eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•🕊• ✍|° خواهر شهید ابراهیم هادی میگفت یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، 😠|° عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد. ☺️|° نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. 😌|° ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. 💗|° ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شد... ••[مچ گرفتن اسان است، دست گیری کنیم.]•• 🌷 @asheghaneh_halal🌷
🍒•| |•🍒 تو دوره نوجــوانے رابــطه والدین و فرزند مانند یڪ طناب است،ڪه هرڪدام یڪ سر آن را گرفتہ اند ڪہ این طناب نام دارد😬 هرچه قدر والدین طناب را به سمت خود بڪشند فرزندان نیز بیشتر همین عمل را تکرار میڪنند. پس بهترِ ڪہ ڪمے طناب گیر دادن را شل ڪنید. چون هرچقدر بیشتر گیر بدید بچه ها لجباز تر میشوند. ☺️👇 👶🏻•• @asheghaneh_halal
#ریحانه ↫ صد جلوہ حیاست⇣ پیڪر خاڪے تان•❤️• ↫ لبخند خـــدا⇣ مقام افلاڪے تان•⭐️• ↫ با چــادرتان⇣ مدافعان حرمید•💚• ↫ احسنت بر این حجاب⇣ و بر پاڪے تان•🌸• #حجاب_یعنے_لبیڪ_یا_زینب✌️ ┅═══🍃🌸🍃═══┅ @asheghaneh_halal
•[🕊]• #شهید_زنده مسابقه‌ی ما برای نزدیکی به امام زمان علیه‌السلام است! چون قرار است که خداوند آخرالزمانی‌ها را تربیت کند.. •| حاج حسین یکتا |• 💕..| #خدایاتربیتمون‌کن ..| #اللهم‌ادبنــا‌باداب‌الامهدی @asheghaneh_halal •[🕊]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃☕️ °| #خادمانه |°💟°| #موقتانهـ(3) |° دقیقــا 24ساعت و دقیقه ها و ثانیهـ های زیادی مانده است تا لح
🍃☕️ 💟 °•| |°•💟 شنیدم نفسهاتونو از دیروز حبس ڪردید😁 دیگـهـ اومدم خبر نهایے و بدم و برم ڪه از ڪنجکاوی نجاتتون بدم😎 فقط لطفا بر اعصاب خودتون مسلط باشین مخصوصا شمــا دوست عـــزیز😜 اصلا درست حدست نزدید😄 نهـ داریم نه داریم یهـ اتفاق شگفت انگیز داریم👀 اونـــم 😍 مصاحـبهـ با یڪے از فعالتـــرینهای عــرصهـ 😌 ایشون فرمانده، ممڪنهـ باشن😉 پرمشغلهـ ترین، ممکنهـ باشن😉 خادم الخادمین، ممڪنهـ نـباشن😁 برای دونستن اینڪهـ فرد مورد نظر چهـ ڪسے است باید چنــد ساعت صبر ڪنید😎 امــا حتما و قطعا ڪلے بهتون خوش مےگــذره☺️ خودتون و آمـــاده ڪنید💪 برای یڪ شب 🤓 پـــس تــا شب مــراقبِ خــوراڪےهاتون باشین😉 امشب راس ساعت 22:15 😋 بهـ نظرتون خادم ڪدوم هشتڪها😎 امشب مهمان شمــاست؟؟ لطفا نظـــراتتونو بــا ما بهـ اشتراڪ بزارید تا ببینـــیم چقـــد حـــدس ڪاربرامون💪 بهـ عملڪـــرد مـا نزدیڪه😌 از طریق ایشون👇👇 🎉 @FB_313 مــصاحـبهـ از آنچهـ فڪـر مےڪنید🤔 بهـ شما نــزدیڪتــر است🤗 •|☕️|• @asheghaneh_halal 🍃☕️
🕗🍃 💕 #قرار_عاشقی 😔}•از فاصله ها گلایه اے ندارم! 😢}•از دلتنگے ها، 😔}•بیتابے ها، 😣}•از کنار حرم نبودن ها... 👂}•شنیده ام: دورے لذت دیدار بیشتر مےکند... #السلام‌علیڪ‌یاعلےبن‌موسےالرضـا🌸 #فاصله_هارو_کم_کن_آقــا💔 🍃 @asheghaneh_halal 🕗💕
💛✨ ✨ #آقامونه ملت ایرانـ🇮🇷 به فضل پروردگار، با هدایت الهی، با کمکهای معنوی غیبی و با ادعیه‌ی زاکیه و هدایت معنوی ولی‌الله‌الاعظم(عج) خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سربلند کند😌 و کاخ با عظمت تمدن اسلامی را برافراشته نماید. این، آینده‌ی قطعی شماستـ😍... جوانان، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند😇 نیروهاےمؤمن‌و مخلص، این‌را هدف قرار دهند😎 #سخن_جانانــــ❤️ ✨ @asheghaneh_halal 💛✨
🍃💍 #همسفرانه عشق را هیچ پایانی نیست، یــــــــار وقتی که تــــویی... #سید_علی_میرفضلی @asheghaneh_halal 🍃💍
°🐝| #نےنے_شو |🐝° . لے لےلے لے لے لےلےلے حوضَڪ ـ(🎼🎼🎼🎼)ـ . میپَـرَم تو حُوضَڪ ـ(😄😄)ـ میپَـرَم با شادے مثل جوجه اُردَڪ ـ(😍😍)ـ پاشُـو پاشُـو بِشیـن دینگ دَنگـ ـ(😅😅)ـ . ... دینگـُ و دَنگـ ... دینگـ دَنگـ ... ... دینگـُ و دَنگـ ... دینگـُ و دینگـُ دَنگـ ... . دالَم فِچـل میتُـونَم ڪه ـ()ـ منم میتونم بِپَلَـم تو حوسَڪ ـ(😅😅)ـ مثل یہ جوجہ اُلدَڪ ـ(😍😍)ـ با این همه لپُ و لباسِ گَلم ـ(😢😢)ـ عاڪه من اِیلے ناناسُ و اُجمِـلَم ـ(😇😇)ـ لفطاً مامان بے یـا بِلِـس بہ دادم ـ(😂😂)ـ . . استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_نودو_چهار ♡﷽♡ مخالفت میکرد اما میدونستم تنها راه چاره همینه! به ج
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ نمیخوام بگم اون خراب شده کجا بود! اما بعد از رفتن من به اونجا...من شدم یه....یه کسی که تو عرفمعمول جامعه بهش میگن ...فاحشه. مهران شوکه فقط مات شیوا را نگاه میکرد. آب از سر شیوا گذشته بود مصمم تر ازقبل ادامه داد: اول وقتی شنیدم این کاری که میگه چیه یکی زدم زیر گوششو ازاون خراب شده اومدم بیرون...اما... وقتی بعد از چند روز باز به دربسته خوردم و راه چاره ای برام نموند... دوباره برگشتم همونجا! فرشته با دیدنم کلی طعنه و بد و بیراه نثارم کرداما در آخر منو هم قاطی کثافت های دور و برش کرد... دیگر رسما هق هق میکرد... _شما نمیفهمید من چی میگم!ولی من تو همون شب اولِ.... تموم شدم! خدای من شاهدِکه حتی یک بار هم از اون هرزگی و لحظات نکبت بار لذت نبردم.... لذت نداره به همون خدا قسم حس آشغال بودن لذت نداره!حس اینکه تنت مثل یه وسیله چند ساعتی اجاره شده اونم به قیمت شبی 11 هزار تومن لذت نداره! تا وقتی که اون پنجاه هزار تومن تموم نشه دیگه این کارو نمیکردم! مال حروم خوردن سخت تر از اون چیزی بود که فکر میکردم!خیلی سخت...ولی من مجبور بودم! همشونو یادمه.... هر سیزده نفری که منو کشتن و زنده کردنو خوب یادمه!آشغالهایی که زندگیشون پولشون بود و هرزگی نشخوار میکردند و کثافت های باطنشونو روی تخت ....قی میکردند! یکی کارخونه دار!یکی بابا پولدار...یکی... پولدار بودند اما عجیب فقیر... زندگی میکردند زیر خط فقر شرافت و مردانگی ! درست نیمه ی اول زمستون پارسال بود... یه شب سرد و بی ستاره!شایدم ستاره داشت...یادم نمیاد!خیلی وقت بود که به آسمون نگاه نمیکردم!میترسیدم چشام اتفاقی تو چشم خدا بیوفته و... ولی سردیشو خیلی خوب حس میکنم! سردی ای به مراتب مطبوع ترودلپذیر تر از آغوش داغ از هوسِ بی شرفهای دور وبرم! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_نودو_پنج ♡﷽♡ نمیخوام بگم اون خراب شده کجا بود! اما بعد از رفتن م
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ کنار خیابون وایستاده بودم برای یه شب کذاییه دیگه! مثل همکارهای!خودم لباس پوشیدنو خوب بلد بودم!نشانه داشتیم آخه... کنار خیابون وایستاده بودم ... پرنده پر نمیزد!تعجب کرده بودم..اون موقع شب و اون خیابون همیشه یه مورد داشت! اما اون شب... داشتم کنار خیابون قدم میزدم که یه پژو پارس سفید برام بوق زد! نگاهش کردم!شاسی بلند نبود اما از هیچی بهتر بود. بی هیچ حرفی سوار ماشین شدم... یه مرد با محاسن پر پشت و نگاهی محجوب و جدی... مهران فکر کرد!مشخصات ابوذر را داشت میداد شیوا!سرش گیج میرفت از شنیدن این اصوات نفرین شده. شیوا تلخندی زد و گفت:حرفی نمیزد...با تعجب به در وپنجره ی ماشین نگاه کردم... قرآن آیز زیر آینه ی جلو... السلام علیک یا امیرالمومنین شیشه ی پشت...همه و همه نشون میداد مردی که سوار ماشینش شدم با بقیه فرق داره.فکر کردم همون مقدس نما های کثیف باطنه! برام جالب بود.اینجوریشو ندیده بودم پوزخندی زدم و گفتم:میخوای سکوت اختیار کنی اخوی؟ با اخم نگاهم کرد و گفت:شما باید بگی کجا باید برسونمتون! تک خنده ای کردم و گفتم:اوهوع!چه لفظ قلمم میحرفی حاجی ! نترس اینجا هیچ کدوم ازمریدات نیستن که آبروت بره خودت باش فقط با اخم نگاهم میکرد. بعدازچنددقیقه پرسید:خونتون کجاست؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_نودو_شش ♡﷽♡ کنار خیابون وایستاده بودم برای یه شب کذاییه دیگه! مثل
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ باتعجب گفتم:خونمون؟ خیلی صفر کیلومتری اخوی! من نباید آدرس بدم!این شمایی که جا و مکان تعیین میکنی! پوفی کشید و گوشه ای نگه داشت! شب عجیبی بود آن شب!عجیب ومتفاوت...نگاهم نمیکرد.خیره به جاده ی رو به رومون پرسید:شبی چقدر پوزخندی زدم و گفتم:پنجاه تومن!خیلی ناقابله! با تعجب نگاهم کرد.اولین بار بود که مستقیم تو چشمام نگاه میکرد مبهوت پرسید:شبی پنجاه تومن؟ فقط پنجاه تومن؟ عصبی شده بودم!با لحن تندی گفتم:پنجاه تومن برای شما فقط پنجاه تومنه! واسه ما میشه خرجی دو هفته زندگی چشمهاشو با درد بست و سرشو به شیشه ی پنجره تکیه داد.فهمیده بودم کاسب نیستم!احتمالا از اون ریشو های مامور به ارشاد بود! در ماشینو باز کردم و خواستم پیاده شم که محکم گفت:در و ببند نگاش کردم و گفتم:تو اینکاره نیستی ولم کن بزار برم کارو زندگی دارم! محکم تر گفت: گفتم درو ببند! ترسیدم و بی اراده در و بستم ماشینو روشن کرد و راه افتاد.بعد از چند دقیقه پرسید:پدر و مادر داری؟ عصبی گفتم:مفتشی؟ بلند گفت:ببین اونقدری عصبی هستم که هرکاری از دستم بر بیاد پس درست جوابمو بده! ترسیده سری تکون دادم و گفتم:پدرم چهارسال پیش مرده _مادرت چی؟ _مریضه تو خونه است بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃