«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
شلااام
این تِیتِ اوشمَجه مال تَبَلُد امام دَمان دونِمونه😍
بابایی عَلیدَن😋
بفلمایید نوسِ دان😁
🏷● #نےنے_لغت↓
اوشمَجه: خوشمزه
عَلیدَن: خریدن
نوسِ دان: نوش جان
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
امام اميرمؤمنان على عليهالسلام:
فرزندان خويش را، پيش از آنكه متولد شوند، نامگذارى كنيد.
#عـییددتـتونن_ممـببـاارکک🌸🎉
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
↲ عشق یعنے :
⌯ داشتن تُو♡
⌯ ڪًرفتن دَستات
⌯ نڪًاه ڪردن تو؎ چشماٰت
⌯ نفس ڪشیدن ڪنار تُو♡
⌯ خدا رو شڪر بہ خاطر بودَنت🫂♥️↳
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1737»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
پنج شـنبه😊🖐🏻
بوے عشـ❤️ـق
و عاشـ💕ـقےها مستدام😍
بر شما گلهاے خوشـبو💐
از دلـ💚 و قـلبم
#ســلام ☺️✌️🏻
#مهدی_اسدی
#صبح_زیباتون_بخیر
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
💉| روزے ڪه براے گرفتن جواب آزمایش رفتیم، پدرم، علی، برادر و پدرش هم بودند.
😍| پدرشوهرم به قدرے خوشحال
بود ڪه گفت: همین الان برویم حلقـه بخریم.
😁| میگفت: تا برویم دزفـول و بیاییم دیر میشود. ما هنوز مَحــرَم هم نبودیم.
💍| به طلافـروشی رفتیم. من از خجالتم اولین انگشتر را نشان علی دادم و او گفت زیباست، همان را برداشتم.
😓| هرچند به عنوان حلقه دوست داشتم انگشتر دیگرے انتخاب ڪنم، ولی رویم نشد.
💎| علی هم گفت: من انگشتر طلا نمیخواهم، همانجا انگشتر نقرهاے انتخاب ڪردم ڪه رویش نام علی
حڪ شده بود.
😅| تا امتحان ڪرد داخل دستش گیر ڪرد. فروشنده خندید و گفت:
این نشانه خوش یُمنی است.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #علی_سعد
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
🔺موانع و مشکلات ازدواج
ترس از مشکلات مالی در ازدواج ، بدگمانی به خدا⁉️
🎦حجت الاسلام استاد دهنوی
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
✍🏻 در زندگے، اختلاف نظر طبیعے
اما احترام به یڪدیگر واجب است.💯
حتے زمانی ڪه همسر شما💞
عڪس العملے نسبت به رفتارتان
نشان نمےدهد، از احترام به او
دست نڪشید.😌✌️
#پ.ن:اگهمابههمتوزندگیاحترامگذاشتیم
دیگرانهمبهحریمزندگیمشترکمااحترام
میذارن
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام. پسر من بچه که بود به تخمه
میگفت پسته😄 ما هم تو خونه خیلی
تخمه میشکوندیم، پسرم هر جایی
میرفتیم میگفت پسته خوردیم😕
خلاصه خیلی آبروداری میکرد برامون😁
حالا که فکرش میکنم میگم خوبه حالا
اینطوری نیست وگرنه بقیه چه فکرایی
برامون میکردند؛ میگفتند طرف تو
پرایدش پسته میخوره! شاید یکی از
همون اختلاسگرهاست🤦♀😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 578 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
🆔| @Daricheh_Khadem
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
سلام فرمانده 2.mp3
18.07M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
#حاج_ابوذر_روحی🎙
اِیسَروِنآزِحُسنڪهخوشمیرَویبہنآز
روزیفَرارِسَدڪهتومیآییاَزحِجآز…
.
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
دلگیر نباش!
دلت که گیر باشد رها نمیشوی!
یادت باشد؛
خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بستهاند میآزماید...!
#سالروزشهادت
#شهیدمحمدابراهیمهمـت♥️🕊
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست
مثل آرامش بعد از یک غم😌
مثل پیدا شدن یک لبخند😊
مثل بوی نم بعد از باران🌧
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست..
من به آن محتاجم💚🌙 ..!
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_سی_ودوم ( حوریا می گوید ) توی بی حوصلگی خودم بودم و از ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_سی_وسوم
کیک را توی یخچال گذاشتم و بادکنک ها را دو طرف قاب عکس قرار دادم و سریع مشغول پختن پتزا شدم. پیراهن بلندی پوشیدم که نسکافه ای رنگ بود و با روسری قهوه ای شکلاتی به زیبایی خودش را نشان میداد. کمی آرایش ملایم صورتم را از رنگ پریدگی درآورد. افشین و النا که رسیدند خیالم راحت شد. چیزی به آمدن حسام نمانده بود که خانه را غرق تاریکی کردیم و به انتظار حسام نشستیم.
به خاطر افشین چادر کرمی رنگم را که گلهای درشت قهوه ای داشت پوشیده بودم و با ذوق به چشمان متعجب حسام چشم دوخته بودم که گفتم « تولدت مبارک حسام جان » النا فیلم می گرفت و من از خدا می خواستم همه چیز آنطور که شایسته بود پیش برود. افشین به جای حسام شمع را فوت کرد و او را اذیت می کرد و می گفت:
_ آرزو نکن دیگه... به منتهای آرزوت رسیدی.
و اشاره ای به من داد و گفت:
_ ایناهاش. حی و حاضر...
و با النا قهقهه زدند. کیک که بریده شد آنرا در یخچال گذاشتم که اول شام بخوریم بعد کیک را با چای بیاورم. حسام پر از شور و شوق بود و مدام تشکر می کرد و از اینکه خودم را به زحمت انداخته بودم قدردانی می کرد. من هم بابت قاب عکس زیبایی که برایم گرفته بود تشکر کردم و از او عذرخواهی کردم که فرصت خرید کادو را نداشتم. افشین و النا این سبک از حرف زدنمان را مسخره می کردند که انقدر رسمی و عصا قورت داده از هم تشکر می کنیم و افشین شاکی تر از قبل رو به حسام گفت:
_ از وقتی مادربزرگت فوت شد دیگه جشن تولد نگرفتی. حتی یه بار که من برات جشن گرفتم زدی تو پَرم. الان چیه هی راه به راه تشکر و سپاسگزاریت به راهه برای حوریا خانوم؟!
حسام حق به جانب به افشین گفت:
_ خودتو با حوریا مقایسه می کنی؟ حوریا زندگیمه ها... ولی واقعا امروز یادم نبود که تولدمه. خیلی زحمت کشیدین بچه ها
و رو به من گفت:
_ مخصوصا شما خانومم.
شب خوبی در کنار هم داشتیم. افشین و النا سکه ی پارسیان هدیه شان را به حسام دادند و ما را تنها گذاشتند. من ماندم و حسامی که چشم هایش برق می زد.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal