🌙🍃
🍃
سلااام علیڪم☺️✋
حالتوون چطوره😍
نمــاز روزتون قبــول باشــه
خب دیگه افطاریم خوردین
پس پرانرژے میــریم سراغ ادامه دورهمیمون
قبلش وضو فراموش نشه😉
بسم الله😇
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
همه قبول دارن ڪه خدا وجود داره دوسشم دارن
مشڪل بشر وجود خدا و پیامبر و معاد نیست
بالاخره تو هر مرحله اے باشن بازم قبولش دارن
اما مساله بشر گناهه
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
چے میشه خطاے انسان بشه گناه؟
چرا ڪار بشر اسمش گناهه؟
این سوال میشه اصل دین اینو باید جابندازیم
چون سراین موضوع دعواست
انسان زیر باراین مورد نمیره ڪه خودش خطا ڪنه در عین حال باید از خدا عذرخواهے هم بڪنه.
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
ڪلا سختمونه استغفار ڪنیم
اگرهم بڪنیم لقلقه زبونه...
بعضیا گارد میگیرن نسبت به این موضوع
ازش میپرسے دیندارے میگه نه
میدونے چرا میگه نه؟؟
چون نمیخواد قبول ڪنه ڪه گناه وجود داره...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
بعضے از گناهارو میدونیم گناهه مثل غیبت دروغ و...
اما بعضیاشون هنوز برامون جانیوفتاده
البته اینم بگم برخے اوقات میدونیم گناهه اما جدے نمیگیریم هنوز عمقش برامون جانیوفتاده
بهش میگیم خمس و زڪاتو ندے گناهه،لقمت حروم میشه...
گارد میگیره دعوا شروع میشه
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
اما اگه سریه چیز اخلاقے صحبت ڪنیم
یا نه مثلا یڪے میاد ازهمه نظر عالیه اخلاقش و رفتار و...
عاشقش میشن و میگن ازش خوشمون اومده
حالا اگه این شخص یذره بخواد ازحدود الهے صحبت ڪنه میگه هووف باز رفت بالامنبر...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
حالا یه سوال:
ما براے چے به این دنیا اومدیم؟
براے اینڪه خطا نڪنیم؟
براے اینڪه به موفقیت برسیم؟
خب بعدش؟؟
به موفقیت برسے بعدش تموم میشه ڪه چے؟
ما آفریده شدیم براے ارتباط باخدا
براے اینڪه رابطه عبد و مولا شڪل بگیره
براے تحقق چیزے به نام عبودیت
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
این عبد بودن تو دو جا مشهوده:
یڪے تو مڪه
اونجا آدم خیلے عبد میشه
هے میپرسه چیڪار ڪنم
چڪار مستحبے اے انجام بدم؟
دنبال دستور میگرده چراا؟
چون پاڪ شده دوست داره بندگے ڪنه
اعمال حج خیلے سنگینه اما وقتے میخواد
برگرده گریه میڪنه...
چرا؟؟؟؟
چون بندگے ڪرده
یڪے هم تو جبهه...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
حالا یه سوال دیگه
دین موجب ڪج فهمے میشه؟
چرا نسبت به دین بیش از هر مقوله اے تمسخر انجام میشه؟
چرا در مقابل دین مقاوت انجام میشه؟
با یڪ جواب باید پاسخ این سوالارو داد
دین عمیقه یعنے به غیر از الان آینده انسان رو هم میبینه
دین پنهان و ظاهر رو با هم میبینه
چون دستورات دین پیچیده هستند مسخره بنظر میان و ممڪنه غیر عاقلانه تلقے ڪنند...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
یه جواب هم اینه ڪه باید گفت انسان باید دین رو بفهمه تا بعد متقاعد بشه چون دین ساده نیست
چون دین عمیق هست لذا تنها میمونه چون ممکنه برخے اون رو نفهمن
دین نیاز هاے عمیق رو پاسخ میده و اگر تو نیاز هاے عمیق خودت رو نشناسے در برابر دین برمیاے
و گاها دین مقابل نیاز هاے سطحے تو مےایسته تا جوابگو نیاز هاے عمیق تو باشه به همین دلیل تو با دین در مےافتے
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
بعنوان مثال روزه مقابل یڪ نیاز سطحے تو رو میگیره
اما اگر به فواید روزه نگاه ڪنیم میبینیم روزه یڪے از نیاز هاے عمیق ماست
این به معناے سخت بودن تلخ بودن خرافه بودن دین نیست فقط دین عمیقه
اگر حرف عمیق رو بفهمے ساده میشه
یعنے باید انسان متقاعد بشه گناه،گناهه
این درڪ عمیق از دین اسمش هست #فقه...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
به نقل از امام صادق علیه السلام:
ڪسے به حقیقت ایمان نمیرسه مگه سه ویژگے داشته باشه...
1⃣فهم عمیق از دین
یعنے من متقاعد بشم گناه نڪنم
2⃣خوب بتونے تدبیر ڪنے تا زندگے خوب داشته باشے
3⃣صبر در سختے ها
برخے چون سطحے نگرند به خودشون اجازه میدن دستورات دین رو تمسخر ڪنند...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
هیچ وقت به ما انگیزه دیندارے رو یاد ندادند
فقط فروع و اصول یاد دادند
واسه همین انگیره ما ڪمه
براے دینداریمون باید یه مسیرهایے رو طے ڪنیم
منظور از دیندارے محور دینداریه ڪه میشه گناه نڪردن و طاعت خدارو به جا آوردن
قدم اول براے دیندارے اینه ڪه اهل برنامه ریزے باشیم به خاطر این ڪه زندگے ما همینطورے الڪے دیندارگونه نمیشه
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
میگن از ۷ سالگے بچه رو ادب ڪن
مودب بارش بیار
یعنے رفتار با برنامه
وقتے برنامه نباشه این بچه چطورے با تقوا بار بیاد؟
هزارتا ڪار میڪنه اما تا بهش میگیم نماز بخون انگار میخواد ڪامیون جا به جا ڪنه
بعضیا میپرسن بچم نماز نمیخونه چیڪار کنم نماز بخونه؟
شما به بچه ات عنصر حیاتیه ادب رو یاد دادی؟
ڪه حالا دنبال نمازشے؟
ادب این نیست ڪه فحش ندیم
اینه ڪه آداب و اصول رو بدونه
بدونه ڪه خدا نعمت داده باید تشڪر ڪنه...
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
ما متدین ها بعضے وقتها دینداریمون مشڪل داره
ولے یهوو میبینے اون لات و خلافڪار دینداریش قشنگتره
اینا برمیگرده به رعایت اصول و آداب
یارو میره گناه میڪنه اما مثلا میاد هیئت سرشو میندازه پایین میگه اینجا حرمت داره
ولے اون آدم متدین انگار براش عادیه گاهے رعایت نمیڪنه
🍃
🌙🍃
🌙🍃
🍃
حالا ڪے میگه با هوس و بدون نظم بیشتر میشه لذت برد؟
لذت میبریم اما ڪم
در عوض ڪلے اندوه میاد سراغمون
چون سرسرے یه خوشے اے ڪردیم
تو ماه رمضون ماهروقت گشنمون شد غذا نمیخوریم
چون نظم داریم
واسه همینه همه چے لذت بخشه
حتے اون سحرے بیدار شدنه
حتے اون هییت رفتنا و مناجات تو دل شب...
🍃
🌙🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_چهل_وهشت می گفت باباش قلیونیه. اونم عادت کرده. همین که امروز دیدش شروین
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_چهل_ونه
شروین که گویی چندشش شده بود گفت:
-همین حماقت هاشون حال آدم رو به هم می زنه. عاشق اینن که یکی از زیبایی شون تعریف کنه. سطح فکرشون اندازه بچه است
-تند نرو چپ می کنی. یادت رفته خودت چه کار می کردی؟
- خب چون می شناسمشون می گم
پیش خدمت سینی را روی میز گذاشت.
-امر دیگه ای ندارید؟
سعید سینی و محتویاتش را ورنداز کرد و گفت:
-نه داداش. قربانت. فقط قلیون بعدش یادت نره
-جیب مفت گیر آوردی راحتی دیگه؟
-حالا یه بار شام می دی. کوفتمون نکن دیگه
-فکر کنم تو رفاقتت با من هم به خاطر پولم باشه
سعید اولین لقمه آبگوشتش را در دهانش چپاند و با همان دهان پر گفت:
-قرار نشد از حرفهام سواستفاده کنی ها. البته قبول دارم تو یه رفیقی مثل همون مهدوی می خوای که هی از انسانیت و تحویل گرفتن و ... بگه. رفیق خوبی می شه برات. به پای هم پیرشین ایشالله
شروین خندید و مشغول شد ...
دیر وقت بود که رسید خانه. وقتی از ماشین پیاده شد. پدرش هم وارد گاراژ شد. از ماشین پیاده شد سیوچ را دست ناصر داد وگفت:
- صبح ماشین تمیز باشه
- چشم آقا
کتابهایش را از ماشین برداشت. پدرش نزدیک آمد و گفت:
-الان اومدی؟
- اوهوم
-کتاب خریدی؟
- قرضیه
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_چهل_ونه شروین که گویی چندشش شده بود گفت: -همین حماقت هاشون حال آدم رو به
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_پنجاه
-راستی ترم چند بودی؟
شروین گفت:
-ترم 5
و نفسی از سر درد کشید.
-بوی دود می دی، قلیون؟
خودش را جمع و جور کرد:
-آره
زیر چشمی پدرش را پائید.
- چیز خوبی نیست. دردسر می شه
- سعید گفت بعد از دیزی می چسبه
این را گفت و منتظر عکس العمل پدرش شد.
-چه دوست باحالی. راست می گه. گاهی می چسبه. منم بدم نمیاد
با خوشحالی گفت:
-می تونم ببرمت، یه جای خوب پیدا کردم
پدرش دستی تکان داد، در اتاقش را باز کرد و گفت:
-باشه برای بعد. شاید آخر هفته. فعلاً خیلی سرم شلوغه
وارد اتاق شد. در را بست و شروین پشت در ماند. نگاهی به کتابها انداخت، شانه ای بالا انداخت و رفت توی اتاق خودش. کتابها را روی میز گذاشت و پرید روی تخت. سرش را به طرف میز چرخاند و همانطور که به کتابها خیره شده بود حرفهای سعید در ذهنش تکرار شد:
-تو رفیقی مثل همون مهدوی می خوای ... از انسانیت و تحویل گرفته بگه... رفیق خوبی می شه برات...
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه -راستی ترم چند بودی؟ شروین گفت: -ترم 5 و نفسی از سر درد کشید. -بو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_پنجاه_ویک
•فصل پنجم•
دم در دانشکده استاد را دید. سلام کرد.
-سلام آقای کسرایی. خوبید؟
با هم دست دادند.
- فکر کنم امروز با شما کلاس دارم
شروین سری به نشانه تائید تکان داد.
- ساعت ده و نیم
سعید از راه رسید، با چرب زبانی سلام کرد و کنار شروین راه افتاد و درحالی که سعی می کرد مهدوی متوجه نشود به شروین ایما و اشاره می کرد. شروین در عین حال که زیر چشمی حواسش به شاهرخ بود سعی می کرد سعید را آرام کند. شاهرخ که نگاهش به جلو بود گفت:
-مزاحمتون نباشم. نیازی نیست منو همراهی کنید. راحت باشید
بعد رو به شروین گفت:
- سرکلاس می بینمتون. فعلا خداحافظ
وقتی شاهرخ رفت رو به سعید توپید:
-تو چه مرگته؟ چرا اینقدر وول می خوری؟
سعید با چشم هایش به مهدوی اشاره کرد:
-خبریه؟ اگه نمره میدن بگو ما هم هستیم
- دم در دیدمش. مجبور شدم سلام کنم
-میری سر کلاسش؟
- آره
-پس انصراف روبی خیال شدی؟
-مگه نگفتی یه مدت بی خیال شم؟
-با این برگه انصراف هایی که تو گرفتی یه دانشکده می تونست انصراف بده
شروین نشست.
-دیشب بابات رو دیدی؟
- آره. وقتی رفتم تازه اومد
-فهمید؟ چیزی نگفت؟
-بابای من؟! اگر بمیرم هم کاری نداره.می گفت رفیق باحالی داری
-خوش به حالت. من که مجبور شدم اول بپرم تو دستشویی یه آبی به سر و صورتم بزنم که نفهمه. یه بسته آدامس تموم کردم!
شروین که به دوردست خیره شده بود گفت:
-حوصله سر و صدا نداشتم. خوشحالم که گیر نداد اما اگه یه چیزی گفت، حتی اگه می زد توی گوشم لااقل می تونستم فکر کنم یه کم براش اهمیت دارم
سعید گفت:
-دیوانه! تو انگار یه چیزیت می شه
بعد همانظور که با چشم هایش یک نفر را دنبال می کرد گفت:
- من برم. استاد اومد. می دونی که اگه پشت سرش برم کلاس بیچارم می کنه. پیرخرفت
سرکلاس از ترس شاهرخ راست نشسته بود. استاد با حوصله به سوال دانشجوها پاسخ می داد. شروین دستش را بلند کرد تا سوالی بپرسد اما پشیمان شد. کلاس که تمام شد داشت از در بیرون می رفت که شاهرخ صدایش زد. همانجا دم در ایستاد. استاد جلو آمد و با دست اشاره کرد که راه بروند.
-فکر کنم شما سوال داشتید ولی نپرسیدید، چرا؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #سلام_حضرت_باران💐 •]
آیتـــ اللہ جوادے آملے:↓
اگر »الـ؏ـجل« بگوییمـ
و براے ظهور آماده نشویمـ
ڪوفیاڹ آخرالزمانیمـ...
ظهـــور تــ♡ـو
پایاڹ جنگ هاسـتــــ!☺️🍃
#یاصاحب_الزمان
#اللّٰھـُم_عـجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج
هرشب ـرأس ساعت ۲۳😌👇
[•💚•] @asheghaneh_halal
[• #سکینه🎙 •]
.
.
#دعاے_روز_هشتم_ماه_رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ وإطْعامِ الطّعامِ وإفْشاءِ السّلامِ وصُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین.
خدایا روزیم کن در آن ترحم بر یتیمان وطعام نمودن بر مردمان وافشاء سلام ومصاحبت کریمان به فضل خودت اى پناه آرزومندان.
.
.
چند ڪلمه ــمناجات😌👇
[•💐•] @asheghaneh_halal