eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
«🍼» « 👼🏻» شلااام این تِیتِ اوشمَجه مال تَبَلُد امام دَمان دون‌ِمونه😍 بابایی عَلیدَن😋 بفلمایید نوسِ دان😁 🏷● ↓ اوشمَجه: خوشمزه عَلیدَن: خریدن نوسِ دان: نوش جان ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ امام اميرمؤمنان على عليه‌السلام: فرزندان خويش را، پيش از آن‌كه متولد شوند، نام‌گذارى كنيد. 🌸🎉 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ↲‌‌ عشق یعنے : ⌯ داشتن تُو♡ ⌯ ڪًرفتن دَستات ⌯ نڪًاه ڪردن تو؎ چشماٰت ⌯ نفس ڪشیدن ڪنار تُو♡ ⌯ خدا رو شڪر بہ خاطر بودَنت🫂♥️↳ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1737» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ پنج شـنبه😊🖐🏻 بوے عشـ❤️ـق و عاشـ💕ـقےها مستدام😍 بر شما گلهاے خوشـبو💐 از دلـ💚 و قـلبم ☺️✌️🏻 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
•‌<💌> •< > . . 💉| روزے ڪه براے گرفتن جواب آزمایش رفتیم، پدرم، علی، برادر و پدرش هم بودند. 😍| پدرشوهرم به قدرے خوشحال بود ڪه گفت: همین الان برویم حلقـه بخریم. 😁| می‌گفت: تا برویم دزفـول و بیاییم دیر می‌شود. ما هنوز مَحــرَم هم نبودیم. 💍| به طلافـروشی رفتیم. من از خجالتم اولین انگشتر را نشان علی دادم و او گفت زیباست، همان را برداشتم. 😓| هرچند به عنوان حلقه دوست داشتم انگشتر دیگرے انتخاب ڪنم، ولی رویم نشد. 💎| علی هم گفت: من انگشتر طلا نمی‌خواهم، همانجا انگشتر نقره‌اے انتخاب ڪردم ڪه رویش نام علی حڪ شده بود. 😅| تا امتحان ڪرد داخل دستش گیر ڪرد. فروشنده خندید و گفت: این نشانه خوش یُمنی است. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|•👒.| |• 😇.| . . 🔺موانع و مشکلات ازدواج ترس از مشکلات مالی در ازدواج ، بدگمانی به خدا⁉️ 🎦حجت الاسلام استاد دهنوی . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ✍🏻 در زندگے، اختلاف نظر طبیعے اما احترام به یڪدیگر واجب است.💯 حتے زمانی ڪه همسر شما💞 عڪس العملے نسبت به رفتارتان نشان نمےدهد، از احترام به او دست نڪشید.😌✌️ #پ.ن:اگه‌ما‌به‌هم‌تو‌زندگی‌احترام‌گذاشتیم دیگران‌هم‌به‌حریم‌زندگی‌مشترک‌مااحترام‌ میذارن . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. پسر من بچه که بود به تخمه میگفت پسته😄 ما هم تو خونه خیلی تخمه میشکوندیم، پسرم هر جایی میرفتیم میگفت پسته خوردیم😕 خلاصه خیلی آبروداری میکرد برامون😁 حالا که فکرش میکنم میگم خوبه حالا اینطوری نیست وگرنه بقیه چه فکرایی برامون میکردند؛ میگفتند طرف تو پرایدش پسته میخوره! شاید یکی از همون اختلاسگرهاست🤦‍♀😂 . . ''📩'' [ 578 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
سلام فرمانده 2.mp3
18.07M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 اِی‌سَروِ‌نآزِ‌حُسن‌ڪه‌خوش‌می‌رَوی‌بہ‌نآز روزی‌فَرارِسَدڪه‌تومی‌آیی‌اَزحِجآز… . . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• دل‌گیر نباش! دلت‌ که‌ گیر‌ باشد‌ رها نمیشوی! یادت‌ باشد؛ خدا بندگانش‌ را با آنچه‌‌ بدان‌ دل‌ بسته‌اند می‌آزماید...! ♥️🕊 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . در نگاهت چیزی‌ست که نمی‌دانم چیست مثل آرامش بعد از یک غم😌 مثل پیدا شدن یک لبخند😊 مثل بوی نم بعد از باران🌧 در نگاهت چیزی‌ست که نمی‌دانم چیست.. من به آن محتاجم💚🌙 ..! . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_سی_ودوم ( حوریا می گوید ) توی بی حوصلگی خودم بودم و از ب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . کیک را توی یخچال گذاشتم و بادکنک ها را دو طرف قاب عکس قرار دادم و سریع مشغول پختن پتزا شدم. پیراهن بلندی پوشیدم که نسکافه ای رنگ بود و با روسری قهوه ای شکلاتی به زیبایی خودش را نشان میداد. کمی آرایش ملایم صورتم را از رنگ پریدگی درآورد. افشین و النا که رسیدند خیالم راحت شد. چیزی به آمدن حسام نمانده بود که خانه را غرق تاریکی کردیم و به انتظار حسام نشستیم. به خاطر افشین چادر کرمی رنگم را که گلهای درشت قهوه ای داشت پوشیده بودم و با ذوق به چشمان متعجب حسام چشم دوخته بودم که گفتم « تولدت مبارک حسام جان » النا فیلم می گرفت و من از خدا می خواستم همه چیز آنطور که شایسته بود پیش برود. افشین به جای حسام شمع را فوت کرد و او را اذیت می کرد و می گفت: _ آرزو نکن دیگه... به منتهای آرزوت رسیدی. و اشاره ای به من داد و گفت: _ ایناهاش. حی و حاضر... و با النا قهقهه زدند. کیک که بریده شد آنرا در یخچال گذاشتم که اول شام بخوریم بعد کیک را با چای بیاورم. حسام پر از شور و شوق بود و مدام تشکر می کرد و از اینکه خودم را به زحمت انداخته بودم قدردانی می کرد. من هم بابت قاب عکس زیبایی که برایم گرفته بود تشکر کردم و از او عذرخواهی کردم که فرصت خرید کادو را نداشتم. افشین و النا این سبک از حرف زدنمان را مسخره می کردند که انقدر رسمی و عصا قورت داده از هم تشکر می کنیم و افشین شاکی تر از قبل رو به حسام گفت: _ از وقتی مادربزرگت فوت شد دیگه جشن تولد نگرفتی. حتی یه بار که من برات جشن گرفتم زدی تو پَرم. الان چیه هی راه به راه تشکر و سپاسگزاریت به راهه برای حوریا خانوم؟! حسام حق به جانب به افشین گفت: _ خودتو با حوریا مقایسه می کنی؟ حوریا زندگیمه ها... ولی واقعا امروز یادم نبود که تولدمه. خیلی زحمت کشیدین بچه ها و رو به من گفت: _ مخصوصا شما خانومم. شب خوبی در کنار هم داشتیم. افشین و النا سکه ی پارسیان هدیه شان را به حسام دادند و ما را تنها گذاشتند. من ماندم و حسامی که چشم هایش برق می زد. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal