eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . دوست داشتن تو عمیق ترین حسِ قلبمه و من هیچوقت نمیخوام همچین حسِ قشنگیو تو زندگیم از دست بدم ..♥️:) 😌 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_سی_وهشتم ( حسام می گوید ) به خاطر اینکه حوریا غریبی نکند
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . خودم را کنارش کشیدم و سرش را بالا آوردم. چقدر خواستنی بود برایم. موهایش را به عقب زدم و چند تار سمج را پشت گوشش دادم. قصد داشتم کمی اذیتش کنم. _ تو هم بی تاب منی؟ خجالتی شد و کمی خودش را عقب کشید. دستم را دور گردنش انداختم و گفتم: _ فرار نکن... اقرار کن که تو هم بی قراری. با صدای ضعیفی گفت: _ اذیتم نکن حسام... _ حسام قربونت بره فقط بگو حرف دلتو... دریغش نکن ازم. تو هم تحمل دوریمو نداری؟ من که فکر دوریت دیوونه م میکنه. پا به پا کرد و گفت: _ گذشته از امتحان سختی که دارم، وسط درس خوندنام غرق این... این چند روز میشم که... پیش هم بودیم. خب... دلم تنگ میشه. به این وضع عادت کرده بودم و تازه خوب شدم ... یعنی داشتم راحت میشدم و یخم آب میشد و قهقهه ی بی جانی زد و گفت: _ خوب شد؟ محو اعترافش بودم که او را بلند کردم و روی پای خودم نشاندم. با این اعتراف و تزریق عشق، هیچ چیز دیگر از این دنیا نمی خواستم. مثل یک گنجشک لرزان توی خودش رفته بود که نه یارای همراهی داشت و نه توان پس زدن و دوری. همانجا و همان طور نشسته بود و سرش را پایین انداخته بود. صورتش را نوازش دادم گفتم: _ حد و حدودمو رعایت می کنم فقط به خاطر خودت و خانواده ت و فرهنگ و عرفی که توش بزرگ شدی. خودت می دونی انقدر تمنای تو رو دارم که اینقدر خویشتن داری رو از خودم بعید میدونم. حوریا... بین تموم داراییام با هیچی قابل قیاس نیستی. تو اصل ارزشی برام، ناب و خالص... بهترین دارایی زندگیم. کاری نمی کنم که از این وصلت و اعتماد پشیمون بشی. هنوز مونده حسام واقعی رو نشونت بدم. دست و پام بسته س خانوم خجالتی. خنده ای کردم و چند دانه از مغزیجات را کف دستش گذاشتم و گفتم: _ یه چیزی بخور و حاضر شو بریم گردش. بسه هرچی خوندی. یه استراحت به مغزت بده. بقیه ش بمونه برای بعد. و با عجله او را زمین گذاشتم و اتاق را ترک کردم. ماندنم بیش از آن جایز نبود. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_سی_ونهم خودم را کنارش کشیدم و سرش را بالا آوردم. چقدر خو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . حوریا به جبران گردش و خوش گذرانی دیروز، دستی به خانه ی حسام کشیده بود. ناهار را هم آماده کرده بود. می دانست حسام غذای خانگی دوست دارد و این مدت غذاهای بیرون را زیاد خورده. خانه بوی گل می داد و عطر غذا هر مرد گرسنه ای را از پا در می آورد. لباسهایش بوی پیاز داغ و غذا گرفته بود. نگاهی به ساعت انداخت. چیزی به بازگشت حسام نمانده بود. از فرصت استفاده کرد که در نبود او به حمام برود. وسایلش را برداشت و با عجله راهی حمام شد. حوله ی قدی را هم به چوب رختی آویزان کرد و دوشی عجله ای گرفت. صدای ریزش آب نمی گذاشت بفهمد حسام برگشته یا نه... و حسام برگشته بود. کلید را که به در انداخت متوجه صدای دوش حمام شد. چشم توی خانه چرخاند و جز تمیزی و مرتبی خانه، چیزی ندید. بوی غذا مستش کرد. سری به قابلمه ی خورش قورمه سبزی کشید و عمیق عطر غذا را بو کشید. می دانست حوریا حمام رفته. به اتاق بقلی سر کشید و لباسهای حوریا را دید که آماده کرده بعد از حمام بپوشد. مطمئن شد حوریا فقط حوله را به حمام برده. نمی خواست او را معذب کند. با عجله به اتاق خودش رفت و در را بست که حوریا راحت به اتاق بقلی برود. حوریا که دوشش تمام شد با عجله حوله را پوشید. از سر و صورتش آب چکه می کرد و موهای خیسش دور شانه، روی حوله اش ریخته بود. در حال بستن کمربند حوله، آرام در حمام را باز کرد و سرکی کشید. به خیال اینکه حسام نیامده از حمام خارج شد که گوشی حسام روی اُپن آشپزخانه زنگ خورد. حسام با عجله از اتاقش بیرون پرید که گوشی اش را بقاپد و خفه اش کند و در یک لحظه با حوریا مواجه شد. حوریا شوکه و حسام بهت زده به او خیره شده بود. آب از صورتش می چکید و حسام محو خیسی ابرو و مژه های حوریا که به هم چسبیده و گونه و لبهایی که از گرمای حمام قرمز شده بودند. درست مثل دختربچه ای بی دست و پا که مادرش او را از حمام بیرون فرستاده یک نفر لباس تنش کند، پلک می زد. حوریا به اتاق بقلی فرار کرد و حسام بی خیال گوشی اش به سمت یخچال رفت که لیوانی آب بخورد. حوریا پشت در نشسته بود و چند ضربه به سرش زد. نمی دانست به چه رویی با حسام مواجه شود. حسام لیوان اول آب یخ را سر کشید که بی هوا بطری را برداشت و به سمت دهانش برد. آنقدر با حرص و عجله آب خورد که از دو طرف لبش، آب سرریز شد روی تیشرت تنش و جلوی سینه اش خیس شد. چند بار از آشپزخانه بیرون آمد و دوباره سراغ یخچال و بطری آب رفت. باید به خودش مسلط می شد و عادی جلوه می کرد وگرنه با این حجم از خجالتِ حوریا، دیگر از آن اتاق بیرون نمی آمد. میز را چید و از همان آشپزخانه حوریا را صدا زد. _ خانومم... دارم از گرسنگی پس میفتم. با این بوی قرمه سبزی میخوای قاتلم بشی؟ بیا دیگه. چند لحظه بعد صدای باز شدن در، توجه حسام را جلب کرد. حوریا با پیراهن بلند و روسری سر میز نشست و با نگاهش بشقاب را سوراخ می کرد. حسام به پیشانی اش زد و گفت: _ ای داد بیداد... ویندوزت پریده یا ریسیت کارخانه شدی؟ بازم برگشتی سر خان اول که... حوریا از این حرف خنده اش گرفته بود خودش هم نمی دانست با پوشیدن این لباسها به جای بلوز و شلواری که کنار گذاشته بود چه چیز را می خواست عوض کند. حسام بلند شد و روسری را از سرش برداشت و گفت: _ من محرمم بهت. حجابت بمونه برای نامحرم... باشه دختر حاجی؟ حالا بی زحمت غذا رو بکش که دیگه دارم تلف میشم. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . بی تاب حرم شدم، خبر داری که؟!🥲 بگذار که در صحن قدم بگذارم 👣 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
|. ❄️'| |' .| . ↲‌‌ به هر زبان🌱 اگر مرا در این جهان🌍 صدا کنی🎤 بدون مکث👌 می‌رسد به گوش من👂 صدای تو...😌 ↳ /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1741» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ شعـاع مهـ💕ـربانیت را روز به روز زیادتـ📈ـر ڪن آنقدر که😌 روزی بتوانـ💪🏻ـے هَـ🌏ـمه را در آن جای دهے🤍 آن وقت تا خدا🫀 فاصله ای نیستـ✋🏻(: ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . 💠امام حسن علیه‌‏السلام: 💢 و اعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَاَنَّکَ تَعیشُ اَبَدا وَ اعْمَلْ لآخِرَتِکَ کَاَنَّکَ تَمُوتُ غَداً؛ 🪴 براے دنیایت چنان ڪار ڪن ڪه گویا براے همیشه [در این دنیا] خواهے بود. و براے آخرتت [نیز چنان] سعے و تلاش ڪن ڪه گویـا فردا از دنیا خواهے رفت… ✍مستدرک الوسائل ج۱ ص ۱۴۶ / تحف العقول، ص۴۰۸،ح ۲۰📚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . ڪاش یڪ ترم ☝️🏻 ڪلاس ادبیات رود 📚 دوستش دارم و ❤️ با شعر نمیفهمد ڪه ! . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 🍃♥️| سال خاطره زندگی با ابوذر تو؎ سرش مرور می‌شود و ذهنش رو؎ یڪ نقطه می‌ایستد. خاطره اولین‌بار؎ ڪه باهم به ڪربلا رفتند... 🍃♥️| «اولین بار؎ ڪه دوتایی راهی ڪربلا شدیم را خوب در خاطرم مانده. ابوذر همان‌جا از حضرت عباس«ع» و امام حسین«ع» شهادتش را خواست و چند وقت بعد دقیقا روز تاسوعا شهید شد.»‌ 🍃♥️| مڪث می‌ڪند انگار چیز؎ یادش آمده باشد می‌گوید: « سالگرد ازدواج‌مان هم همان روز بود!»‌ لبخند؎ می‌نشیند گوشه لبش؛ 🍃♥️| خیال می‌ڪنم آن روز مریم منتظر ابوذر بوده. خانه را مرتب ڪرده. گلدان‌ها؎ شمعدانی را آب داده و گرد و غبار از قاب عڪس عروسی‌شان گرفته تا آقا؎ خانه برسد اما... 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
|•👒.| |• 😇.| . . 🔰خیلی ها می‌گویند روابط و دوستی‌های قبل ازدواج بستگی به کنترل کردن میزان روابط خودتون داره ...‼️ اینکه به رابطه جنسی ختم بشه یا نه مستقیما به روابط و بازخوردهای خودتون منتهی می‌شه ...❗️ ولی این سخن یک اشکال عمده داره اونم اینکه ما داریم در مورد دو انسان سخن می‌گویم که در سنی باهم دوست می‌شوند که غریضه جنسی شدید دارند.⚠️ همانطور که می‌دانید هر رابطه‌ای سه مرحله دارد:⬇️ 1) مرحله نوپا : حدودا سه ماه اول رابطه را می‌گویند. و اصلا آرام آرام رابطه در حال شکل گیری است.➿ 2) مرحله در حال رشد: بین سه تا شش ماه رابطه در حال رشد است. ما نسبت به همدیگر احساس پیدا می‌کنیم. و درگیری عاطفی بین ما پیش می‌آید.❤️‍🔥 3) مرحله جدی: که بعد از شش ماه این رابطه وارد مرحله جدی می‌شود. و نسبت به هم وابسته عاطفی می‌شوند. و بعد از شش ماه اگر رابطه‌ای بخواهد قطع بشود (چون یک رابطه کاملا جدی است) لطمه خوردن روحی و روانی بلا شک در آن اتفاق می‌افتد.💔 حالا تازه شما ببینید که یکی از این دو تا بخواهد ازدواج هم بکند. چون در عشق اول خودش با شکست روبرو شده معلوم نیست در عشق دوم خودش بتواند موفق باشد و زندگی خوبی را آغاز بکند.❌ وقتی به مرحله سوم برسه احتمال رابطه جنسی 90 درصد می‌شه. پس اینگونه روابط قابل کنترل نیست.🚫💯 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
♾ دعوتید به دوره «بی‌نهایت» 🌐 جهان رو از پنجره‌ای نو نگاه کن... ⏳هر24ساعت، 15دقیقه کلیپ ببین براساس امتیازت بدون قرعه‌کشی، برنده شو... 🎁 با جوایز ارزنده: ▫️تبلت، گوشی، دوچرخه، لپ تاپ ▫️ ساعت هوشمند ▫️ یک اردوی ویژه تفریحی مشهد ▫️ اقامت خانوادگی در مشهد مقدس ▫️کوله‌پشتی شگفت انگیز، پاوربانک و.... ➕ هزاران جایزه ارزشمند بدون قرعه‌کشی 👥 ویژه دهه هشتادیا ✅ هزینه رایگان، اینترنت نیم‌بها ارسال عدد 5 به 1000888 یا کلیک کنین: Bn.javanan.org @binahayat_ir