°•🎈
°• #عیدانه | #خادمانه •°
•امشبگلگلزارسجادآمده•
°باآنهمهملائڪبهدنیاآمده°
•نامپدرشسجادبوداماولے•
°اوعلمعلومباقراستڪهآمده...°
#عیدڪممبروڪ😍🎊
#ماه_رجب
http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°•🎈
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوششم] می دانستم خوابم نمی برد برای ه
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوهفتم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پشت میز مطالعه اش نشسته بود ،
کولر گازی اتاقش هم کفاف گرمای اهواز را نمی داد !
چند سالی که در بیش مله گذرانده بود بد عادتش کرده بود !
نگاهی به کتاب در دستش انداخت ، اگر اصرار های مادر و عطیه نبود از بیش مله تکان نمی خورد
دلتنگ بود اما به آنجا عادت کرده بود !
دلش نمی آمد حتی در تابستان مدرسه را رها کند
یا چند وقتی گل بی بی را نبیند !
عجیب بود اما او دلبسته آن روستای خوش آب و هوا شده بود !
با صدای مادرش به سمت در اتاق برگشت ،
به احترامش سر پا ایستاد
و مادرش قربان صدقه تک پسرش رفت !
_ جانم مامان ؟!
مادر کمی نگاهش کرد :
زهرا و عطیه میخوان برن امامزاده ، تو نمیری باهاشون ؟!
_ چرا بگین آماده شن ، خودم می برمشون
بعد هم سراغ کمد لباسش رفت ، پیراهن طوسی رنگش را برداشت ، بعد تن کردنش آستین هایش را کمی بالاتر از مچ تا کرد
سوار ماشین شد و سریع کولر را روشن کرد ،
با اینکه بچه جنوب بود اما طاقت گرما نداشت
عطیه و زهرا با کلی شلوغ بازی سوار ماشین شدند
یک دقیقه هم نگذشته بود که عطیه به حرف آمد :
وای داداش مو چقدر دلتنگ بودُم سیت
کمی آیینه را جا به جا کرد
و گفت که او هم دلتنگ شده بود
زهرا با شیطنت گفت :
میگُم په لهجت کو کاکو ؛ عملش کردی ؟!
چشم غره ای حواله دختر عمویی کرد که خواهر شیری اش بود
و اندازه عطیه دوستش داشت
بعد کلی شیطنت عطیه و زهرا به امامزاده علی بن مهزیار رسیدند
داخل شدند ، امیر علی خاطره های زیادی از اینجا داشت
مثل همیشه اول برای بقیه دعا کرد و در آخر برای خودش!
یاد مهدی افتاد ، قرار بود اگر با فاطمه ازدواج کند ، برای ماه عسل به اهواز بیایند و این قرار هیچ وقت به واقعیت تبدیل نشد!
بعد امامزاده هم کمی در شهر چرخ زدند ؛
پیش این دو دختر اخم و غصه جایی نداشت!
آخ که چقدر خودش دلتنگ اهواز و جمع همیشه سه نفره شان بود !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوهفتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوهشتم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ سارگل مامان یه جا بشین دیگه
با لبخند به آراگل نگاه کردم ؛
به پیشنهاد فاطمه عصر اواخر مرداد ماه را مهمان جمشیدیه شده بودیم،
نورا را هم دعوت کرده بودم و آراگل همراه دوقلو های شیطانش آمده بود
سوغاتی ها را همراه خود آورده بودم
برای نورا و فاطمه گردنبند و چادر رنگی گرفته بودم
و برای آراگل روسری قواره بلند همراه تسبیح
و برای دوقلو هایش عروسک و ماشین گرفته بودم .
فاطمه با شیطنت رو به نورا کرد :
نورا این چادر رنگی رو مخصوص گرفته برا روز خواستگاریت ها
نورا نگاهی به من کرد
من هم با خنده شانه بالا انداختم
و فاطمه ادامه داد :
آخه تو رو خدا رنگش رو نگا
آراگل بازوی فاطمه را کشید :
این بچه داره خجالت میکشه تو باز ادامه بده
صدای خنده همه مان بلند شد
سارگل دوباره هجوم آورد سمت نقل های طعم دار و رنگی
آراگل کلافه سری تکان داد :
دختر بسه، دندون هات خراب میشه
و سارگل با شیطنت نچ بلند بالایی گفت
نورا با چشمانی پر برق نگاهی به سارگل کرد ، حق هم داشت
با آن پیرهن گلبهی رنگ و گل سرش شبیه عروسک شده بود
_ هر وقت از شیطنت های سر به فلک کشیده اش شکایت میکنم ، همه میگن عین بچگی های خودته ، برا همین ترجیح میدم سکوت کنم
دوباره با لبخند نگاهش کردم :
مگه آقای دکتر بچه آرومی بودن ؟!
_ وای دست رو دلم نزار ،
این آراد از همون بدو تولد با جذبه و منطقی بود !
فاطمه دستش را روی دهانش گذاشت:
خدا نکشتت آراگل
آراگل شیطنت آمیز گفت :
بلند بگو آمین !
ولی نه جدی بگم ،
کلا آراد از اول آروم بود ، من یه جا بند نبودم و نیستم همچنان
نگاهی به چشمان عسلی مملو از انرژی اش کردم :
خوبه اینجوری
فاطمه همان طور که با کیک های خاله پزی که نورا آورده بود ور می رفت گفت :
راستی آراگل قضیه جنوب چیشد ؟!
بهار چطوره ؟!
آراگل نمایشی حالت زاری گرفت :
هیییی چی بگم ،
جنوب که فکر نکنم به این زودی ها جور بشه آخرشم میدونم سر این جنوب من و آراد قراره بزنیم همو بکشیم
بهار هم وای وای ،
یعنی امید خلمون کرده حالا خوبه بچه دومشونه
فک کنم تا سه سالگی بچه دیگه به هیچ خریدی نیاز نداره
از اون ورم چپ میره راست میاد میگه پس کی قراره به دنیا بیاد ؟!
یعنی دلم میخواد بگیرم با همین دست هام خفش کنم
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
rajab 1444 Final.pdf
328.6K
💚📿•'
#خادمانه
مراقبھ رجبیھ سال ۱۴۴۴ •'🌿
اعمال و اذکار ماه رجب؛
مطابق با سال ۱۴۴۴ ھ.ق
🖇'• اعمال آورده شده در جدول مراقبه، مخصوص کل ماه است که برای آسانی انجام آن و دائم الذکر بودن، به تعداد روزهای ماه تقسیم گردیده است؛ با انجام اعمال و اذکار هر روز، خانهی مربوط را علامت بزنید.
☺️•' مطابق توان و ظرفیت خود
اذکار را انتخاب کنید و
لازم نیست همهی اعمال را انجام دهید.
#التماس_دعا ❤️✋🏻
منابع:
اقبال الاعمال
مفاتیح الجنان
'• حلولِ ماھ مبارك رجب بسیار مُبارک👇🏼
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚📿'•
عاشقانه های حلال C᭄
💚📿•' #خادمانه مراقبھ رجبیھ سال ۱۴۴۴ •'🌿 اعمال و اذکار ماه رجب؛ مطابق با سال ۱۴۴۴ ھ.ق 🖇'• اعمال
'💚
#خادمانه
رفقا ، پاک واردِ ماه رجب شید
ورودی این ماه رو جِدی بگیرید
حساب کتاباتون رو پاک کنین.
هنوزم دیر نشده، صاف و صوف
کنید پروندههاتون رو
مثلا به نیت اینکه واردِ ماه رجب میشیم
بده کاری هاتون رو صاف کنید
مثلا امانتی هایی که گرفتید رو
برگردونید به صاحبش.
مثلا کارای عقب افتادهتون رو انجام بدین
مثلا حلالیت بطلبید و حلال وار
قدم بزارید به این ماهِ پر از فضیله .
خلاصه که سعی کنید حقی به گردنتون نباشه♥
امشب شب ولادت آقا امام محمد باقر هست ، برای مدد گرفتن ازینکه این ماه رو
به راحتی از دست ندیم، امشب شب خیلی خوبیه. به آقا و صاحبِ امشب متوسل بشید.
برای ایام اللهِ اعتکاف روحتون رو آماده کنید💚
میبخشین این پرحرفیهارو
یاعلی مدد و التماس دعا
#بےنشان
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
خدای مهربون فرمود:
هر كسى در ماه #رجب من را
بخواند او را اجابت مىكنم و
هر كس از من چیزی بخواهد،
به او مىدهم و هر كس از من
هدايت بخواهد، او را هدايت
مىكنم. اين ماه را رشتهاى بين
خود و بندگانم قرار دادم كه هر
كس آن را بگيرد به من مىرسد 💛🌻
📷 م. انتظاری
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
« #نےنے_شو 👼🏻» .
.
.
شلام اوداعه مهلبونِ ما•🌝•
من فِلِشته عه تو هَشتم•❄️•
سَع میتونم مِشلِ اودت،
اوشدِل و مِهلَبون و بَعشَنده باشم•🎈•
ماه لَژَب مُبااالَکتون•🌸•
🏷● #نےنے_لغت↓
|🎁| بَعشَنده: بخشنده
|🎀| اوشدِل: خوشگل
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
فطرت کودک ما پاک است پس آلودهاش نکنیم.
در روایات معصومین داریم که خداوند فطرت کودکان را بر پايه اعتماد به يگانگی خود قرار داده است.
اگر پدر و مادر، فطرت خدادادی که در نهاد فرزندانشان هست را از بین نبرند، قطعاً در تربیت اولاد موفق خواهند بود.
پس با انجام اعمال زشت مانند بدخلقی، عصبانیت بیجا، دروغ، غیبت و ...، روح فرزند خود را آلوده به صفات بد اخلاقی نکنیم..
#خوب_باشیم
#تا_خوب_بمونن🌸🕊:)
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
❅ به یکی نگاه☺️
جانم بِستان❣
که تا قیامت⌛️
❅ دلِ خویش را💖
تَسّلی😌
به همان نگاه دارم👌
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1692»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
•|🌱🤲🏻✨|•
ماه رجـب آمـده
درهاے آسمان را
برای پـذیرش تضرع هاے عاشقانه
بندگانِ ذات اقدس الهے مے گشایند
نگاهت به آسمـان باشد....
حـلول ماه رجـب مـبارڪ...
•|🌙♥️🌺|•
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
|🌺|•شهـر را تعطیل میڪرد "راه رفتن هاے" او•
•راه بنـدان ، بارها شد از تماشاے حسن•|🌺|
#جانم_امام_حسن🌱💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
1_2505605852.mp3
5.07M
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
📻• رادیـو مقاومت رو داشتم گوش میدادم دیدم یہ خانمـۍ داره از خاطــراتش با همســرش میگہ و هۍ همســرشو منوچہر خطاب میڪرد، خاطــراتش خیلۍ منقلب ڪننده بود و تمـام جمعۍ ڪہ اونجا بودن داشتن گـریہ میڪردن.😭💔
🤔• ڪنجڪاو شدم این منوچہر ڪیہ؟
اومدم تو؎ نت سرچ ڪردم تا بالاخره پیداش ڪردم و دیدم شہید #منوچہر_مدق بوده!
🔊• گشتم و گشتم همون چیز؎ ڪہ از رادیو پخـش شد فایل صوتیش رو گیــر آوردم و گفتم بزارم شمام استفاده ڪنین.
چقدر بۍخبــریم...😭
بخدا، شہــدا شرمندهایم...💔
اگر حالتون عــوض شد ڪہ قطعاً میشہ منم دعــا ڪنین...🤲🏻
✔️• این پست رو ذخیــره ڪنیم ، تا هر وقت زیاد بہ دنیا و مال دنیا و... سرگــرم شدیم و غافـل شدیم، مجـدد گوش بدیم ڪہ ما مـدیون چہ عزیزانۍ هستیم...😭
🌷شـهـیـد جانباز دفاع مقدس #منوچهر_مدق
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
عزیزدلم❤️
بدحجابی #حق الناسه❗️
نمیشه بگی بدنِ خودمه دوست دارم!❌
پس خوشگلیاتو نشون غریبه ها نده
یه وقت چشمت نزنن 😘🙊
●#استاد_رائفیپور📻]
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
ازدواج به خودی خود افراد را تغییر نمیدهد.💥
زندگی زناشویی مڪانی نیست ڪه بتوانید در آن دیگری را تغییر دهید و او را در قالب آنچه ڪه میخواهید درآورید.🦋🍂
⇠با توجه به قانون 70-30
معمولاً 70 درصد از خصوصیات همسرتان خوب است ( با شما همخوان است) و حدود 30 درصد هم چندان خوب نیست.😒
⇠اگر روی آن 30 درصد تمرڪز ڪنی و بخواهی آنها را تعویض یا حذف ڪنی؛ مشڪلات شروع خواهند شد.😕😣
اما اگر روی آن 70 درصد متمرڪز شوید رابطهتان بهتر و بهتر خواهد شد.🤗😍
⇠در ازدواج به جای اینڪه منتظر تغییر باشید؛🌱
بیشتر روی آن چیزهایی ڪه نمیخواهید تغییر ڪنند و میخواهید همانگونه ڪه هست بماند؛✨
تمرڪز ڪنید و آنها را تقویت ڪنید😇😌
روابطهتان را مستحڪم ڪنید!💫
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
سال نو معنوی.mp3
14.92M
♥ .🌱•
#خادمانه | #ثمینه
#مراقبات_ماه_رجب
#استاد_امینی_خواه
🔺سال نو معنوی
✨آنچه خوبان همه دارند
تو (ماه #رجب) یک جا داری ❗️
#ماه_رجب
#التماس_دعا
[[ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ]]
♥.🌱•
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 من یه روز حالم بد بود و نرفتم مدرسه
و گفتم مامان یه زنگ بزن مدرسه و اطلاع بده
که در جریان باشن؛ گفت اوکی باش🤦♀😑
زنگ میزنه میگه سلام ببخشید:
من اولیای یکی از اولیاهام😳😱😂
وااای من افتادم رو زمین نمیدونستم بخندم
یا بگم فامیلمو نگوووو😬 گوشیو قطع کن!
خودشو مدیر سه ساعت نه قطع میکردن نه
حرفی میزدن فقط میخندیدن🤦♀😂😂
دیگه بعد از اون ماجرا هیچ غیبتی نکردم😂😅
اینم بگم من بیشتررر بابام درگیر مدرسه ام بوده
کلا از بچگی تا الان که کلاس یازدهمم...
چون بابام پایه اس و مخفی میکنه کارامو
از مامانم😬😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 535 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - من جابر عبد الله انصاری شد - مطیعی.mp3
2.13M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
لَامَلجَأمِنَاللهِإلّاإِلَیهِ
جزتوبهکهپناهبرم♡
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
باهام مشکل داره؟!
بگو بیاااد😎گونی منتظرشونه
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
در ببندید و بگویید ڪھ من ،
جز از او همھ ڪس بگسستم
ڪس اگر گفت چرا؟
باکم نیست . .
فاش گویید ڪھ عاشـ♥️ـق هستم (:
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوهشتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودونهم ]
با هیجان گفتم :
برادر شوهر باحالی دارین هاا
چپ چپ نگاهم کرد :
آخه مشکل همین هست که از این با حال ها تو فامیل ما زیاده
با صدای ملایم زنگ تلفن همراهش مکالمه مان نصفه ماند
از همان فاصله نام مخاطب را خواندم
*سروان لیلی رادمنش *
ابرویم بالا رفت ، قبل از آراگل،
سامیار تلفن را جواب داد
و آراگل گفت :
مشاهده می کنید ؟!
وضع هر روز ما همینه
اخلاق سامیار هم زیادی بامزه بود ،
از همان پسر ها که از اول غد بازی و ادای مردانه در آوردن بلدند! :
سلام لیلی جون !
آراگل برایش چشم غره رفت :
لیلی جون چیه بچه ؟! مگه هم سنته ؟!
سپهر خدا محوت کنه که تربیت بچه هام رو به باد دادی
نمی دانستم از طرز حرف زدن سامیار بخندم
یا برای حرص خوردن های بامزه آراگل ؟!
سامیار گفت :
نه لیلی جون مامانم داره کیک میخوره
آراگل طاقت نیاورد و گوشی را از دستش کشید
بعد صحبت مختصری قطع کرد
فاطمه با خنده گفت :
آراگل خیلی دیوونه ای ،
آدم اسم زن داداشش رو اونطوری سیو میکنه ؟!
با شیطنت چشمکی زد :
عوضش اون یکی خطش رو دادم زن داداش خوشگلم
بعدشم فاطمه؛
تقصیر شوهر خودشه
اسم شوهر منو سیو کرده دکتر تهرانی
علاوه بر اینکه آراد شوهر خواهرشه ، پسر عمش هست دیگه
برای من و نورا انرژی نمانده بود بس که خندیده بودیم
حتما باید این فامیل به قول خودش باحالشان را می دیدم
ادامه ساعتی که آنجا بودیم را هم قدم زدیم و آراگل از اولین خاطره دوران نامزدی که آمده بودند آنجا را برایمان تعریف کرد و خوب میشد گفت کنار این دختر همانطور بیخودی لب هایت کش می آمد
نورا هم خیلی پر حسرت گفت :
خوش به حالتون خانم دکتر، فامیل های ما همه ضد حالن
آراگل هم با مهربانی گفته بود :
فدات بشم من که وکیل آینده ، فامیل های منم فامیل های شما
قابلت رو نداره
و من و فاطمه هم بلند خندیده بودیم ،
پارک در آن ساعت خلوت بود و برای ما که هی قهقهه مان به هوا بود بهتر بود
کلی هم عکس گرفتم مخصوصا از دوقلو ها
هر چقدر نگاهشان می کردی سیر نمی شدی !
بس که تو دل برو و بامزه بودند
وقتی از لپ های آویزان سارگل گفتم
آراگل با خنده اضافه کرد :
عموش میگه باید جک وصل کنیم برا لپ هاش
و خوب دل آدم ضعف می رفت برای چال گونه اش!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودونهم ] با هیجان گفتم : برادر شوهر باحال
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدم ]
به خانه که رسیدم پر از انرژی بودم
تمام حرف ها را برای مادرم تعریف کردم و او هم کلی خندید
بعد هم اضافه کرد که برای فردا شب مهمان داریم
گفت که :
رفیق قدیمی بابا ست و سال هاست ندیده اند هم را
و از راه دوری می آیند
و خوب من مهمان دوست داشتم !
تجدید دیدار بعد این همه سال قطعا خوشایند بود !
بعد کمی استراحت زنگی به سارا زدم ،
چند وقتی بود که ارتباطمان کمرنگ شده بود !
کمی حرف زدیم و بعد از خستگی قطع به یقین بیهوش شدم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ وای مامان تو رو خدا بسه ، اونا میان بابا رو ببین نه خونمون رو
بی توجه به غر غر هایم دستمال نم داری
به دستم سپرد و من کلافه گفتم :
یعنی رنگ میز ها و سرامیک ها پرید بس که من سابیدمشون!
تا خود عصر کار کردم و مادرم هم در آشپزخانه سر غذای شام بود
بالاخره ساعت هفت بود که رضایت داد من کمی استراحت کنم
از خستگی کم مانده بود در حمام خوابم ببرد
بعد حمام سراغ لباس هایم رفتم
کت و شلوار یشمی رنگم را همراه شال سفیدی روی تخت انداختم و از آن طرف صدای اذان بلند شد
نمازم رو خواندم و سر سجاده دعا کردم
و بعد سجده طولانی که تمام خستگی را از جانم شست
سراغ حاضر شدن رفتم .
موهایم را بالا جمع کردم و روسری را از روی کلیپی که فاطمه برایم ارسال کرده بود به سختی بستم .
طرح پاپیونش خیلی قشنگ شده بود
در همان نیم ساعتی که هنوز وقت بود نگاهی به پیام های گوشیم انداختم !
با صدای احوال پرسی که آمد با عجله دستبند نقره ام را بستم و سریعا خودم را به پایین پله ها رساندم !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
می خواهمت،
چنانکه تن خسته خواب را:)♥
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
<💛✨>
#خادمانه
گرامے وارثِ محمودِ احمد
امام باقرے، نامت محمّد
فروزان اخترے برتر ز انجم
تو فخر عترتے، خورشید پنجم💚
#یاباقرالعلوم🦋
.
💛✨http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal