🌷🍃
🍃
#چفیه
آن مرد رفت و گفت:
این راه رفتنےراست؛
حتے بدون پا
حتے بدون سر
حتے بدون دست...
آن مرد رفت و گفت:
در امتداد آن پیمانِ در الست
باید زِ جان رهید
باید زِ دل گسست...
آن مرد رفت و گفت:
مولایمان #حسین(ع)
چشم انتظار ماست
برخیز همسفر فردا از آن ماست.
#نقطهرهایے
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🕊 @Asheghaneh_halal 🕊
🍃
🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️🇮🇷
🇮🇷
😍•| #خندیشه |•😍
ســال 97 باشه اسفنـد باشه
شنــبه هم باشهــ دیگــه
مثبـــت تــر از این نـــداریم😉💪
ایــن هفتــه چه شود💪💪
تڪمــیل ڪننـده این
همــه انـــرژی مثبت مےتونه ایشون
بـــاشه 👇👇👇
اول هغتــه هامــونو با چنــین
هشتڪ #طنــزی آغــاز خواهیم کـرد.
🚚 #یڪ_ڪامیـــون(1)🚚
ڪــامیون هغتــه اختصاص داره
به #موشڪ_ڪـــروز💪
امــــروز در دومــین
روز از رزمــایش دریایے97
3 فــرونــد موشڪ#ڪــروز🇮🇷
شلیڪ شد.👊👊
#یڪ_ڪامیون_موشڪ_کروز👊😌
لا حول و لا قوه الا بالله
بتـــرڪه چشم تــرامپ
و دار و دستـــش👊👊👊
یــادتونه ڪه
چنــد روز قبل از 22
بهمــن از #دزفــول ڪه
جــزء خــانواده #ڪــروز رونمایے
ڪــردیم.🇮🇷🇮🇷🇮🇷
•|😍|• @asheghaneh_halal
☀️🇮🇷
🇮🇷
عاشقانه های حلال C᭄
☀️🇮🇷 🇮🇷 😍•| #خندیشه |•😍 ســال 97 باشه اسفنـد باشه شنــبه هم باشهــ دیگــه مثبـــت تــر از این نــ
بدوووو جــانمونے
برنامــت تنظیــم ڪن😄
روزای شنـــبه با این چنین
هشتڪ طنــــازی
هفتـــتو آغــاز ڪنے☺️
ڪه ڪلے برات افتخـــار داره💪
#یڪ_ڪامیـــون😌😉
یـــادت نـــره💪
شنـــبه ها اینجــا بــا ما
شــــاد باش😁
🌤☁️
☁️
#آقامونه
من میگویم🗣: الان ما در نشاط چهل سالگی و
آمادگی و قدرت لازم برای حرکت💪 به طرف
جلو هستیم😎، امکانات داریم ، ظرفیت داریم ، این مشڪلاتی که وجود دارد، همهاش قابل
رفع است.
🔸️ گرانی قابل رفع است.
🔹️ کاهش ارزش ریال قابل رفع است.
🔸️ مشکل مسائل تولید داخلی قابل رفع است. اینها همهاش قابل رفع است.
👈 یک مقدارے صبر ، یک مقدارے تدبیر ، یک مقداری اتحاد و اتفاق، یک مقداری جدیّت در حرکت. این چیزها را لازم دارد
🔺️ ما امکاناتمان بسیار خوب👊 ، دشمن هم در حال ضعف و انشاءاللّه ضعیفتر شدن هر چه بیشتر است. از این فرصت باید استفاده کرد ☺️
#سخن_جانانــــ💚
☁️ @asheghaneh_halal
🌤☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😍]اخ دووون
[☺️]اِملوس بابایے بلام صنتلےلاحتے گلفتن
[]چیجَده نَلمه ..
[🙈]میتام باسےبتُنم
اے جان توپولو 😘
مگه اینجا جاےبازیه
ازبابا تشڪرڪردے•|😊|•
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
🍃
🎯°| #غربالگرے |°🎯
عملڪــرد آمــریڪا و اروپــا
زیـــر ذره بیـــن تحــلیلگــر
#علـــوم_سیاسے😎
در بخــش #سیــاسے #غــربالگـرے☕️
داغ داغ☝️☕️
خــبرها رو نــوش جــان ڪنید😋
ڪـــدخــدا اینجــا😌
ڪــدخــدا آنجــا😱
ڪـــدخدا همـــه جــا😉
تـــرامپ در لبــاس مڪـرون😜
تــرامپ در لبـــاس آنگــلا مــرڪل😜
تـــرامپ در لباس تــراز مے😄
اروپــــا مجــسمه اس😁
البتــــه در ظــاهر مخالفت مےڪنند
ڪه بگــن مـا هستیم اما در آخر
حــرف،حــرفه ڪدخداست
و بچه ها مےگــن چشـــــــــم☺️
•|🍓|• @asheghaneh_halal
🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃 🎯°| #غربالگرے |°🎯 عملڪــرد آمــریڪا و اروپــا زیـــر ذره بیـــن تحــلیلگــر #علـــوم_سیاسے😎 در
🍒🍃
بـه بــه
ایــنم بچــه های بــالا😄
اگـــه مےخواین بشنـــاسینشون
#شنـــبه ها با
#سیـــن_الـــف_آ😜
مخــفف سیاست اروپـــا و آمــریڪا
بــا مــا همــراه باشید😎
در #بــولت_ژورنــال
خــود یـــاداشت ڪنید✍👏
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_وچهار ♡﷽♡ زیر پوستی قیصری بود برای خودش.می اندیشم همه ی برادر ه
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_سی_وپنج
♡﷽♡
آیه تند تر از همیشه حیاط بیمارستان را طی میکند. دیرش شده بود و خوب میدانست
نگاهی به ساعتش انداخت و پا تند کرد.دومین روزی بود که به بخش جدید آمده بود و اصلا
دوست نداشت پیش همکاران جدیدش آدمی بی نظم جلوه کند!
لباسهایش را عوض کرد و تند و با عجله به سمت ایستگاه پرستاری رفت. مریم متعجب نگاهش
کرد و گفت: چت شده آیه؟
سرش را از روی پرونده ها برداشت و گفت: چم شده؟ دیر رسیدم دارم کارامو میکنم
هنگامه خندان میگوید: خب بابا توام!حالا نیم ساعت دیر شده دیگه آروم باش...
آیه چیزی نمیگوید و لیست دارو ها را بالا پایین میکند.خانم صفری سرپرستار بخش با سلامی به
آیه نزدیک میشود و میگوید: وظیفه شناسی یعنی این خانما!واسه نیم ساعت هول کرده!
آیه تنها لبخندی میزند و کمی آرام تر از قبل به کارش ادامه میدهد.برایش کمی عادت کردن به
این فضا سخت بود. اما میدانست باید خودش را با این فضا وقف دهد. اینکه کنار بیاید و از شنیدن
غرغرهای حتی به ناحق آدم بزرگ های اینجا لذت ببرد! این را پیشتر اعتراف کرده بود که وقت
گذراندن میان بچه های معصوم و مظلوم بخش اطفال بدعادتش کرده بود و اندکی زندگی میان
آدم بزرگها و دنیای خشنشان را فراموش کرده بود.
نفس عمیقی کشید و به اتاق بیماران سر زد و خودش را برای یک روز خسته کننده آماده کرد.....
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_وپنج ♡﷽♡ آیه تند تر از همیشه حیاط بیمارستان را طی میکند. دیرش
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_سی_وشش
♡﷽♡
دستی به گردنش کشید و آرام آن را ماساژ داد و آخ کوچکی گفت. واقعا روز خسته کننده ای را
سپری کرده بود. بی حال یکی از صندلی های کافه داخل بیمارستان را بیرون کشید و روی آن
نشست .کیک و چای داغی را سفارش داد و بعد از رفتن گارسون سرش را روی میز گذاشت.
آیین والا کمی آنسو تر شاهد حرکات آیه بود.اینکه در هر حالتی حتی اوج خستگی سعی داشت
وقار حرکاتش را حفظ کند واقعا جالب بود! درست از روز اولی که این دختر را دیده بود اعتراف
کرده بود شبیه یک معمای ساده اما پیچیده است!
از جایش بلند شد و صندلی روبه روی آیه را بیرون کشید اما آیه متوجه نشد. نگاهی به مقنعه و
مانتو ی سفید آیه انداخت. تازگی ها خیلی کنجکاو شده بود بداند موهای این دختر که مدام سعی
دارد پنهانش کند چه رنگی میتواند باشد؟
آیه سرش را بلند کرد و بعد از چند لحظه چشمهایش را باز کرد.از دیدن آیین درست روبه رویش
چشمهایش گرد شد. آیین لبخند زنان قهوه اش را نوشید و بعد گفت:
_سلام
آیه قدری گیج نگاهش کرد! آیین با همان لبخند روی لب میگوید:اشتباه صداتون کردم؟
آیه قدری اخمش را توی هم میکند و آیین نام این حرکت را مثال من مغرورم میگذارد! میل
شدیدی به خواباندن مچ پارسا بازی های دختر روبه رویش را در خود حس میکرد. آیه خیره به
کراوات سرمه ای رنگ مرد روبه رویش جوابش را داد: سلام
همان موقع گارسون کیک و چایش را آورد.آیه واقعا دلش میخواست بی هیچ مزاحمی و با لذت
کیک و چایش را در سکوت بخورد و خستگی در کند اما ذی وجود روبه رویش با ناخوانده میهمان
شدنش این امکان را به او نمیداد. آیین خیره به سفارش آیه به گارسون گفت: برای منم از
سفارش خانم بیارید.گارسون چشمی گفت و آیه فکر کرد چه بعد از ظهر مسخره ای!
آیین خیره به او گفت: تو بخش اطفال ندیدمتون خانم سعیدی!
خب این خوب بود که دیگر آن اصطلاح مزخرف خانم شما! را استفاده نمیکرد. خیره به تک حباب
روی چایش جواب داد:منتقل شدم بخش بزرگ سالان
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سی_وشش ♡﷽♡ دستی به گردنش کشید و آرام آن را ماساژ داد و آخ کوچکی گ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_سی_وهفت
♡﷽♡
ابروی آیین بالا پرید و گفت: که اینطور .حدسشو میزدم. به نظر من هم که کاری خوبی بود هم
برای شما خوب شد هم بیمارستان
آیه جرعه ای از چایش را نوشید و با خود گفت: واقعا نظر آیین والا چقدر میتواند مهم باشد؟
سفارش آیین هم آمد و آیه کلافه کمی در جایش جابه جا شد.آیین نگاهی به آیه انداخت و گفت:
همیشه اینقدر ساکتید؟
آیه داشت عصبی میشد!حرف بی خود زدن آنهم با یک مرد غریبه از جمله رفتار هایی بود که به
شدت از آن بدش می آمد.
_سعی میکنم همونقدری که لازمه حرف بزنم
و امیدوار بود که آیین والا منظورش را بفهمد!آیین پوزخندی میزند و تکه ای از کیک میخورد و با
خود اندیشید کیک و چای کمی کج سلیقگی در انتخاب نیست؟!
آیه نگاهی به ساعتش کرد و آیین پرسید:شیفت هستید؟
نه کوتاهی گفت و بازهم به چایش خیره شد. آیین حوصله اش از این تلگرافی حرف زدن آیه
داشت سر میرفت به همین خاطر بی ربط پرسید:
_آیه یعنی چی؟
آیه از حاشیه متنفر بود!از بحث های حاشیه ای هم!
صبورانه جواب داد: یعنی نشانه...
آیین قدری روی صندلی جابه جا شد و گفت: نشانه؟ چه جالب! نشانه ی چی؟
_شما قرآن خوندید؟
آیین جدی گفت: نه!
_خب آیه دوجور معنی داره .یه معنی عام یه معنی خاص. معنی عامش میشه نشانه.... هر نشونه
ای که آدمو یاد خدا بندازه و از خدا باشه. میتونه هرچی باشه. آسمون .دریا یا یه گل زیبا....هرچیزی
که با دیدنش یاد خدا بیوفتی! و معنای خاصش میشه جملات خدا تو قرآن
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (24) 97/12/3 جمعــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (25) 97/12/4
شنبــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃🍒
سلام علیڪــم 😊✋
شبتــون بخیــر
خوبیــن الحمدالله؟
پرانــرژے بریــم سربحثمون😍💪
دســر قبل شــروع دورهمی
فراموش نشه😉
بسم اللــه😍
🍃🍒
🍃🍒
دیشبـــ نماز رو به چے تشبیــه ڪردیم
به نظام ارتشــی
بنظــرتون چرا خداگفتــه تو هررڪعت
۱رڪوع و دوسجــود؟
برای اینڪه بگه نماز شبیــه نظام ارتشـیـه
🍃🍒
🍃🍒
گفتیــم ڪه باید عظمت فرمانده تودل
ســرباز بشینــه .
فرمانــده ڪه نباید ماست باشه😐
بگــه آقاے سرباز اگه توجنگــ دستـور
جنگــ دادم فرارنڪنیــا😊
خودم موهاتــو سلمـونے مینڪنم
.
.
.نتیجــه این رفتــار چے میشه؟😒
خب معلومه تولحظات حساس
این ســرباز پاشـو نمی کوبــه!!
ازفرمان فرمانــده اطاعتــ نمے ڪنه😶
🍃🍒
🍃🍒
دعاے ماه رجبــ رو خونــدین؟؟
اولش چے میگـــه؟
یاعلي یاعظیـــم
وبعدش یاغفــور یارحیــم
مےخواد بگــه کسي ڪه بخــواد ازغفــور یارحیــم لذت ببـــره ،اول☝️
بایــد یاعلي یاعظیــم براش جابیــوفتــه
اول عظمت بعد مهربونی😌
🍃🍒
🍃🍒
البتـــه اینــم بگــم
عظمت خــدا تولیــدیــه
یعنے خودمون بایــد عظمت خدارو تو دلمون ایجــاد ڪنیــم😊
یڪی از راه هاش نمازه
هــرچقــدر نمــاز رو با ادب تــر خوندی
خدا تو دلتــ عظمت پیدا میڪنه☺️
🍃🍒
🍃🍒
میدونیــد مشڪل مسیحیــا چیــه؟
خــداشــون مهــربونه ،همه چیــو میبخشــه
برای همیــن ازش حساب نمی بــرن
نمی تونن عاشقش بشــن
🍃🍒
🍃🍒
چــرا عاشق حضــرت علے هستی؟
چــون از ذوالفقـار علے
از غضبــ علے
ازهیبتــ علے خبــر دارے👌
چــرا ازبیــن شهـداے ڪربلا
به حضــرت ابالفضل علاقــه مندے؟
چــون علمـدارے او
هیبتــ او
ازهمــه بیشتــر بود✋
🍃🍒
🍃🍒
همــه این مثال هارو زدم براے
اینڪـه بحثــ عظمت رو درڪ ڪنیــد
عظمتــ خدا اگه تودل ایجــاد شد پشت
ســر اون خوف از خدا هم ایجــاد میشه
🍃🍒
🍒🍃
چرا من ازخــدا نمے ترسم؟چڪارڪنم؟
خبــ حتمــا سرتو تو نمــاز خاروندے
چشمتــو اینور اونور گردوندے
ڪلمات نماز رو مودبــ ادا نڪردی
🍒🍃