عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_سی -امتحان کی؟ امتحان چی؟ چرا من باید امتحان پس بدم، اون هم همچین ا
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_سی_و_یک
بعد هم چشماشو بست و توی دلش از خدا کمک خواست
وقتی ماشینو توی پارکینگ پارک کرد و به سمت راه پله ها میرفت، احساس کرد انرژی ای داره که هیچ مشکلی نمی تونه از پا درش بیاره، احساس کرد خیلی نیرومند شده، قوی و شکست ناپذیر...
صدای جیغ جیغ بچه ها حتی از پایین راه پله ها هم شنیده میشد، فاطمه مثل هر مادر دیگه ای که خنده بچش براش شیرین ترین صدای دنیاست، لبخندی زد و به سمت خونه حرکت کرد، هنوز به پا گرد نرسیده بود که با چشمهای مرموز ترسناکی رو به رو شد که ازش متنفر بود.
خانم فدایی زاده بود که با دیدن فاطمه ایستاد و به خشکی سلامی کرد، فاطمه هم جواب سلامش رو داد و خواست بره که خانم فدایی زاده گفت:
-ببخشید میتونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
با این که دلش میخواست همون لحظه بگه نه و بره تو خونشو در رو محکم ببنده، به خاطر رعایت ادب ایستاد و لبخندی زد و گفت: بفرمایید.
- شنیدم شما صنایع دستی خوندید، درسته؟
-بله
-من و برادرم یک کارگاه صنایع دستی داریم راه میندازیم، می خواستم ببینم می تونم روی کمک شمام حساب باز کنم؟
فاطمه فکری کرد، با این که خیلی کار رو دوست داشت، اما از این دختر دل خوشی نداشت، یک لحظه دو دل شد و گفت: کارگاه چی دارید؟
- راستش فعلا برای شروع کار تمرکزمون روی تابلو فرشه، اما کم کم میخوایم سراغ بقیه رشته ها هم بریم.
-خوبه، انشالله موفق باشید، ولی من فکر نمیکنم بتونم بهتون کمک کنم
-چرا؟ جایی مشغول به کار هستید؟
-نه عزیزم، اما وقت ندارم.
خانم فدایی زاده لبخند چندش آوری زد و گفت:
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
[• #آقامونه😌☝️ •]
😔(• مهم نيست
😒(• چه گفتند و مےگويند..
👇(• مهم اين است..
💚(• ڪه تُ پدر مهربان مايے
😏(• در سرماي هياهوها..
😌(• دلمان گرم است به بودنت..
۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید!
••چه تفاهم نابے داریم😉••
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات📿
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍
#نگاره(571)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
زندگے آینده خود
را فقط محدود به امروز نبینید.
یعنے خودخواهانه همسرتان را انتخاب
نڪنید و از الان به فڪر فرزندانتان
نیز باشید و قبل از انتخاب همسر
معیارهاے او را برای یڪ «والد»
خوب بودن در نظر بگیرید.😉✌️
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
مردها دوست ندارند
براے هر سوالے ڪه از
همسرشان میپرسند یڪ سخنرانے
طولانے بشنوند.
در عوض زنها عاشق حرف
زدن هستند،مردان هم دوست دارند
با همسرشان صحبت ڪنند
اما تمام جزئیات موضوع را نمیخواهند!
#درڪتفاوتهــا☺️👌
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
#چفیه
خبرنگار ژاپنی پرسید:
شما تا کی حاضرید بجنگید؟!
شیرودی خندید و گفت:
"ما برای خاک نمےجنگیم
ما برای اسلام مےجنگیم،
تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. "
این را گفت و به راه افتاد.
آستین هایش را بالا زد.
چند نفر به زبان های مختلف
از هم مےپرسیدند:
کجا؟ خلبان شیرودی به کجا میرود؟
هنوز مصاحبه تمام نشده.
شیرودی لبخند زد و بلند گفت:
" نمـاز!
صدای اذان مےآید وقت نماز است. "
#اللهمادبنابآدابالامهدےعج
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃💚
#پشتک
اَللهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریب✨•
خدایا🌱•
ما همه غریبیم!💔•
ما را به حسین(ع) برسان...😭•
#السلامعلیکیااباعبدالله
خوشگل ــسازے😌👇
@ASHEGHANEH_HALAL
🍃💚
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_سی_و_سه
بعدم بلند خندید و رهاش کرد و گفت:
-ببین با دستم چیکار کردی، باید دیه بدی
-برو بابا
بعدم حرکت کرد به سمت اتاق که سهیل داد زد، بچه ها آماده اید برای حمله؟ علی و ریحانه که هردوتاشون انگار از قبل نقشه کشیده بودن داد زدند:بــــله.
فاطمه که تعجب کرده بود با شک ایستاد و گفت: آماده برای چی؟
سهیل گفت: یک.... دو..... سه.... حرکت
یکهو سهیل و علی و ریحانه هر سه حمله کردند به سمت فاطمه و پرتش کردند روی مبل و صورتش رو با رژ لبهایی که توی دستشون بود سرخ سرخ کردند، سهیل که دستای فاطمه رو گرفته بود و مدام داد میزد: زود باشید، دیگه نمی تونم تحمل کنم، الانه که دستاش ول بشه، اون دو تا هم که روی شکم فاطمه نشسته بودند تند و تند روی صورت فاطمه رو قرمز کردند و بعدشم هر سه تاییشون با هم فرار کردند .
فاطمه که گیج بود یکهو فهمید که این نقشه از قبل تعیین شده شون بود برای همین بلند شد و پارچ آبی که روی اپن بود رو برداشت و با سرعت تمام نصفشو خالی کرد رو سر سهیل بقیشم می خواست خالی کنه رو سر علی و ریحانه که در رفتند و همه آب ریخت روی تلویزیون، صدای انفجار و بوی سوختنی بلند شد و یکهو کل برق خونه رفت.
بچه ها که به شدت ترسیده بودند ساکت شده بودند .
فاطمه فوری رفت و بغلشون کرد، تازه فهمید که چه گندی بالا آورده، سهیل که چند لحظه داشت فکر میکرد، یکهو چنان زد زیر خنده که ناخود آگاه خنده رو به لبهای ترسیده همسر و بچه هاش نشوند، بعدم گفت:
- همسر گرامی می خوای اذیت کنی مثل ما راههای کم خرج رو انتخاب کن، الان باید بریم یک تلویزیون جدید بخریم...
صدی خنده این خانواده از درهای خونشون عبور میکرد و به گوش زنی میرسید که هر لحظه حسادت توی وجودش بیشتر و بیشتر شعله میکشید، شاید اون زن فکر میکرد عشق عمیقی توی اون خونه موج میزنه، اما نمی دونست که اون خنده ها و شادی ها نه به خاطر یک عشق بلکه به خاطر بردباری زنیه که با وجود تمام ظرافتهای وجودش مثل یک کوه مقاوم و استواره.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_سی_و_سه بعدم بلند خندید و رهاش کرد و گفت: -ببین با دستم چیکار
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_سی_و_چهار
دو سالی از اون قضایا میگذشت، اونها از اون خونه کوچ کرده بودند و به محله جدیدی رفته بودند، فاطمه خیلی تلاش کرد و با زیرکی خاص خودش، کاری کرد که دوستهای سهیل خیلی زود روابط خانوادگیشونو قطع کردند، از طرفی تا جایی که می تونست سعی کرد بهترین ها رو برای همسرش فراهم کنه، محیط گرم و آرومی که فاطمه براش آماده کرده بود باعث شده بود رفتار سهیل به شکل چشم گیری تغییر پیدا کنه، فاطمه با کمک حس زنانه خودش می تونست بفهمه که اون روابط همچنان ادامه داره، اما امیدوار بود که حداقل سهیل روی اون دو شرطش پای بند میمونه .
مرداد ماه بود و تولد ریحانه، همه چیز آماده بود، ریحانه که از خوشحالی یک جا بند نمیشد، سهیل و علی با کمک هم بادکنکها رو باد میکردند و به در و دیوار وصل میکردند فاطمه هم توی آشپزخونه خوردنی های تولد رو آماده میکرد، که رو به علی گفت:
-مادر علی، بعدش برو کادویی که خودت خریدی و کادوی ما رو هم بیار بذار اون گوشه که همه چی تکمیل بشه ،بعدم زود لباس بپوش که الانه که مهمونا برسن.
-باش
-ریحانه مامان تو چرا هنوز موهاتو شونه نکردی؟ بدو بدو که امشب تولدته ها...
-آخ جون، آخ جون، الان میرم
- سهیل جان، عزیزم پاشو لباستو بپوش دیگه
-همین خوبه دیگه
-کدوم؟ می خوای با همین لباس بیای جلوی مهمونا؟
-همچین میگی مهمون انگار کی می خواد بیاد، بابا چار تا بچن دیگه ،
- به هر حال! توی عکس که می افتی، پاشو لااقل تیشرتت رو عوض کن
-باشه، چشم بانو، آدم مگه می تونه به عشقش بگه نه..
صدای زنگ در که اومد، فاطمه به جنب و جوش افتاد، همه چیزو مرتب کرد و در رو باز کرد، چند تا از دوستای مهدکودک ریحانه بودند که یکی از مادرها آورده بودتشون، چند دقیقه بعدم دختر عمو، پسر عموهای ریحانه اومدند و کم کم خونه شلوغ شده بود، فاطمه در جنب و جوش بود و سهیل که لباس کرمی ای پوشیده بود بهش کمک میکرد،
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
[• #آقامونه😌☝️ •]
😒(• #فتنه ها پیداست
😔)• اما سازگاري مےڪنے
👌)• در دلت غوغاست
😞)• اما رازداري مےڪنے
😱)• جنگِ حزبِ قاسطین
👊)• و مارقین و ناڪثین
🇱🇷)• بزمِ آمریڪاست
✋(• تنها پایداري مےڪنے
۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید!
••چه تفاهم نابے داریم😉••
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات📿
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍
#نگاره(572)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
#احکام
ارتباط دختر و پسر قبل از عقد...
نظر آیت الله خامنهاے☺️
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
میگفت ↓
اگهطالب #شهادتــ باشی!
یڪ #نگاه حرام ممکن است سالها؛
تورااز شهادت دورڪند..
وگفت ↓
منحرفهای #لغو و بیهوده را
کمتر از لقمهی #حرام نمیدانم
میگفت↓
#فڪر ڪارباطل و حرام
حتۍاگرانجامهمنداده باشیم!
بهپاۍمانثبت خواهد شد
شهدا #حلال کنید ڪه #حرام کردیم
جبهههاۍنور #اڪسیژن استــ برایما،
#غرق شدگان نَفَس ڪم آورده...
#اللهمادبنابآدابالامهدےعج
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🍃
🌷🍃
💔🍃
#خادمانه | #قائمانه
امام زمانے واقعے
کسیه که
روزاے جمعه
قدِ یه دنیا
غم رو دلشه
جنس این غم با
غم روزای شنبه یکشنبه..
فرق میکنه..
این غم؛ غمِ مولاست..
این حال نامشخص
این دلتنگی کُشنده
مال منتظرای واقعیشه!
به هردری میزنن
تا دلِ آروم و قرار بگیره
••آرامش نکن آن دل را
حیف است
دل شیعه زاده ای
روز جمعه ای
به مولایش
نرود!
#بےنشان
@asheghaneh_halal
💔🍃
~•🍃🌼🍃•~
#قائمانه
مهرتوراخدابهگِل وجانمانسرشت~💚~
دنیای درکنار تو یعنیخود بهشت~💐~
بایدزبانزد همه دنیاکنم تورا~🌍~
بایدکه مشق نام تورا تا ابدنوشت~📝~
#السلامعلےالمهدےوعلےآبائہ
#اللهمعجللولیڪالفرج
#جمعہهاےبےقرارے
@asheghaneh_halal
~•🍃🌼🍃•~
[• #شهید_زنده •]
برات #سرود نمیگم الاݧ
برات میخوام #قصه.📖..
شب عملیات بگم
که مۍگفت:
با صورت میخوابم روۍ سیم خاردار
بگو بچهها از روۍ کمرم رد شن..
که #چشم بچهها تو #چشم من نیفته..
گوشت بدنش چرخ شده بود
لای #سیمخاردار حلقوۍ..⚙.
تو کِش به سَر ناخنت بره
یک ماه چرڪ میکنه..🧪.
حالا ایثار ما ڪجاست
اخلاص ما ڪجاست
که دست یکی رو بگیریم
و تو شب عملیات دنیا..🌍.
برسونیم اونطرف معبر
ڪه خداست...
ڪه امام زمان(عج) اونجاست..
#حاج_حسینیڪتا
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
༻🌸༺
#قرار_عاشقی
نگاه کن که
نگاهت چنان دوا گردد
دݪم ز گرمے مهر شما طلا گردد💛🍃
【السلام علیک یا امام رضا(ع)】
#دهقدمےحرمشاهخراسآنانشاالله💔
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@asheghaneh_halal
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
༻🌸༺
[• #آقامونه😌☝️ •]
😅)• فرقی نکند حسن شوی یا محمود
👌(• دوری ز ولی عین زیان است نه سود
😒)• از رهبر عقب نمان که رسوا بشوی
✋(• از او تو جلو مزن که گردی مردود
👇)• هرکس که مسیرش از ولایت کج شد
☺️(• در چاه ندامت افتد او خیلی زود
🤗)• خود را تو مدان ز رهبرت داناتر
🍃(• بشنو سخن خضر و سلیمان یا هود
📜)• تاریخ به ما چنین گزارش داده
😉(• هرکس که ز حق گشت جدا شد نابود
😘)• من تابع رهبر و ولایت هستم
☝️(• حتی چو خلاف میلم امری فرمود
💚)• او نایب بر حق اباصالح(عج) هست
📿(• بر مهدی(عج) و نایبش فرستیم درود
۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید!
••چه تفاهم نابے داریم😉••
#علی_شیرازی|✍
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات📿
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍
#نگاره(573)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[ #مجردانه ♡•]
موضوع:
#اشنایی_های_مجازی که درجهت ازدواج هست
#قسمت_اول 😉
اول اینکه این اشنایی ها،شاید از هر پنج تا،دوتاش به #ازدواج ختم بشه،که یکیش هم موفق و دومی هم تق و لقه😕
ینی دوطرف میرن تو #زندگی_مشترک ،زیر یک سقف،تازه میبینن چقد باهم تفاوت دارن.
دقت کنید:#تفاوت دارند،اما نه تفاوت های خوب و سازنده،بلکه تفاوت های مشکل ساز برای زندگیشون
پس مواظب صحبت هایی که باید تو #جلسه_خواستگاری انجام بدید،باشید
که صحبت های مفید انجام بدید😊
موفق و عاقبت بخیر باشید
منتظر ادامه مطلب ما باشید😉😉🌹
[•♡•] @asheghaneh_halal