Taheri-GolchinMoludi1390[10] [MADDAHI-DL.IR].mp3
7.91M
🎂🎈
🎈
#ثمینه
الهے براتِـــ📜 ڪربلا و
یہ براتِ ڪاظمین بگیرمــ😊
برا جوونِ امامرضا و
شش ماهہ حسین بمیرمـــ😇
یکیشون مثل فاطمہ است
یکیشون ، مثل حیدرهـــ😍
از آقامون امامرضـ💚ــا
از آقامون امامحسینــ❤️
حالا عیدے میخوامــ😌
یہ دل دارم فدای دلبر😉
فدایے پسراے حیدر
#میلادجوادالائمہ☺️
#میلادحضرتعلےاصغر😌
#چہروزیہامروز👏👏
#التماسدعا🙏
#حاج_محمدرضا_طاهرے🎤
🎈 @asheghaneh_halal
🎂🎈
•• #ویتامینه🍹 ••
روے نقاط ضعفـ❌همسر خود
انگشت نگذارید...
بپذیرید ڪه همهٔ افـ👥ـراد در
مواردے دچار ضعف هستند...
آشکار ڪردنـ✋🏻و بزرگ جلوه دادن
نقاط ضعف در همسرتانـ🍃، موجب ایجاد دلخورے و ڪدورت میشود...
#راستمیگه☺✌️
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
••🍊•• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎂🎈 🎈 #ثمینه الهے براتِـــ📜 ڪربلا و یہ براتِ ڪاظمین بگیرمــ😊 برا جوونِ امامرضا و شش ماهہ حسین بمیر
شدیدا پیشنهاد میکنم دانلود کنین😎🤗👌👌
••[💚]••
#طلبگی
🍃•• برای اینڪه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پرڪنیم؛ اول باید دل را از علاقه به خیلے چیزا خالے ڪنیم. دل ڪندن از دنیا سخت است، ولے پس از آن دل بستن به خدا خیلے آسان است...
♥️•• تا دل بریدن از دنیا را شروع ڪنے؛ خدا هم دلبری را آغاز می کند ...
#استاد_پناهیان
#خداروعاشقخودتڪن🌸🍃
••[💚]•• @asheghaneh_halal
🍃 🕊
#چفیه 💌
دامنشـــ🌬
بوے بہشٺــ میداد🌙
و گرد معرفٺــ بہ رویش🌸
پسرے را در آغوشِـ❄️
خود جورے ٺربیٺـ✨
ڪرد ڪ از →
فرشــ بہ عرشــ رسید♥
✍| #
🌿| #شهداییمـ
• @asheghaneh_halal •
🍃🕊
#ریحانه
👸| موهاے طلایے و
💅| لاڪ هاے هفٺ رنگ ،
☝️|من اما در این معرڪه
😌| هیچ چیز را با { چادرم }
❌| عوض نمے ڪنم !
#منُ_چــادُرم😊🍃💛
┅═══🍃🌸🍃═══┅
@asheghaneh_halal
🍃💖
💖
#عیدانه
•|ز جود #توست اینڪه
#گدا معتبـ💝ـر شده
کِل مےڪشند...😍
شاهِ #خراسان
پدر شده...:)✨🌸
#السلامعلیڪیاجوادالائمه🌸🍃
#عیدتوونمبارڪاا😍💓
💖 @asheghaneh_halal
🍃💖
عاشقانه های حلال C᭄
😜^| #خندیشه |^😜
وقتے دشمـنامون زیــاد مےشن
بیشتــر #حس_قـــدرت💪
بهـ آدم دست مےده😎
مخصوصا اگهـ #دشمن از اون
#احمق_های_درجهـ_یڪ باشهـ
و نصفِ 365 روز سال و در یڪ خواب
عمــیق فرو بـــره😉
اینــجاست ڪه بهترین لقب نزد ما برای اونا #دشمنِ_خوش_خوابه😴
پـــس مےنویسیم از برایشــان
#خوش_خوابترینها😴😴
یهـ جوری دهنشون و پُـــر مےڪنند🙄
و مےگــن شدیدتـــرین تحــریمها را علیهـ ایران #مـــــا رقم زدیــم😐
ڪه انگـــار #جنگ_جهانے_سوم و رقم زدن و پــیروز شدن🤔
بهـ حق چیزای ندیده و نشنیده😫😁
یعنے یه جوری تحریماتون ما رو فلج ڪرد
ڪه مهره دوم از سمت راستمون شڪست و ڪلا نابود شدیم😁😂
اینایے ڪه دارن تو ایران زندگے مےڪنند😉
مـــا نیستم ها روحمــونهـ👻
فقط مــراقب باشید گــریبانتونو نگــیریم😦
مقام معظم رهبری(حفظه الله)
چنــدی پــیش در جمع نمــایندگان ملت در مجلس خـــبرگـان فــرمودند:
اگــر مــا بهـ بسیج حـداڪثری امڪانات و توانایےهای خــود اقدام ڪنیم💪💪
به فضــل الهے سنگــین تــرین شڪست تاریخ آمریڪا را نصیب این ڪشور خواهیم ڪرد.💪💪👊👊✊✊
و جــــایزه سال #خوش_خوابترینها
متعلق است به آمـــریڪا و اسرائیل و عربستان سعودی ڪه به رقم تمام تلاشها و هزینه هایے ڪه متحمــل شدند حتے نتوانستند ذره ای ملت ایران را از آرمانها و ارزشهای خـــود عقب بڪشانند.
سال 1397 سالِ شڪست دشمن
و پیـــروزی ملت ایران بود.سخت بود
امـــا شیرینے پیروزیش همــه سختیاشو از بین برد💪💪💪☺️☺️
هـــرچے سخت تـــر باشهـ
مـــا قوی تــر مےشیم💪💪
هر چے سخت تـــر باشهـ
شڪست دشمــنامونم نابودڪننده تــره💪
سخت بود امــا مـــا تونستــیم💪
بازم مےتونیـــم💪
اینــو یادتونهـ☝️😉پوشڪ لازم شدن😱
اینهـ☝️ عاقبت ڪسےڪه یهـ وجب بهـ خاڪمون نـــزدیڪ بشهـ اونم ڪسے ڪه دشمـــنمونهـ👊پــس با مـا در نیوفت✊✊
#خوش_خوابترینها(1)
•|🇮🇷|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🍃
🍃
🇮🇷•°| #ایرانیشو |°•🇮🇷
ڣږۅش ۅ مَصرَفِــ|🛍| ڪالاےِ ڂارِجے
بـایڋ ڋږ ڃامِعِہ|🇮🇷| بہ عُنۅاݧ یِڪ
ضِدِ اَرزِݜ شِناختِہ شَۅد،|🚫|
مڱر اینڪِہ مُشابہ ڋاڂلے آن در ڪِشۅر ۅجۅد نڋاشتہ باشَد.|😎|
👤مَڨامِـــ مُعَڟمِ دِلــــــــــــبَرے
#حمایت_از_ڪالاےایرانے✌️
#ڪمڪ_بہ_اقتصاد_ڪشور
#ڪپے🙏⛔️
{👇ოムde ɨŋ ɨraŋ🇮🇷}
(🛍) @asheghaneh_halal
🕗🍃
🍃
#قرار_عاشقی
#به_وقت_حرم
#باب_الجواد💛
یا علے بن موسـ(ع)ـے
اے امـــام خوبےهـــا
اےنورےدردلـــ مـــا
تورا قسـ💕ـــم بــه
جـواد الائــمـه اتــــ
تـو را قسـ💕ـــم به
دردانه اتـ.ـ.ـ علـــے
امشــب حاجت دلــ❤️
همــه ے مـارا بده...
و ظهورحضرت حجت(عج)
را نزدیڪ بگــــردان.
آمــیـن...
💚یـا رب العـالمین💚
#امام_جواد
#السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضـا
#کفترجلدهواےمشهدم😇
🍃 @asheghaneh_halal
🕗🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
😴] آقا تِلسه می دوفت باهَد تا
بَهال بشه بتابی!💤💤
🐰] تَلدوشیم نالاحته
اصمَن دوت نداله لالا بُتُنه
🙂] تلدوشی دونم بیا بتابیم
بیدال ته شُتیم هـِ دونه تَبیج
هِیدی میتَم
]لاستی تا بهال شَند
لوز دیده مونده؟؟
😍] خوابای رنگی ببینی
نازنازی خوشخواب 😘
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
🎯°•| #غربالگرے |°•🎯
روزایے بود که دور تا دور ایران
جنگ بود احمقهای آدم ڪشے به نام داعش تا نزدیڪےهای مرزهای ایران وجود نحسشان را ڪشانده بودند اما ملت ایران در امنیت و آرامش زندگے مےڪردند.
اما حال در جایے نزدیڪ #استرالیا( #نیوزلند)
ڪه به زعم همه #دنیا یڪے از امن ترین ڪشورهاست و مردم شاد و خوشحالےدارد. ڪشور نیوزلند از نظر امنیتے جزء ده ڪشور اول جهان است.
حادثهـ تروریستے رخ داده است😱
آن هم در مسجد آن هم
ڪشتار مسلمانان😱
غـــرب بهـ ڪجاااااا مےرود😞
رسانهـ های آمریڪایےاز جملهـ صدای آمریڪا از این حادثهـ تحت عنوان ڪشتار نژادپرستانهـ به جای حادثهـ #تروریستے استفاده ڪردند.
#نیوزلند
#غرب
#امنیت
#آرامش
•|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست ♡﷽♡ حمید کلافه گفت:میدونه...میدونه....اینجور که معلومه پیش عمه اش
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_ویک
♡﷽♡
آیه به عادت همیشگی مسیر تاکسی خور ایستگاه تا بیمارستان را پیاده می آید با همان لبخند
مختص به خودش.صبح خنکی بو.
با طمئنینه وارد بخش شد و سلام گرمی به هنگامه و مریم و ریحانه داد!نسرین را بعد از چند هفته
بود که در آنجا میدید!
با شوق او را در آغوش کشید و گفت: کجایی تو ؟
نسرین اخمی مصنوعی کرد و گفت:من کجام؟تو سرت شلوغه فرصت نمیکنی به ما سر بزنی!
_آره به خدا اینو راست میگی کلی کار روی سرم ریخته!من شرمنده!
ریحانه با خنده گفت:تا باشه از این کارا!
آیه چشم ریز کرد : منظور؟
مریم زد رو شانه ی ریحانه.
آیه چپ چپی نگاهش کرد و گفت: سبزی پاک کردید پشت من غیبت کردید نه؟
هنگامه با خنده گفت:اینا که تازه وکیل تو ان بقی پرستارا رو دریاب که یه سره پشت سرت حرف
در میارن! خو تو خودتم مقصری دیگه!واسه چی همش با دل این دختره راه میای تا پشتت اینقدر
حرف در بیاد!
آیه پوزخندی میزند و در دل میگوید:یک ربط عمیق این میان است!
اما شانه ای بالا انداخت و گفت:خودت میگی پشت سرت!حرف پشت سرم برای همون پشت
سریاست!
نسرین آرام سوتی میکشد و میگوید:بابا دندان شکن پاسخ ده!
آیه تنها ابرویی بالا می اندازد و همانطور که به اتاق استراحت میرود تا لباسهایش را عوض کند
میگوید:به من میگن آیه!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_ویک ♡﷽♡ آیه به عادت همیشگی مسیر تاکسی خور ایستگاه تا بیمارستان ر
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_ودو
♡﷽♡
داشت داروی مسکن پیرمرد تازه از اتاق عمل بیرون آمده را تزریق میکرد که صدای زنگ موبایلش
بلند شد.بد و بیراهی نثار حواس پرتش کرد که گوشی را سایلنت نکرده بود.دارو را تزریق کرد و
سریع گوشی را برداشت.شماره ناشناس بود ...تماس را برقرار کرد و کنجکاوانه پرسید:بله؟
صدای حورا بود :سلام ...
آیه با لبخند و نشاط گفت:سلام حَورا جون خوبید شما؟
حورا حس کرد دلش ضعف میرود برای صدای این دختر...حسرت میخورد که چرا بیست و چهار
سال خودش را محروم از وجود نازنین دخترش کرده بود.با صدای لرزانی گفت:خوبم
عزیزم...خوبم
آیه همانطور که به استیشن میرفت گفت:خدا رو شکر.جانم کاری داشتید؟
حورا لحظه ای مردد ماند که این کاری که میخواهد بکند درست است یا نه...اما دل را به دریا زد و
گفت:میخوام ببینمت...همین امروز اگه میشه...
آیه نگاهی به ساعتش انداخت.چهار و نیم بعد از ظهر بود ....
دستی به پیشانی اش کشید و گفت:جسارتا خیلی طول میکشه حَورا جون؟
حورا تکیه داد به صندلی عقب و گفت:نمیدونم.نمیدونم...شاید.
لحنش آیه را نگران کرد برای همین گفت:من الان میتونم شما رو ببینم.البته تو خود بیمارستان.
_اتفاقا منم الان جلوی در بیمارستانم.کجا ببینمت؟
دنج ترین جای بیمارستان احتمالا همان نیمکت زیر بید مجنون بود. آدرسش را به حورا داد و
نگران گوشی را قطع کرد.
به هنگامه گفت:هنگامه من میرم بیرون بیمارستان یه نیم ساعت کار دارم زود بر میگردم مشکلی
پیش اومد بهم زنگ بزن باشه؟
هنگامه سری تکان و داد و آیه پا تند کرد.
حورا نگاهی به دسته گل نرگس در دستش انداخت. شهرزاد گفته بود عاشق نرگس است و حورا
یادش آمد محمد هم نرگس زیاد دوست داشت!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_ودو ♡﷽♡ داشت داروی مسکن پیرمرد تازه از اتاق عمل بیرون آمده را تزر
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_وسه
♡﷽♡
اضطرابش مهار نا شدنی بود و او حتی نمیدانست چطور باید شروع کند و حرف بزند.
بید مجنون مورد نظر آیه را پیدا کرد و روی نیمکت کوچکش نشست.جای دنجی بود و لبخندی زد
به این سلیقه ی خوب دخترش... آیه را دید که از دور می آید و برایش دست تکان میدهد...
ضربان قلبش تند تر رفت.آنقدر که میترسید صدایش به گوش آیه برسد.
آیه خندان نزدیکش آمده و چون راه را تند آمده بود نفس نفس زنان گفت:سلام حورا
جون...ببخشید معطل شدید...
بعد با چشم نگاهی به دور و اطراف انداخت و گفت:شهرزاد نیست.
حورا لبخند محوی زد و گفت:سالم...نه شهرزاد نیست من با خودت کار داشتم
دلشوره ی بی موردی سراغ آیه آمد.کنار حورا نشست و حورا با لبخند و لحنی که عشق در آن موج
میزد گفت:تقدیم به شما!
آیه هیجان زده دسته گل ها را گرفت و گفت:وای خیلی ممنونم... خیلی قشنگه...من عاشق نرگسم.
حورا تنها نگاهش کرد.چقدر دلش میخواست این دخترک را در آغوش بگیرد و آنقدر در همان حال
بمانند تا این بیست و چهار سال دلتنگی رفع شود.
آیه کنجکاو پرسید:حالا کارتون چی بود حورا جون؟
حورا تنها نگاهش کرد.مستاصل و در مانده...واقعا نمیدانست از کجا باید شروع کند.
نفسی کشید و بی مقدمه از آیه پرسید:آیه...تو منو نمیشناسی؟
آیه با تعجب چشم از نرگسها گرفت و گفت:منظورتونو متوجه نمیشم!
_منظورم واضحه!
آیه گنگ نگاهش میکند و لحظه ای ازذهنش میگذرد نکند فهمیده باشد؟
دستی به مقنعه اش میکشد و میگوید:خب شما مادر شهرزادید همسر دکــ....
حورا کلافه میگوید:نه...اینا نه...یه ربط دیگه..
آیه داشت مطمئن میشد:چه ربطی؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃