•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
✨°• حسین آقا آمده بود مرخصی و هر دو خانواده دور هم جمع بودیم. حسین آقا بہ پدرش گفت:
بابا جان! دوست دارم مراسم عروسیام در خانہ خــدا باشد؛ در مسجد محلہمان.
🙂•° پدر حسین ڪمی مڪث ڪرد و گفت: باشد، هر چہ شما بگویید.
نظر من را هم پرسید. گفتم: چہ جایی بهتـر از خانہ خدا. خیلی خوبہ آدم زندگیاش را در جا؎ متبرڪی مثل مسجد شــرو؏ ڪند.
📆°• صبح روز ۱۳ اسفند ۶۱ روز عروسی ما بود. نہ لباس ساده من شبیہ لباس عروسی بود و نہ بلــوز و شلـوار معمولی حسین با آن ڪتانیها؎ پشت خوابیده و اورڪت رو؎ دوشش.
🌸•° چـادر نقرها؎ رنگم را سر ڪردم و با حسین آقا در میان صلـواتها؎ مڪرر مردم عازم مسجـد شدیم.
حسین آقا مرا تا ورود؎ شبستـان زنانہ مشایعت ڪرد، سپس بہ بخش مردانہ مسجد برگشت.
🍪°• پدر حسین آقا سخنران دعوت ڪرده بود. بعد از سخنرانی، از مردم با میوه و شیرینی پذیـرایی شد و با پخش صدا؎ اذان همہ بہ نمــاز جماعت ایستادند.
🍛•° پایان بخش مراسم ســاده و معنـو؎ ما سفره ناهار بود.
خـورشت فسنجــان و قیـمہ.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #حسین_املاکی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
خداوند
#حجاب[🐚] ࢪا
از جنس محبّت آفࢪیـد•••
#تُ بࢪگزیدهاے بانـو
......
دࢪ پسِ این ویـࢪانـےها پࢪواز [🦋] میڪنم تا اوج✌️ . .
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
حالا هی بگو ازدواج💍 میخوام چی ڪار...😉
یڪی از ڪمترین آثار #ازدواجِ با چشم باز👀
آرامش وصف نشدنی است ڪه پس از مدتی، در زندگی مشترڪ #نصیب انسان میشود.😍
آرامشی ڪه نمیتوان جای دیگری بدنبال آن گشت.🙄
آرامشی ڪه انسان را در برابر بسیاری از #گناهان حفظ میڪند...⛔️
⭕️هشدار:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
بیشترِ اهل #جهنم، انسانهای #مجرد و #بیهمسر هستند.
☘من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۲۵۱☘
پ.ن:
منظور این است ڪه حفظ دین در دوران #مجردی بسیار سختتر از دوران #متأهلی است.
وگرنه همه میدانیم ڪه متأهلین هم، باید از دین خود مراقبت ڪنند تا در دام #گناه گرفتار نشوند.😌
#پیامبر_اڪرم_ص
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 یکی از فامیلامون تعریف میکرد
رفته بودن مشهد؛ بعد یکی از خادمای
جلوی در حرم بهش گفته خانم روسریت
رو بکش جلو کل موهات بیرونه☺️
اونم هول شده گفته آره می دونم کار
شیطونه دستش درد نکنه😂😂
میخواسته به خادمه بگه دستت دردنکنه
بجاش قربون صدقه شیطون رفته😅
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 540 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
°|زندگـیمثلبومنقاشیست🍓
°|آینده تورا🌿
°|طرحهاییکهامروزمیکشی💕
°|رسممےکنـد🐻🖍
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
تو در هر لَحظه ام هَستۍ
هوایۍ جُز هَوایت نیست🌱••
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوهشتم] با ذوق همراه زهرا راه افتادیم ،
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدونهم]
خیره رود شدیم و تا چند دقیقه سکوت بود و سکوت !
این سکوت عجیب دیدنی بود !
آرامش داشت انگار ، اصلا دنج بود این نقطه !
دوربینم را از داخل کاور برداشتم
و چند عکس با زاویه های مختلف انداختم
بعد هم گوشیم را بالا آوردم و رو به زهرا گفتم :
بیا یه سلفی تووووپ بگیریم
کنارم ایستاد و خم شد
و بعد صدای چلیک آمد
عکس را نگاه کردم ، چشمانم چه برقی داشت !
از همان ها که فاطمه می گفت :
امید زندگیست ،
می گفت مهدی برق چشمانش را با خود برده !
و خوب من غصه این دوست چند سال بزرگترِ عین خودِ خواهر را می خوردم !
کمی هم عکس های تکی انداختیم
و با صدای مادر زهرا به طرف آنها رفتیم.
چند مرد و زن از دور دیده می شدند :
زهرا از فامیل هاتونه؟!
چشمانش برق زدند و لبخندش جان دار شد :
ها عمو اینان!
کنار حصیر که رسیدیم،
با صدایی که شنیدم سرم را یک ضرب بلند کردم
قلبم یک جایی میان دهانم زد !
چشمانم را باز و بسته کردم و دوباره همان تصاویر جلویم بود
درست دیده بودم ..
نواب بود..
امیر علی نواب !
صدای مادرش مرا تا حدودی به خود آورد :
ای همو ریحانه ای هست که می گفتی معصومه ؟!
و معصومه خانوم با لبخندی مشکوک تایید کرد
به زور سلامی کردم
و او با مهر گونه ام را بوسید!
و دختری که به گمانم خواهرش بود با ذوقی عجیب نگاهم کرد
خودش هم سلام کوتاهی کرد انگار زیاد هم متعجب نشد
اصلا یکی نیست بگوید :
او جز زمین جای دیگری هم نگاه می کند مگر ؟!
همگی روی حصیر نشستیم و من هنوز آرام نبودم
انگار بدنم سست شده بود .
دختر نازی که خواهرش بود عطیه نام داشت
این هم کشف دوم ، عطیه خانوم که خوشگلش بود همین بود پس!
بعد شام همگی با هم کنار رود رفتیم
و به اصرارشان چند عکس دسته جمعی کنار رود ، از آنها انداختم
و کلی تعریف کردند از کیفیت عکس ها
البته برای منی که تا چند ماه بعد مدرک لیسانس عکاسی آن هم از دانشگاه ملی هنر را قرار بود قاب بگیریم ، کار چندان شاقی نبود که !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدونهم] خیره رود شدیم و تا چند دقیقه سکوت ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوده ]
مادرم صدایم کرد :
ریحانه جان ،
آقا امیر علی خیلی برام آشناست ، تو می شناسیشون؟!
لبخند زورکی روی لبم نشاندم ، نواب غریبه آشنایی بود ! :
ایشون همون آقای نواب هستن
تو روستای بیش مله
معلم بودند!
مادرم بعد چند ثانیه حرفم را تایید کرد
و به شوخی گفت :
از اثرات پیریه دیگه !
هر کسی مشغول خودش بود و من خیره کارون ماندم
عکس ماه در رود افتاده بود
و فضا را عجیب عارفانه و عاشقانه کرده بود !
زهرا رو به نواب گفت :
کاکا ، اون شعر کدوم بود ؟!
همو که راجب رود و ماهه مال فاضل نظری؟!
نواب همراه لبخندی محو خیره عکس ماه شد عین خود مبهوتم :
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
عطیه با شیطنت گفت :
میگُم زهرا ؛ دلت واسه شوهرت تنگ شده؟!
زهرا چشم غره ای حواله اش کرد
و من با تعجب رو به زهرا کردم :
تو شوهر هم داری مگه ؟!
چشم غره دومش سهم من شد :
بله که دارُم ، همه که مثل تو و ای عطیه ترشی نیستن
عطیه ضربه ای به کمرش زد :
مو بیست و چهارسالمه و هنو سن تو دبه کردنم نیست خو!
ای ریحانه هم که حتما از مو کوچیک تره!
زهرا با خنده سرش را تکان داد و به امیر علی اشاره کرد
و گونه های عطیه درجا سرخ شد
ولی خودش را از تک و تا نینداخت:
ای کاکای مو روشن فکره!
و جوابش نگاه شدیدا مهربان و با مزه امیر علی بود
و من چرا انقدر زوم کرده ام روی واکنش های او ؟!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
کـنار صحن تو
هـر کس رسیـد عاشـق شد✨
ببین که عشق هم اعجاز مهربانی توسـت😌
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
« #نےنے_شو 👼🏻» .
.
.
اِملوز با مامانی و بابایی هومدیم تَفلیح
با دولبین ِ مامانی دالم عَتاسی میتونم
اینگَده جاهای خوشتِل دالَههه😌🌸.
🏷● #نےنے_لغت↓
•تفلیح : تفریح |🌳|
•عتاسی : عکاسی |📷|
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
‖↵ ما؛ڪاخ نداریم🏬
بدان فخر فروشیم😄
اموال نداریم💸
کھ بر فقر بپوشیمـ🤐
‖↵ داریم گرانمایہ😎
ترین ثروت عالمــ😌
یڪ رهبـــر و🍃
او را به جهانے نفروشیمـــ❤️
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|📖 #ماه_رجب #رجبیه
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1697»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|