🍃
امشب به بهانه ی تـولدنوزده سالگـیم بخشی از زندگیم روروایت ڪردمـ تاهم عهـد خودم رو مرورڪرده باشم همین ڪه بگمـ خیلی حس خوبیه وقتی توزندگیت حضرت زهرا(س)داری وقتی تواوج نا امیدی ودلشکستی میری در خونشون حس قشنگیه وقتی بین گریه هات با اینکه سیدنیستی ولی صداش میکنی مادر
خیلی قشنگه وقتی بعداز تمام نشدن ها و نرسیدن های زندگی،زندگیت رو میسپاری به خدا وحضرت زهرا (س) ومیگی شما بسازید من ازپسش برنیومدم
رفقا خیلی قشنگه وقتی تواین هیاهو هنوزم توزندگیت امام حسین(ع) داری
زمین خوردن بوده ولی خستگی نه... امشب مجدد ازحضرت زهرا (س) میخوام اجازه بدن مادرصداشون کنم.
ونوزده سالگیمونذرمادرکنمـ.
|•بـهـ وقت شـب تولدمـ 30/دےمــاه•|
قشنگــرین شب تولدعمــرم
وبهتــرین اتفاق بعدازاین روزهای دشـوارهمین امـشب بود(:
🍃
🍃
ببخشید اگه خیلی طولانی شد
امیدوارم مورد رضایت خانم فاطمه ی زهرا(س)و یوسف گمنامشون قراره گرفته باشه.
وان شاءالله به دلتون نشسته باشه.
از کپـی مطالب به هیچ وجه رضایت ندارمـ.🚫
🍃
🍃
شهادت خانم فاطمه الزهـرا رو(س)تسلیـت عرض میڪنم
رفقاقدراین شباروبدونیداااا
نزارید همینجـوری ردبشه
دودهـه شب های شیدایی پیش رودارید
برای ظهـــورخیلی دعاکنید):
برای بنده حقیر دعاڪنید
عجیب هلاڪ نگاه مـادرانه حضرت هستمـ
برای ڪـربلارفتنم دعاڪنید
|•دعــابرای خادمای عاشقانه های حــلال روفراموش نڪنید•|
تقدیم به محضر بانوے بےنشان حضرت مادر(س)...
به امیدنیم نگاه مـادر(س)
یازهــــــرا(س)ـمـدد
#بنت_الزهرا(س)
🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙
⊙ مـ👇ـا از قدیــمـ
⊙ طایفـ👥ـهاے سینه خستهایمـ
⊙ مـا بچــ😌ــه هاے
⊙ مــ😔ـادر پهلـو شڪستهایمـ
⊙ امــ📆ــروز اگـر
⊙ پیر و جـ👈ـوانـ سینه مےزنیـمـ
⊙ فردا به عشـقـ فاطمــ🌹ــه (سـ)
⊙ شمشیـــ⚔ــر مےزنیـمـ
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے
#نگاره(274)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🌺•° @Asheghaneh_Halal
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
📆|• سال ۸۴ شب شهادت حضرت زهرا (س) خداوند فاطمه را به ما عنایت کرد.
از همان اول که ازدواج کردیم قرارمان بود که،
اگر خداوند به ما دختری عنایت کرد اسمش را فاطمه بگذاریم.
😍|• محرم بعد از به دنیا آمدن فاطمه،
انگار که حس پدرانه با گوشت و پوستش عجین شده باشد یک انسان دیگری شد!
❤️|• عشق و علاقه فاطمه به پدرش و بالعکس،
زبانزد دوست و آشنا شده بود.
😥|• وقتی محرم به یک مأموریت میرفت،
فاطمه مریض و حتی بستری در بیمارستان میشد،
اما با همه عشقی که به فاطمه داشت دست از کارش نمی کشید و مأموریتش را به خوبی به پایان می رساند.
🗓|• روزهایی که مأموریت نبود و سرکارش بود،
روزی چندین مرتبه زنگ می زد و حال فاطمه را میپرسید...
و همیشه به من میگفت من عاشق فاطمه هستم و گاهی حتی گریه هم می کرد و میگفت:
پدر به دخترش خیلی وابسته است،
اما هیچ کدام از این وابستگیها و عشقهای دنیایی مانع اهداف محرم نشد.
📅|• سال ۸۹ خداوند محمدحسین را به ما هدیه داد. بااینکه محرم یک سال بیشتر در کنار محمد حسین نبود، اما همین یک سال هم بیشترین مراقبت و نگهداری را از پسرمان داشت.
📌|• سال ۹۰ بود که آرامش در سوریه به هم ریخت و کشور ایران هم تعدادی از مستشاران نظامی خود را فرستاد و محرم هم یکی از مربیان تخریب بود که به سوریه رفت.
🍃 قسمت اول
#زندگےبه_سبڪ_شہـدا 🌷
#به_روایت_همسر_شهید_محرم_ترک 🕊
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
﴾💕﴿ @ASHEGHANEH_HALAL
°•| #ویتامینه🍹 |•°
••🔘یڪے از
تڪنیڪهاے بسیار
مهم در ایجاد ارتباط قوے
با همسر و نیز برگرداندن حس
اعتماد به او مشورت گرفتن در امور
جزئے و شخصے است.اینڪه مثلا از همسر
خود بپرسید بنظرت ڪدوم لباس بیشتر
به من میاد و یا بنظرت با فلانے
مشڪلمو چجور حل ڪنم و...
حس اعتماد قوے را به
همسرتون منتقل
میڪنه ڪه
اثرات خوبی
در ایجاد ارتباط
صمیمے و گرم دارد...••🔘
#خیلےتاثیرگذاره☺️👌
لحظہ ــهاے ویتامینے در🙂👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
|👳|
#طلبگی
#احساسنیازبهخدا
احساس نیاز فرق دارد
با اینڪه نیازهایمان را نزد خدا ببریم.
فلسفهے دعا و اظهار نیاز
در خانهے خدا این بوده است ڪه
احساس نیاز ما به خود خدا بیدار شود...
#حجتالاسلامپناهیان
|👳| @Asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
نام را گمنام تر ڪن روسفیدت مےڪند
عاشق #مادر شوے آخر #شهیدت مےڪند
از قبر هراسے به دل خسته ما نیست
امید به #امشهدا فاطمه داریم
هر چه بودم ...
هر چه هستم ...
به ڪسے مربوط نیست
بر مادر قد ڪمان خود پناه آوردهام ...
#هرڪهشدگمنامترزهراخریدارششود
#بردلماحڪڪنیدحضرتزهرا
🕊 @Asheghaneh_halal 🕊
🍃
🌷🍃
🎈| #دردونه |🎈
ارتبــاط مناسبــ میان
مـــادر وپســــــر😊💚
#عکسبازشود📥
#ادامه_دارد
#نڪاتتربیتے_ریزوڪاربردے☺️👇
•|👶|• @asheghaneh_halal
اخبار ايران و جهان _خبرگزاري فارس_ Fars News Agency.mp3
3M
🎶🔘 #ثمینه 🔘🎶
[🌌] با سیاهے این شب چہ ڪنم؟!
[] با حرارت این تب چہ ڪنم؟!
[😓] زهــــــــــــــــــرا ببین ، بےقراریم رو
[💧] با اشڪاے زینـــب چہ ڪنم؟!
[🌙] این شب یلــــــدا سر نمیاد
[☁️] ماه از پشت ابر در نمیاد
[😭] ڪارے از دستم بر نمیاد
[😓] چہ ڪـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـنمـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ⁉️
#فاطمیه🏴
#پیشنهاد_دانلود👌
#حاج_محمود_ڪریمے🎤
دانڪنشارژشے👇
⚫️ @asheghaneh_halal 🔚
عاشقانه های حلال C᭄
🎶🔘 #ثمینه 🔘🎶 [🌌] با سیاهے این شب چہ ڪنم؟! [] با حرارت این تب چہ ڪنم؟! [😓] زهــــــــــــــــــرا ب
شدیدا پیشنهاد میڪنم دانلود بفرمایین☺️
بسے حرف دل مولاست💔😢
سیمتون وصل شد ، التماس دعا🙏
💠🍃
🍃
#ایرانیشو
#معرفے
خودڪار ڪیاݧ[🖊]
یڪے از ڪالا هاے ایرانے
در شاخہ ے
لوازم التحریر📗✏️
خودڪار ڪیاݧ هست
ڪہ البتہ
نمونہ ے خارجےاش
هم توے بازار موجوده🖋😢
ولے با دقت بیشترے در خرید🛍
مےتونیم ایرانیش رو تهیہ ڪنیم😍
بخرید و حمایت ڪنید
از ایراݧ و ایرانے ✌️🇮🇷
خودڪاراتوݧ[🖊] پر جوهر😉✋
(🛍) @asheghaneh_halal
💠🍃
🍃
#خادمانه
[قهرمــاݧ سوختہ🏅]
رها شده از چشم هاے دود گرفتہ اش،اشڪ هاے بلورینے ڪہ دیگر تواݧ ماندݧ در چشم هایش را نداشتن😭؛همہ جا دود گرفتہ بود و او فقط باید مےرفت،مےرفت در آغوش آتش.😔
مقصدش طبقہ سوم بود،هر پلہ را ڪہ با گام هاے تند و بلندش متبرڪ مےکرد،
گرما و شعلہ هاے شعلہ ور آتش را بیشتر احساس و در وجودش لمس مےشد و او باید خود را بہ آب ڪہ نه بہ آتش مےزد.😓👌
بالاخره بعد از عبور ڪردݧ از راه طاقت فرسایے ڪہ هر لحظہ به اضطرابش مےافزود و طاقتش را طاق مےڪرد بہ مقصد عــشــق رسید❣؛ اضطرابے ڪہ براے دلبر بود و دلدار بہ وصالش مضطرب.💕
از دور ندایے بہ گوش هایش مےرسد،ندایے ڪہ از دلدار ڪمڪ مےطلبید🗣، با شتاب بہ دنبال صداے معصوم و خستہ مےرفت تا اینڪہ چشمش بہ....
پیرمردے افتاد ڪہ در شعلہ هاے آتش جا مانده بود و ڪمڪ مےطلبید..🗣👴
دلدار ڪہ دیگر صبر را جایز نمےدانست،خود را از شعلہ هاے سوزاݧ آتش عبور داد و پیرمرد را در آغوش خود گرفت تا آتش بہ دلبرش آسیبے نرساند،
دلدار با آݧ
لباس فولادینش ڪہ از تار و پود
ایمان و ایثار و فداڪارے درست شده بود👕 از آغوش آتش بیرون آمد..
پیرمرد مدام از خدا شڪر مےڪرد و دعا براے قهرماݧ...👴
قهرماݧ پیرمرد را بہ بیروݧ ساختماݧ برد،هر چند ڪہ دیگر رمقے براے قهرماݧ باقے نمانده بود و اشڪانش برا گونہ هایش جارے مےشد،اما مگر مےشد بماند و شاهد سوختن هموطنانش باشد؟!🇮🇷
در ذهنش مدام دخترش را بہ خاطر مےآورد ڪہ چند روزے از تولدش مےگذشت و با چہ ذوق و شوقے او را در آغوش مےگرفت و قربان صدقہ اش مےرفت...👨👧
اما... او براے وطنش از دختر👧 و
حتے خودش گذشت و دوباره دلش را بہ آتش زد...
چندے بعد ساختماݧ پلاسڪو فرو ریخت😭 و
آتش نشاݧ هاے قهرماݧ زیر تیرآهن هاے چند صد هزار کیلویے دفن شدند...😭😔
براے شادے روح همہ ے قهرماناݧ سوختہ پلاسڪو👷 ڪہ
فراموششاݧ ڪردیم
اجماعا صلواتے ختم بفرمایید.
◾️اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم◾️
#گمنام_بقیع
🚫ڪپی بدوݧ ذڪر نام نویسنده و ڪانال جایز نیست🚫
❣@asheghaneh_halal❣👈
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️
بزرگواراݧ لطفا نظرات خود را
در رابطہ با داستان قهرماݧ سوختہ
براے ما ارسال فرمایید👇
@afsar_velaee
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️
🍃💍
#همسفرانه
هر چــه «به جز خيالِ او»
قصــد حريــمِ دل ڪند،
در نگشايمش بــه رو،
از درِ دل، برانمــش!
#مولانا
#ورودممنوع❌
🍃💍 @asheghaneh_halal
°🎯| #غربالگرے |🎯°
ڪـــاری از خـــبرگـزاری
دانشجــــویے مــــا، Snn😎
تــو ایــران اگـــه
پــلیس دستــش بخــوره
بــه یه نـــفر😱
وای😱😱
پــلیس ایـــران خـــشنـــه😡
بےبےسے خــودشــو مےڪشه☹️
صــدای آمـــریڪا دیـوونه مےشه😟
امــا تـــو قــلب فـرانسه
اگــــه پــلیس بـــزن طرف و
بڪشه🔪 گـــاز اشڪ آور بــزنه😄
جــیڪ هیچڪـــسے درنمــیاد
همــه مسڪــوت هســتن😞
اون مــوقعه حــس مےڪنے
همــه چے آورمــه اونــا☝️
چــقد خوشبختــن✋
اونـــا تو بهــــشتن😁😉
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_سی_ودو ♡﷽♡ نسرین نفسے تازه میکند و میگوید: دکتر والا داره میاد بخش همه
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_سی_وسه
♡﷽♡
لبخندش پر رنگ تر میشود میگوید:بالاخره بیمارے مینا رو تشخیص دادن! واای خداے من این دکتر والا نابغه است با چندتا علائم و توضیحات تو پرونده تشخصیش داد
مریم هم خوشحال میگوید:خداروشکر!
آیه جرعه اے از چایش مینوشد و بعد انگار چیزے یادش آمده باشد با خنده میپرسد: راستے روز معارفه براے این پیرمرد بنده خدا که همسن باباتون سن داره اینقدر بزک دوزک کرده بودید؟
جمع سه نفره به یکباره به خنده مے افتند و بعد نسرین ناامیدانه میگوید:بابا تقصیر ما چیه ما هرچی تو نت سرچ کردیم عکس یه پسره خوش تیپ و نشون داد! که بعد متوجه شدیم تشابه اسمے پیش اومده بود!!
مریم هم خنده کنان میگوید:اونروز اینقدر از دستت عصبے بودم یادم رفت بهت بگم ...
آیه سرے به طرفین تکان میدهد و بعد میگوید:به قول ابوذر مکرو و مکر الله والله خیر الماکرین!
خوبتون شد!
جرعه اے از چای تقریبا داغش را نوشید وبعد بلافاصله ساعتش را نگاه کرد.یادش آمد کتابے که قولش را به نرجس جان داده بود را باید به دستش میرساند از خیر نوشیدن مابقے چای گذشت و
روبه مریم گفت:قربون دستت جاے من وایستا من برم کتابے که براے نرجس جان گرفتمو بهش بدم
مریم سرے به تاسف تکان میدهد و میگوید:آیه برو زود بیا
صورت مریم را محکم میبوسد درحالے که از ایستگاه پرستارے خارج میشود میگوید: جون من به مریضا سر بزنیا! نشینے به حرف زدن و چونه ات گرم شه با نسرین اون بنده خداها تلف شن؟
نسرین خم میشود در قندان را به سمت آیه پرت کند که آیه باخنده و بدو از آنها رو میشود.نسرین هم لبخندے میزند و به صندلے اش تکیه میدهد:مریم این یه روزے خودشو از پا میندازه
میدونم.میخواد یه نفره مشکل همه رو حل کنه مریم آخرین جرعه چایش را مینوشد و میگوید:از همون بچگے اینجورے بوده خانوادگے
اینجورین!!! منتها دوز آیه از همه بالا تره!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃