ای چشم کشیده ای گفت !
بعد کمی مشغول شدن سر بیمار ،
آقای دکتر بیرون رفت .
من هم نتوانستم باز کنجکاویم را مهار کنم :
خانم دکتر بچه هم دارین؟!
لبخندی روی لبش نشست :
آره عزیزم دوقلو ، یه دختر و یه پسر
دلم برای بچه ضعف می رفت
اما میانه ای با نگه داشتنش نداشتم :
ای جااانم ! ولی حتما سخته دیگه دوقلو !
با مهربانی گفت : سخت که هست ، خودم فهمیدم اون موقع داشتم سکته می کردم ولی خب هم خود آراد خیلی کمک حالم هست ،
هم دوست و آشنا !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 2⃣1⃣
جناب حافظ
امشب زیادی بهتون توجه میشه
شما هم به توجهات پاسخ درست بدید😂
ولی بازارتون حسابی داغه ها😁👌
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
بـه انتـظار
صبـح ظهـور تـ♡و
#یلـداتونمبارڪ🍉
.
◦「🕊」 حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 6⃣1⃣
به به
عجب چیزی
رزقمون کرده جناب حافظ
ناامیدی اخرین حربهی شیطونه😎💪
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 7⃣1⃣
عروس هُنرمندمون روو😍❤️
به به، با این کدوی
حکاکی شده کجا میشه رفت
جز پیش خانواده ی همسر؟😬😁😂✌️
بلاخره سلیقه داشتن که
شما شدی عروسِ خانوادشون😎
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 8⃣1⃣
قشنگ دلمون خواست
دور اون سفره نشسته باشیم🤤
یه عشق و صفای حلال و درجه یک👌
به دور از تجملات
خوش بگذره😍❤️
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
#خادمانه | #عیدانه
-
-
چِنـٰانمُشـتاقَماۍدِلبربہدیدارَتکہازدورۍ
بَرآیدازدِلـمآهۍ،بِسوزدھَفتدریـٰارا..♥️!
-
-
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 9⃣1⃣
به بھ ،
حالِ خوبِ اطرافیان
جناب حافظ این خیرخواهیتون
رو حتما مدنظر قرار میدن😎😂
خودشیرینی برای جناب حافظ
همین نتایج رو هم به همراه داره😂
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
عاشقانه های حلال C᭄
•• یلدا به شرط چالش 😌🍉
#خادمانه | #چالش_یلدایے
برای اینکه به شب یلداتون هم
برسید ، ساعت 21:30
این چالش به اتمام میرسه
الهی هیچوقت
عمر خوشیهاتون تموم نشه☺️🙏
خیلی خیلی استقبالهای قشنگتون
بینظیر بود😍🙈❤️
یه خبر ویژه برای پایههای چالش
باز هم چالش خواهیم داشت
مثلا فردا☺️😉
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 0⃣2⃣
حافظ خان گفتن با تلاش و تدبیر
قطعا نتیجه ی مطلوبی پیش روعه
پس باقدرت ادامه بدید
که به مراد حقیقیتون خواهید رسید💪
خطاب به همهی کنکوریهامون😍✌️
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉:
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
شلام علیتم🙂
معمعمعمعم اوشمَدَس😋
آعه عِندونه🍉 به من نمیدَن ایییس
هَمَس اودِسون میعولَن😫
🏷● #نےنے_لغت↓
معمعمعمعم: صدای مِکیدن🍉🍉🍉🤗
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
رهنمودهاے اسلامے، بهترين غذا براى ڪودک ، شير مادرهـ
هيچ چے براى فرزندتون جاے #شـير_مـادرو نمےگيره، پس حق داره در صورت امكان، از شير مـادر استفاده کنہ.
قرآن كريم مےفرماید که دو سال تمام بايد به فرزندای خودتون شير بدید
و يا طبق فرمايش امام رضـاجان، ۲۱ماه به فرزند باید شیر داد و هرچی از اين مـدت کم بشہ در حق ڪودک ستم شده.
اما اگر به هردلیلے ڪودک نمےتونه از شير مادر استفاده کنه، پدر موظفه دايہۍ شايستهاے انتخاب کنہ كه از زيبايے ظاهرےوباطنے برخوردار باشه[چه اين ڪہ شير در پرورش جسم و جون ڪودک نقش داره]
#یـلـداتـون_مـبـارککک🍓🌸
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
:🍉:
/ #چالش_یلدایے☃ \
.
.
❄️:شرڪتڪنندهے: 1⃣2⃣
تفسیرش رو که نفرستادین
پس حتما شعرشناسید😎
ماشاالله به این هوش
بنظر میاد مثبت اندیش باشین😌
همینِش قشنگه خب😌✌️
الهی تا آخر امسال
خبر مزدوج شدنتون رو بدید😍🙏
جهت شرڪت:😍👇🏼
@Daricheh_khadem
.
.
بفرمآییدمهمونجنٰـابحافظیم😌👇🏼
\☃/ Eitaa.com/asheghaneh_halal
:🍉: