eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• #صبحونه 🌤•] صبـ🌤ـح است و خورشـ☀️ـید با انگشتان طلایے مے ڪوبد بر پنجره ات بیــ👀ــدار شو؛ بگذار زندگــے از دریچهٔ چشمــ👁ــان تو آغاز شود..! #صبح‌بخیر😍💚 بسـم‌اللھ الرحمن الرحیم✋ [•♡•] @asheghaneh_halal
💍⚫️ ⚫️ #همسفرانه 🍃بانگ زدم صبح‌دمان ❤️کیست در این خانه‌ى دل 🌸گفت منم کز رخ من 😊شد مه و خورشید خجل ... #مولانا✏️ #روز_پاییزتون_بخیر🌞🍂 @asheghaneh_halal ⚫️ 💍⚫️
[• ♡•] محیط خانه،طرفین را با فرهنگ و حالات و نظریات طرف مقابل و خانواده‌ها آشنا میڪند ڪه میتواند در ڪسب شناخت لازم ڪمڪ بسزایے ڪند. ... \\👒 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
[• ღ •] •💍•زمانے ڪه شریڪ زندگے تان اشتباهے مرتڪب میشود، نباید آن را تبدیل به ڪینه یا دعوا ڪنید... •💍•گاه ڪلماتے ڪه در این شرایط به زبان مےآورید، تاثیرے همیشگے دارند. به عنوان مثال بگویید: «تو در هر شرایطے براے من عزیزے» •💍•با این جملات در واقع به او ثابت ڪنید ڪه «با وجود تمام اشتباهاتے ڪه ڪرده‌اے، من هنوز هم دوستت دارم» ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•🍹•] @asheghaneh_halal
🕊🍃 🍃 بار اولے که میخواست برود سوریه آیه قرآن گرفتم برایش. قرآن را بوسید و باز کرد. ترجمه آیه را برام خواندش ولی بار آخری که میخواست برود، وقتی قرآن را باز کرد آیه راترجمه نکرد، گفتم: سعید چرا ترجمه نمیکنی؟! رو به من کرد وگفت: اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمےشین؟! گفتم:نه. گفت: شهادت اومده و من به آرزوم میرسم.♥️ نقل از 🍃 @asheghaneh_halal 🕊🍃
#ریحانه 💔◇ هر وقت دیدے گناه ڪردے، 😕◇ عین خیالت نبود، 😔◇ بدون از چشم خدا افتادے... 😰◇ ولے اگه گناه ڪردے، 😭◇ غصه خوردے، ❣◇ بدون هنوز میخوادت... #مواظب‌دلتون‌باشید💛 •[🏴]• @asheghaneh_halal
🍃🔳 #پشتک ~چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم•|💭|• ~خواستــی دل نبــری تا به تو عادت نکنم•|💞|• #عشق‌یعنی‌نام‌زیبای‌حسین‌‌ع•|🌹|• خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🔳
[• #قرار_عاشقی⏰ •] °•|🌪 میان این همہ غوغا میان صحن و سرایت💛|•° °•|🙏 بگو ڪہ مےرسد آیا صداے من بہ صدایت😢|•° #دلخوشم_من_بہ_محالاتِ_شما هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه شرطِ شبِ عقدِ منِ دیوانہ همین بود😌💍 پیوند...فقط با نظرِ حضرتـِ زهرا😍👌 آن خانہ بهشتـ استـ، ڪہ بانوي رشیدش داراست ڪمےاز هنرِحضرتِ زهرا🌸🍃 #با_نظر_حضرت_زهرا ▪️🍃| @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_ششم با شوخی هایت حسابی حالم را جا می آوری...حالا دیگر من هم مثل تو
🍃📝 💚 کوپہ امان را پیدا میکنیم... حالا دیگر هوا کاملا روشن شده... خودت را روے صندلے قطار می اندازے... کتاب مفاتیح الجنان را از کیف بیرون مے آورم و کنارت مینشینم... کتاب را باز میکنم بین دوصفحہ اے کہ باز میشود گلبرگ هاے قرمز رنگ خوشبوے گل سرخ است ناگهان با صدایی بلند می گویم: عہ...اینا رو نگاه! و بعد کتاب را نشانت میدهم با تعجب نگاه میکنے و می پرسے: اینا چیہ ان؟ _همون گلبرگ هایی کہ از روے گل اون شهیده قبلا تو خادمی برداشتم... نگاهی بہ آنها می اندازی و بعد با حالت معناداری بہ چشم هایم خیره میشوی و لبخند عمیقی میزنی... این گلبرگ ها از شهیدی بہ من رسیده که تورا هم بہ من داده بود! زمانی کہ براے اولین بار باهم آشنا شده بودیم! من آنها را از روے تابوت همان برداشتہ بودم! کنارت مینشینم و زیارت عاشورا را می آورم... دستت را روی شانہ ام مے اندازے و با دست دیگرت مفاتیح را از دستم میگیرے و با صوت شروع بہ خواندن میکنے سرم را بہ شانہ ات تکیہ میدهم و بہ پنجره نگاه میکنم خداے من!چہ چیزے بهتر از این! صدایت آرام گوش هایم را نوازش میدهند... چشمانم را میبندم و با تمرکز بیشترے بہ خواندن زیارت نامہ ات گوش میدهم... زیارت نامہ ات کہ تمام میشود بہ حالت سجده میروے و میگویی: ... به صورتت نگاه میکنم و لبخند میزنم تو هم متقابلا لبخند میزنی... مفاتیح را گوشہ اے میگذاری و دستانت را میان شانہ هایم قفل میکنی سرم بہ سینہ ات نزدیک میشود و صداے تپش هاے قلبت را میشنوم آرام میگویی: مریمی؟ _جان دلم؟ _تو از من راضی ای؟ _معلومہ...این چہ حرفیہ میزنے... _بہ هر حال...هر اشتباهے ڪہ کردم حلالم کن! دلم میلرزد...همیشہ از حلالیت گرفتن هایت وحشت دارم! مرا ناخودآگاه یاد از دست دادنت مے اندازد... نفسی عمیق میکشم و می گویم: تو بهترینے محمد! لبخندی میزنے و سکوت میکنی _براے چی اینو میگی؟ _هیچے...همینجورے مکث میکنم با خود میگویم نکند قرار است بار دیگر برود؟ نہ...! دیگر نمیگذارم! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_هفتم کوپہ امان را پیدا میکنیم... حالا دیگر هوا کاملا روشن شده...
🍃📝 💚 وارد خیابان میشویم بہ خوراکے هایم نگاهے می اندازے و میگویی : خانومم یکم مراقب باش اگہ با این وضعیت پیش بریم پول برگشتنمونم نداریم! در دلم خجالت میکشم اما بہ ظاهر با جسارت تمام جواب میدهم : آدم میاد مسافرت خرید کنہ... نگاهے بہ معناے ! مے اندازے و چیزے نمی گویی بزور جلوے خنده ام را میگیرم بہ ساعت گوشے نگاهے می اندازم و میگویم : نزدیک اذانہ میشہ بریم حرم؟ نگاهے گذرا بہ آسمان می اندازی و خواستہ ام را با علامت چشمانت تایید میکنے... * * * * * * سرم را از سجده بر میدارم و زیر لب صلواتے میفرستم و دستے بہ صورتم میکشم... با نگاهم بہ دنبالت میگردم...عطر ملایم و نامشخصی فضاے صـحـن بـزرگ رضوے را گرفتہ است! دیگر اینجا همہ چیز فرق میکند... همہ چیز بوے عشق میدهد... بوے آرامش بوے زندگے! اینجا دیـگر حرف ، حـرف دل است! عقل و منطق پاسخگوے این احساس غریب نیست... دستی روی شانہ ام مرا از حال خود بیرون مے آورد... رویم را برمیگردانم تویے! لبخند شیرینے میزنی و چهار زانو کنارم مینشینی... آستین پیراهنت را کہ براے وضو بالا برده بودی پایین میکشے و در همان حال میپرسی : چی می گفتے؟ _بہ کے؟ _امام رضا _حرف هاے دلمو با خنده میپرسے : منو یادت نرفت کہ...؟! ابروهایم را بالا می اندازم ادامہ میدهے : پس آخرش شهید میشم! دلم میلرزد نگاهے بہ چهره ے آرامت میکنم و با تحکم پاسخ میدهم : تو حق ندارے زودتر از من برے سرت را تکان میدهی و ساعتت را از جیبت در مے آوری و در دستت میکنے بعد از مکثے کوتاه میگویی : پس بگو باهم شهید شیم! کہ کسے تکخورے نکنہ!! _چرا خودت نمیگے؟ _آقا تورو بیشتر دوست داره سکوت میکنم و بہ گنبد طلایی خیره میشوم...شبیہ ستاره اے طلایی و روشن وسط آسمان تیره و تاریک شب است! چقدر دلم براے اینجا تنگ شده بود... براے این بارگاه! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_هشتم وارد خیابان میشویم بہ خوراکے هایم نگاهے می اندازے و میگویی : خ
🍃📝 💚 کفش هایم را در می آورم و در پلاستیکے میگذارم... وارد حرم میشوم... عکس نامنظم و شکستہ ام بین آینہ هاے کوچک شبستان رد مے شوند! موزائیڪ هاے مرمری زیر پاهایم را میشمارم تا بہ در میرسم... سرم را بالا میگیرم و بین چارچوب در می ایستم در چوبی طرح دار با گل هاے برجستہ...! دستے بہ در میکشم و صورتم را بہ آن می چسبانم... با تمام وجود عطر حرم را بو میکشم... قلبم آرام میزند... آرامتر از همیشہ... انگار اصلا احساس خودے ندارم...رحس میکنم پاهایم را لا بہ لاے ابرها می گذارم و در بی وزنے کامل قدم میزنم رد تابلوهاے نشانہ گذارے شده بہ سمت ضریح مطہر را میگیرم... دوست دارم ببینمت آقا... رو در رو... تا از دلتنگے هایم برایت بگویم... مے دانی آقاجان!مسافرم برگشــت... قربان دستت! از شبستان مے گذرم و روبروے در آخر می ایستم جاذبہ ضریح مرا بہ خودش میکشد! چشمانم را می بندم... دستم را بہ دیوار میکشم و رد مسیر را میگیرم! بہ آخر راه کہ میرسم... چشم هایم را باز میکنم و... چشمهایم دیگر طاقت نگہ داشتن سیل اشکهایم را ندارند! چشمم کہ بہ ضریح میخورد پاهایم توانشان را از دست میدهند و روے زانو هایم مے افتم... چنان آرامشے وجودم را میگیرد کہ دوست دارم چشم هایم را ببندم و تا آخر عمر همینجا بنشینم... کنار شما مهربانم... دیگر احساس دلتنگے و اضطراب ندارم... ؟ جمعیت آنقدر متراکم است کہ بیش از این نمی توانم نزدیکتر شوم سرم را بہ دیوار تکیہ می دهم و بہ ضریح خیره میشوم... قطره هاے اشڪ روے گونہ هایم مے ریزند خودم هم دلیل گریہ ام را نمے دانم... بی اراده و بی اختیار! شکوه و کرامت شما سخت ترین انسان هارا منقلب میسازد... چہ برسد بہ من؟! راستے آقا! مے دانم خودخواهے کردم و سربازتان را فقط براے خودم می خواستم... اما ببخـــش...حال و روزم را کہ میبینے؟! محمدم قصد دفاع از عمہ تان را دارد... کمکش کـن...شهیدش... یعنے... نہ...نمی توانم...بدون محمد؟ پـس مـن چـہ؟! اصلا مے شود شهادت را نصیب هردویمان کنے؟ براے او شهادتے مردانہ و براے من هم شهادتے از جنس زنانہ...! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝