تو همه خوبا سری مفقودالاثری.mp3
1.21M
---
✨🌼
---
#ثمینه
تو همھ خوبا سرۍ↯
مفقودالاثرۍ💔••
#حاج_مجتبۍ_رمضانۍ
---
✨🌼 @Asheghaneh_halal
---
عاشقانه های حلال C᭄
[• #تیڪ_تاب📚 •] [•نام ڪتاب: سـر بُلنـــد🍃•] [•نام نویسنـده: محمدعلے جعفرے✨•] [•برشے از ڪتاب⇩ د
[• #تیڪ_تاب📚 •]
.•° زندگے شهیدمدافعحرم
محسن حججے .•°
برگشتم به حاج سعید گفتم:
«آخه من چطور این بدن اربأ اربا رو
شناسایے ڪنم😓!؟»
خیلے بهم ریختم.رفتم سمت آن داعشی.😡
یڪ متر رفت عقب و اسلحه اش را کشید طرفم.
سرش داد زدم:😵
«شما مگه مسلمون نیستید☹️؟»
به ڪاور اشاره ڪردم ڪه مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟😭چرا این بلا را سرش آوردید؟😥
حاج سعید تند تند حرف هایم را ترجمه میکرد.🗣
آن داعشے خودش را تبرئه ڪرد ڪه این ڪار ما نبوده و باید از ڪسانی که او را برده اند(القائم)،بپرسید.
فهمیدم میخواهد خودش را
از این مخمصه نجات بدهد.😏
دوباره فریاد زدم😡ڪه ڪجاے اسلام مےگوید اسیرتان را اینطور شڪنجه ڪنید؟
نماینده داعش گفت:«تقصیر خودش بوده!»
پرسیدم:«به چه جرمے؟»
بریده بریده جواب مےداد
و حاج سعید ترجمه میڪرد:🗣
«از بس حرصمون رو در آورد ، نه اطلاعاتے به ما داد ، نه اظهار پشیمونے ڪرد ،نه التماس ڪرد! تقصیر خودش بود...!»😞
••کتاب سـر بُلنـــد🍃
بہ قلم: محمدعلے جعفرے😍
درخدمت ـباشیم😉👇
[•📖•] @asheghaneh_halal
[• #شهید_زنده •]
من حسینیہ را حسینیہ نمیدانمـ
مگر اینڪہ دلاورانے را براے نـبـرد
با دشمن اسرائیلے فارغ التحصـ🎓ـیل ڪند.✌️🏻
#تلنـگر
#امامموسےصدر
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
+داداس ینی آخَلِس تے میسه ؟؟()
-نومودونم (😶)
+میمیله؟؟(😧)
-نومودونم ،هیس دالم کالتون میبینم (😑)
تالدَلدان (📽)نیستم بدونم چے میسه.
+میدم داداسے گوسِتو بیال (👂)
-چیسده،نمیذالےدوس بدمااا(😫)
+داداسے نتونه این شیلے ڪه پیسمه
مالو بخوله ()
-داداس خیلے لفتے تو بحل تالتون(😂 )
این علوسته فقط واقعے ته نیس(😐)
دوقلوهاے شیطون😅
یه ڪارتونو چقــدر تحلیل مےڪنن😘
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهشتاد_وشش حرف امشب اوضاعی به راه خواهد بود. شروین خنده اش گرفت ولی خن
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهشتاد_وهفت
- خیلی بلبل زبون شدی. با توام
شروین سر بلند کرد. شراره توی بغل پدرش نشسته بود. سرش را به طرف مادرش چرخاند. مادرش عصبانی بود.
- برای چی اون حرف رو زدی؟ یه جنوبی نشونت بدم
شروین احساس کرد دیگر نمی تواند تحمل کند. با عصبانیت از جایش بلند شد و گفت:
- من با نیلوفر ازدواج نمی کنم. به خاله بگو بره یه احمق دیگه گیر بیاره. من نیستم
این را گفت و بی توجه به داد و فریادهای مادرش به سمت در خروجی رفت.
- بیا اینجا ببینم. دارم با تو حرف می زنم. کجا می ری؟
شروین داد زد:
-قبرستون!
در را به هم کوبید و رفت. مادرش رو به پدرش گفت:
-تقصیر توئه، طرفش رو می گیری
بعد همانطور که زیر لب غرغر می کرد از سالن خارج شد.
- واسه من آدم شده، زن نمی گیرم ...
*
هوا سرد بود. یقه کاپشنش را بالا کشید و در زد. کسی جواب نداد. دوباره، سه باره ...
بالاخره صدائی خواب آلود جواب داد:
- کیه؟
- باز کن
در صدائی کرد و باز شد. شاهرخ با موهایی آشفته، چشمهای خواب آلود با لباس خواب و کتی روی شانه اش پشت در بود. خمیازه ای کشید و گفت:
- کیه؟
شروین کمی جلوتر آمد تا نور روی صورتش بیفتد.
- سلام
شاهرخ که از دیدن شروین تعجب کرده بود دستش را از در ول کرد.
- علیک سلام
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهشتاد_وهفت - خیلی بلبل زبون شدی. با توام شروین سر بلند کرد. شراره تو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهشتاد_وهشت
شروین با لحنی ملتمسانه گفت:
- میشه بیام تو؟
شاهرخ از جلوی در کنار رفت.
- البته
در را بست و پشت سر شروین رفت. شروین با کفش وارد راهرو شد. چند قدمی رفت،یادش آمد که باید کفش هایش رادر بیاورد، ایستاد، کفشهایش را درآورد و پرت کرد دم در و از راهرو وارد اتاق شد. شاهرخ خنده اش گرفت ...
استکان چای را جلوی شروین گذاشت و روبرویش نشست. مدتی به سکوت گذشت. بالاخره شاهرخ سکوت را شکست.
- سرد شد!
شروین که تازه از حال و هوای خودش بیرون آمده بود با دیدن قیافه شاهرخ ناراحتی اش یادش رفت و پقی زد زیر خنده.
- بله دیگه. مردم رو از خواب بیدار می کنی بعدم می خندی. عوض دست درد نکنته
- یه دستی تو موهات بکش. عینهو جنگل شده
- اگر این جنگل تو رو از فکر دربیاره عیب نداره
با این حرف شروین دوباره توی فکر رفت و لبخند از لبانش پاک شد. استکان چای را زمین گذاشت و ساکت شد.
- نمی خوای چیزی بگی؟
شروین به شاهرخ خیره شد. شارهخ دوباره پرسید:
-چیزی شده؟
شروین سری تکان داد.
- می خوای فردا راجع بهش حرف بزنیم؟
شروین لحظه ای سکوت کرد.
- مزاحمت نیستم؟
شاهرخ با قیافه ای حق به جانب و طوری که انگار بهش برخورده باشه گفت:
-الان می پرسی؟ اون موقع که پشت سرهم در می زدی باید فکر می کردی که من بیچاره خوابم
- تو زود می خوابی!
- به نظر شما آدم 1 نصفه شب خواب باشه غیرعادیه؟ ما رو بیدار کرده طلبکار هم هست
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهشتاد_وهشت شروین با لحنی ملتمسانه گفت: - میشه بیام تو؟ شاهرخ از جل
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهشتاد_ونه
شروین خندید.
- کجا باید بخوابم؟
چند دقیقه بعد شاهرخ برگشت. بالاتنه اش پشت تشک پنهان شده بود و فقط پاهایش پیدا بود. شروین خواست کمکش کند اما نگذاشت. بعد از اینکه یکی دوبار پایش به مبل و میز خورد تشک را روی زمین گذاشت. روی رختخواب نشست، شست پایش را گرفت و گفت:
-نصفه شبی عجب گیری افتادیم ها!
بعد همین جور که غرولند می کرد تشک و پتو را پهن کرد.
- مهمون نمیاد، وقتی هم میاد نصفه شب میاد!
شروین همانجا کنار در ایستاده بود به شاهرخ خیره شده بود و به شوخی هایش می خندید. شاهرخ پتو را پهن کرد و پائین تشک نشست :
- آب برات بذارم؟
- نه ممنون
شاهرخ از کشوی کمد کنار اتاق لباس خواب آبی رنگی درآورد، روی رختخواب گذاشت و گفت:
- اگر کاری داشتی من تو اتاق اونوری ام
- شب بخیر
شاهرخ خواست جواب بدهد که خمیازه اش مهلت نداد. همانطور که خمیازه می کشید سری تکان داد و به دهانش اشاره کرد. شروین خندید.
- خیلی خب، کشتی منو، برو بخواب
شاهرخ رفت. شروین هم لباس هایش را عوض کرد چراغ را خاموش کرد و خزید زیر پتو.
*
چشم هایش را که باز کرد آفتاب توی چشمش خورد. دستش را گرفت جلوی چشمش پتو را روی سرش کشید. چند دقیقه که گذشت پتو را کنار زد. هوای گرم زیر پتو قابل تحمل نبود. .نشست. سرش را کج کرد و با چشمانش که به زور باز نگه داشته بود ساعت را نگاه کرد. 7 بود. خودش را کش و قوسی داد. همانطور نشسته در جایش چرت می زد.
- توکه هنوز تو رختخوابی
چرخید. شاهرخ بود که با لباس ورزشی توی چارچوب ایستاده بود. شروین نق زد:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🕯🍃
🍃
#خادمانه
گــرچــه ایــن دیــوان بُــوَد
لبـــریزِ از ابیــاتِ نــــاب
شـــاه بیــــتِ شیـــعگـے
نــامِ امــامِ صــادق اسـت
•| #شهـادترئیسمذهـبشیـعه
•| #حضـرتصـادقآلمـــحمد
•| #تسلیتباد
🍃 @asheghaneh_halal
🕯🍃
[• #مجردانه♡•]
\\👒
#نڪات_خواستگاࢪے😁💐
وعده ها
و قول هایے
ڪه با امڪانات
شما نمیخواند و امڪان
برآورده شدنش نیست ندهید.
بگویید همیشه براے بهترشدن زندگے
مادے و معنویتان، تلاش خواهید
ڪرد ولے قول هاے
نابه جا ندهید...
#جوگیرنشوفرزندم
\\👒
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
🌼••خلق خوش
••ظاهر آراسته
🌼••مهربانے در ڪلام
••درڪ خستگےها
🌼••سوال پیچ نڪردن شوهر و...
از راس امورے است ڪه در هنگام
ورود یڪ مرد خسته باید مورد توجه
قرار گیرد...
#دقتڪنید🙊
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
..|🍃
#طلبگی
..|🕊استکــان شیر
یکے از ارادتمندان عارف زاهد، آية الله کوهستانی گفت:
«در سفری به مشهد رفتم و یک ماه اقامت داشتم. روز آخر به مرحوم عبدالکریم حامد گفتم: «می خواهم به مازندران بروم.»
فرمود: «از امام قبولی زیارت و اجازه گرفتی؟»
غمگین شدم که چطور با امام ارتباط برقرار نکردم. شب جمعه به حرم امام رضاعلي رفتم. گریه کردم که دارم دست خالی بر می گردم.
نشسته خوابم برد. ناگهان امام از داخل ضریح بیرون آمد و من نیز به دنبال او رفتم. از رواق و صحنها عبور کردیم تا به باغ بزرگی که تمام میوه های آن نورانی بود، رسیدیم.
امام (ع) فرمود: «این باغ مال شماست.» ناگهان به خود آمدم. پس از مدتی خدمت اية الله کوهستانی رسیدم و این جریان را نقل کردم.
ایشان فرمود: "امام رضا(ع) خیلی مهربان است، به من هم یک استکان شیرعنایت کرد."
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃
#ریحانه
پســــر انقــلابی✌️ یعنی...
چشمـش پاییــن مقــابل نامحــرم\•🙂
جلــو دشمــن سینــه سپــــر\•😌
بخــاطر غیــرت کتک بخــوره\•😑
همه مسخــرش کنــن که چقــد املی\•😏
ولی تــو دل خــودش بگه که\•😎
بنــده خــداها نمیدونن\•😄
من با امام زمانم پیمان بستم\•😉
#پسر_باس_بچه_حزباللهی_باشه😍
آقــاے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍃🏴🍃
#چفیه | #خادمانه
|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
🏴| امام جعفر صادق (ع)
ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت
آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه
عالم از ماتم تو غرق عزا
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۴۷۱۰ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🏴🍃
⚫️
🍃⚫️
[ #خادمانه ]
مرد تشڪیلات بودن امام صادق
علیه السلام است ڪه یڪ تشڪیلات
عظیمے از مومنان خود از طرفداران جریان
حڪومت علوے در سراسر عالم اسلام
از اقصاے خراسان و ماوراءلنهر تا
شمال آفریقا به وجود آوردند.... ادامهـ دارد📤
✍| سیدعلےخامنهـاے
شهادت امام صادق علیه السلام
رئیس مذهب جعفرے؛ تسلیت باد.
•|⚫️|• @asheghaneh_halal