eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_16416804756010245083287.mp3
6.31M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 🥀یک‌جهان روضه‌و یک‌چشم پر‌از نم‌ داری آه‌‌آقای غریبم به دلت غم داری دردِ بی‌مادری ای کاش دوایی میداشت فاطمیّه شده و اشک دمادم داری😭 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ #پشتڪ 🎈]• حیدر میسوخت... -بلندشو خانوم خونم -بلند‌شو‌مگه‌نمیبینی‌غریبی‌علی‌رو💔 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیستم] هر دو را به خانه شان رساندم و خود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ امون از چشم های تو ، از این زیبای خواب آلود ندیدن کی تو رو می خواست ، ندیدن عاشقت کی بود! تحمل یعنی اینکه تو بفهمی معنی درد رو نمیدونی چه چیزایی بهم می ریزه یه مرد رو دوباره شونه های تو ، دوباره های های من چه جای خوبی آغوش! برای درد های من صبح ساعت هشت راه افتاده بودم ، بعد کلی سفارش مادر و پدر! با سعید هم دیشب تلفنی صحبت کردیم و او هم پس فردا راهی کاشان بود. صدای آهنگ را بلند تر کردم ، با وجود حالت سنتی اش عاشقش بودم ! تو از یک پنجره میری، تموم منظره میره ما از هم خاطره داریم ، مگه این خاطره میره؟! نمیدانم چرا یک حس خاصی قلقلکم می داد ، نمیدانم دلشوره بود یا ذوق ؟! ترس بود یا استرس؟! هر چه که بود دل خراب کن بود همین ! بعد کمی رانندگی نزدیک ظهر در میانه راه توقف کردم ، با ساندویچ هایی که خود مادر درست کرده بود سرگرم ناهار شدم ، هر چند غذا تنهایی نمی چسبید ! بعد کمی استراحت با چاشنی فکر و خیال به راه افتادم. رانندگی برایم کار جذابی بود ، پیچ و خم جاده هم جذاب ترش می کرد ! بین راه منظره خوبی اگر می دیدم چند دقیقه ماشین را کنار جاده پارک می کردم و مشغول عکاسی می شدم ! به شهر بابل که رسیدم مقابل فروشگاه بزرگی ایستادم ! بعد قفل کردن ماشین ، وارد فروشگاه شدم، عینک آفتابی ام را بالا دادم و نگاهی به دور و اطراف کردم . یک شانه تخم مرغ ، دلستری با طعم هلو ، شیر و پنیر همراه کمی تنقلات خرید های امشبم بود ! بعد کشیدن کارت رو به خودم گفتم : مهمون خودمی امشب ریحانه بانو ! بعد هم به این خل بازی هایم خندیدم . به گفته شان یک ربعی فاصله بود تا روستای بیش مله ! اسمش آنقدر برایم جالب و قشنگ بود که هی قصد تکرارش را داشتم! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌و‌یکم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] نگاهی به روستا کردم خیلی زیبا تر از عکس هایش است ! یک سمت جاده ، رودخانه ای پر آب موجود بود که آن ورش،خانه های شیروانی دلنواز مخصوص شمال بود . پشت خانه ها هم دشت بود ، یک دشت سر سبز که آدم را یاد داستان های فانتزی می انداخت ! حدود دو ماهی مهمان این روستا بودم، برای عکاسی قانونی از همه جا ، مجوز را باید تحویل دهیاری می دادم . بعد کمی پرسش و پاسخ و شنیدن لهجه زیبای مازندرانی اشان، مقابل دهیاری توقف کردم ! شال لیمویی رنگم را مرتب کردم ، با نگاهی به آینه جلوی ماشین و چک کردن آرایش کمرنگم مجوز را بر می دارم و پیاده می شوم . بعد کمی صحبت و معطلی به طرف ماشین می روم که نگاهم درگیر مدرسه خیلی کوچک روستا شد . مردی قد بلند و سر به زیر از پله های مدرسه پایین آمد،با تعجب نگاهش کردم، به تیپ و چهره اش نمی خورد که مال خود این روستا باشد . کنجکاوی امانم را برد، جلوتر رفتم و سلام کردم! با آرامش بدون نگاه جواب سلامم را داد ! صدایش جذاب و مردانه بود ! _شما معلم هستین اینجا ؟! شمرده پاسخ می دهد : بله ! نگاهی میکنم ، دوست دارم نامش را بدانم خوش آهنگ می گوید : نواب هستم دلم می خواهد نام کوچکش را بدانم، اما حرفش مانعم می شود : با اجازتون یا علی مات رفتنش می شوم ، تازه صحبت من گل انداخته بود خب! ترسید بخورمش؟! یا علی آخر حرفش را با خود زمزمه میکنم ! سوار ماشین می شوم : خب دختر فضول مگه مجبوری نرسیده پاشی بری ، که اینطوری سنگ رو یخ بشی ؟! دستم را جلوی دهانم گرفتم : عه عه بچه پرو ؛ ادایش را در آوردم "نواب هستم " میخوااام صد سال نباشی اصلا ! به راه افتادم و با کمی پرس و جو منزلی که دانشگاه برای دو ماه اجاره اش کرده بود پیدا کردم .یک خانه نقلی سقف شیروانی ، با یک حیاط کوچک اما زیبا ! بوی دریا را قشنگ میشد حس کرد از اینجا ! وسایلم را جا به جا کردم و داخل خانه گذاشتم . مواد خوراکی را هم درون یخچال کوچک قرار دادم . [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「💚」◦ ◦「 🕗」 . . پنجـره فـولاد تـو ✨ دوای هـر چـے درده 💊 💛 . . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . من بته سهیدم😍 افتخارم اینته بته سهیدم😌 باباژونی همیسه هوای منو داله☺️ بهس تول دادم اون دنیا کنارس جلو بد حجابالو بتیلم💔 🏷● ↓ 🦋بته:بچه 🦋اینته:اینکه 🦋تول:قول 🦋بتیلم: بگیرم ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌💠نکاتی در رابطه با اتاق پدرو مادرو کودک: ✅ درب اتاق والدین و کودک باز باشد تا کودک بتواند آزادانه رفت و آمد کند و والدین لباسهای مناسب استفاده کنند.و در زمانهای خاص درب اتاق والدین بسته باشد ⬅نکته: به بچه ها باید یاد داد که همیشه برای وارد شدن به یک اتاق در بزنند حتی اگر آزاد باشند برای رفت و آمد و حتی اگر درب اتاقی باز باشد ✅نباید اتاق خواب بچه ها طوری باشد که: 🔹الف)نوری یا سایه ای خاص در آن بیفتد و بچه ها ببینند.  🔹ب)دارای قسمت زائد نباشد. مثلا اتاق دیگر یا انباری پشت آن نباشد. 🔹ج) سر و صدا نداشته باشد. پنجره های اتاق کودک را باید عایق بندی کرد که سر و صدای بیرون از منزل داخل خانه نیاید و مزاحم خواب کودک نشود. . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• 🧐 •] . . ❓( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟ 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly 👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️) ♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما . . 📱 📆 📝 ✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے مطالبه به روش پرسش‌گری😉👇 •🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •] . . ❓( #نظرپرسے | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی
آماده اید؟!☺️ تا حالا دیگه باید دستتون اومده باشه چخبره🤓 - ‌بریم برای سنجشِ بینشِ بصیرتی‌مون؟ کاری از کانال رصدنمامون🔍 تو این مون میتونید شرڪت کنید✌️ باتشکر☺️💐 فقط کافیه بزنید رو لینڪ👏 اگه شرکت کردید میتونید به پل ارتباطی زیر پیام بزارید که: " ✌️ " @Daricheh_khadem ببینیم کیا هستن و هوشیارن😉✋ 🖤
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [😜] “تو را دوست دارم” [💕] و این دوست داشتن [🌿] حقیقتی است که مرا [😇] به زندگی دلبسته می کند . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
🧐🍃 | ✌️ اعضای درجه یکمون هم یک عاشقانه‌های‌حلالی‌هستن هم یک رصدنمایی😌👌 با بصیرت و هوشمند😍🌱 مفتخریم از وجودتون🙏 ( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟👇 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly • لیست‌تحلیلی های‌قبلے👇🏻 https://eitaa.com/rasad_nama/25467 پ.ن: شرکت کنید و به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️" رو بفرستید👇 @Daricheh_khadeM | Eitaa.com/Asheghaneh_Halal | 🧐🍃
🧐🍃 | ✌️ از اعضای جدیدمون هم خواهش مندیم منت گزینی کنن برای شرکت!😍✌️ ( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟👇 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly • لیست‌تحلیلی های‌قبلے👇🏻 https://eitaa.com/rasad_nama/25467 پ.ن: شرکت کنید و به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️" رو بفرستید👇 @Daricheh_khadeM | Eitaa.com/Asheghaneh_Halal | 🧐🍃
|. 🍁'| |' .| . . {🌨• همانند باران پاییزی بارانِ «دوست داشتنت»😘 یکریز بر من می بارد☺️ و من مدت هاست⏳ خیس از علاقه توأم😌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ | 🏴 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1655» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب یازدهم چلھ‌ے حدیث ڪساء • - حدیث کساء را باید با توجه و حضور قلب خواند تا اثر وضعی اش را در زندگی‌ات ببینی.🌱 +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°🍁.∫ ∫° .∫ ☕️جمعہ ها زندگی زیباتره اگہ روزت رو با یـڪ فنجان قهوه ے داغ شروع کنے در حالے کہ همہ چالـش ها و مشکـلات هفتہ قـبل و بعـد رو به فراموشـے می سپرے.... جمعه قشنگـے داشته باشی🥰🌱 [🧡‌] ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . تـویـے بهـانہ‌ےِ آن ابـر ها ڪہ مـے گِـریند (🌧😞‌) بیـا ڪہ صاف شـود این هـواےِ بارانـے ... (✨🌂‌) . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 🕊|• وقتے روح‌اللہ شہیــد شد، 🌱|• چند وقت بعد ڪه خیلیییے 💔|• دلــم تنــگ شده بود؛ 🏡|• به خــونه‌؎ خودمـون رفتم 📖|• وقتے ڪتابے ڪه روح‌الله به 🎁|• من هدیه داده بودرا بازڪردم، 🌹|• دیــدم ڪه روح‌الله رو؎ 📝|• بــرگ گل رز برام نوشته بود: «عشق من دلتنگ نباش» 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡ ‡ ‡ 💥رزمایش حضور 💥 توسط بانوان زاهدانی😌🤞🏻🇮🇷 یه کار خیلی قشنگ از خواهرانمون😍 ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . خانوم لطفا دختر‌بچه باش👀 آقا لطفا پسر بچه باش👀 چند تا خصلت بچه ها رو باهم مرور مےڪنیم تا متوجه بحث بشیم👌 بچه‌ها ڪینه‌اے نیستند👏 اونا رفتار ساده و شیرینی دارند👏 اونا در عین بچگیشون، آدمای قوی هستند؛ میدونی چرا؟! چون بچه ها نقش‌بازی نمےڪنند و خودشونن👍 اونا زندگی رو مثل یه بازی مےبینند نه مثل میدون مسابقات و جنگ😒 اونا ڪم‌توقع و بی‌آلایش هستند؛ اگر با شما قهر ڪنند، میگن قهر قهر قهر تا روز قیامت! اما سه چهار دقیقه بعد روز قیامت میرسه و آشتی می‌کنند😍 مثل بچه‌ها باشید❤️😍 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ڪاش همه‌ے زن‌ها مردے را داشتند ڪه عاشقشان بود..🌱°• مردے ڪه حرف‌هایشان را مےفهمید.. ظرافت‌شان را به جان مےخرید..🌸 و روزانه چند وعده.. از زیبایے و خاص بودن‌شان تعریف مےڪرد...✨ و ڪاش مردها؛ زنے را ڪنارشان داشتند ڪه عاشقش بودند.. ڪه به آن‌ها تڪیه مےڪرد.. و قبول‌شان مےداشت..✌️ آن وقت جهان‌مان پر مےشد از زنانے ڪه پیر نمےشدند🌺 مردانے ڪه سیگار نمےکشیدند و ڪودڪانے ڪه انسان‌هاے سالمے ميشدند...👶 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
YEKNET.IR - zamine - fatemie 2 - 1401 - nariman panahi.mp3
5.18M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 ‌این‌آب‌وضوۍماڪہ‌معمولۍنیست..! بامھࢪیہءشماوضومۍگیࢪیم؛ وقتۍڪہ‌بہ‌مجلس‌شمامۍآییم، ازعطࢪاصیل‌یاس‌بومۍگیࢪیم‌💔:))! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• •همسایہ‌هابہ‌مجلس‌ختمت‌نیامدند •من‌بودموهمین‌دوسہ‌تابچہ‌های‌تـو.. •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . در بندِ کسے باش ڪه در بندِ حسین است :)❤️ . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌ودوم] نگاهی به روستا کردم خیلی زیبا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی با مادرم آماده شدم تا به ساحل بروم ، ساحل شنی اش جان می داد برای نشستن و زل زدن به دریا و عکس هنری گرفتن ! به زباله هایی که در ساحل و کنار دریا بود با تاسف نگاه کردم، یک انسان تا چه حد می توانست بی فرهنگ و بی فکر باشد ؟! دیدن اینگونه منظره ها همیشه آزارم می داد . این طبیعت جان داشت ، این طبیعت برای همه بود و نگهداری و مراقبت از آن وظیفه همه . مشغول سر تکان دادن بودم که زنی آن طرف تر ، قوطی آب‌میوه را از دست فرزندش گرفت و به طرف ساحل پرت کرد ! چشمانم گرد شد ، کودکی که زیر دست چنین مادری بزرگ میشد ، در آینده تبدیل می شد به چه نوع انسانی ؟! به یاد حرف های مادرم افتادم : "اولین و مهم ترین وظیفه یک زن مادری است ، مادری تنها رسیدگی به غذا و لباس بچه نیست ، مادری یعنی تربیت صحیح فرزندت .." آن وقت میشد نام این زن را اصلا مادر گذاشت ؟! نفسم را بیرون دادم ، کاری نمیشد کرد برای چنین آدم هایی ! کمی در امتداد دریا قدم زدم و چند عکس گرفتم ، بعد هم چند دقیقه ای بی صدا خیره دریای مواج امشب شدم . موقع برگشت به طرف خانه هم با چند زن همسایه صحبت کردم ، خونگرم و مهربان بودند ، هنگام حرف زدن احساس می کردی سال هاست که می شناسی آنها را ! میان حرف هایشان هم از آقای معلمی حرف می زدند که دیدار اولمان چندان دوستانه نبود ؛ خیلی تعریفش را می کردند اما ! در راه برگشت هم که بودم سعید زنگ زد ، کمی با او حرف زدم ، مثل قبل دیگر با شنیدن صدایش آنقدر ها هم ذوق نمی کردم ؛ بی تاب تماس هایش هم نبودم ! اگر چند ماه قبل این احساس را داشتم خوشحال کننده بود اما حالا که او نامزدم بود ، حسی آزار دهنده بود که از صدای نامزدت هیچ حسی نگیری ! بعد برگشت به خانه ، آنقدر خسته بودم که بدون خوردن شام سرم به بالش نرسیده خوابم برد . [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌وسوم] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی ب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ صبح با انرژی زیادی از خواب برخاستم ، شاید منشاء آن  آب و هوای بی نظیر اینجا باشد ! چون حال و هوای الان کجا و حال شب موقع خوابم کجا؟! بعد یک صبحانه مفصل که تقدیم خودم کردم ، راهی بیرون شدم ! امروز را همینطور معمولی می گشتم و بعد با یک برنامه ریزی مفصل به خدمت مناظر می رفتم . خانه ای که من در آن مستقر بودم در کوچه منتهی به مدرسه بود . آرام و سر به زیر قدم می زدم ، چشم که باز کردم خود را میان همان دشت پشت خانه ها دیدم . سر که بر می گرداندی فقط درخت بود و رنگ سبز ! دوربینم را بالا آوردم و از چند زاویه عکاسی کردم ، بعد هم با دوربین گوشیم عکس سلفی گرفتم . سبزی زمین و اطراف آنقدر نشاط بخش بود که حال پروانگی به آدم دست می داد . اینکه بدون دغدغه بدوی! یاد سرزمین عجایب می افتادی اینجا ! فکر کنم شبیه آلیس گم شده بودم ! اما نه در جنگل بلکه در خودم ! دو ساعتی را همینطور قدم زدم و خب حواس بود که زیاد از خانه ها دور نشوم ، بعد هم همانطور که راهی خانه شدم ، سعید زنگ زد. _ بله! _ سلام عزیز دلم ، خوبی؟! چیکارا می کنی ؟! سنگی که جلوی پایم بود را با ضربه ای محکم چند قدم جلو تر انداختم : سلام ممنون ، هیچی رفتم کمی از اطراف عکاسی کردم . صدایش خندان شد : منم خوبم ، دارم شهر رو می گردم ! چپ چپ نگاه کردن لازمش بود شدید : خوش بگذره ! _ همین ؟! آدم با نامزد عزیزش اینطوری حرف میزنه ؟! نفسم را با صدا بیرون دادم : چه گیری تو دادی حالا ؟! _ آفرین واقعااا! کاری نداری ریحانه ؟! از ابتدا هم کاری نداشتم واقعا ! : نه مرسی ، خدا حافظ صدایش با کمی تاخیر آمد : خواهش ، بای گوشی را قطع کردم ، معلوم بود که حسابی ناراحت شده اما دست خودم نبود که ! یکی از خانم هایی که شب با او حرف زده بودم از روبرو آمد: سلام گل دختر ! خوبی؟! سعی کردم لبخند بزنم ، درگیری من که به این مهربان های شیرین زبان ربطی نداشت ! : سلام ممنون ، شما خوبین؟! با لبخند ظرف در دستش را جا به جا کرد : الحمدالله بعد هم اضافه کرد : داشتم ناهار می بردم برای آقای نواب ابرویم بالا رفت : مگه خودش نمیتونه بپزه؟! لحن عجول من به خنده اش انداخت : اتفاقا مادر یه دست پختی داره که نگو ، ولی امروز یکی از اردک ها رو سر بردیم ، یه ذره از اون میخوام براش ببرم ! نتوانستم کنجکاویم را مهار کنم : خانوادش اینجا نیستن ؟! _ نه عزیزم ، خودش هم مال اینجا نیست که ! اوهوم آرامی زمزمه کردم : مزاحمتون نشم دیگه فعلا شیرین اخم کرد : این چه حرفیه کیجا ؟! هر وقت هم حوصلت سر رفت بهم سر بزن منم تنهام دیگه لبخند زدم به این خونگرمی شان : ای به چشم ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🍼» « 👼🏻» من همه‌ی روزو لحظه شماری می‌کنم تا برم هیئت😍 البته در طول روز درسمو خوب میخونم تا بتونم کمک کنم به +ظهورآقامون و توی هیئت این شباهم از مـادرجانمون می‌خوام: توی این راه نگه دارن همه‌مونو🖤 🏷● ↓ ما که دیگه از نی‌نی‌ای تاحدودی در اومدیم👀 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌اے مےدهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود مےپندارند. حضرت رسولﷺ🌱 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal