eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/asheghaneh_halal/3482 اعـــضاے جدید💐 از اینجـــا با مـــا همراهـ باشید👌 با رمانـ فوق العــاده😍
#صبحونه امامـ مهربانے💐 مےشود روزے بگـوینـــد: صداے پاے اربابمـ💚 مےآید حدیثـ قصـه نابمـ مےآید👌 جهـ🌏ـان را نو ڪنید از سمتـ مغربـ😊☝️ عزیز قلـــ💓ـــبـ بـےتـــابـمـ مـےآیـد😍 #سلام_امام_زمانمـ ✋ #آدینه‌تون_‌مهدے_پسند🌻 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج✨ 🍃🌤|| @asheghaneh_halal
#همسفرانه ☝️••خط بہ خطِّ 💚••مـهربانـے را دقیقاً اَزبَری ✍••هرچہ بنْویسم توخوبے،بازخیلےبهترے 💞••عشق یعنےکہ 🍃••وجودت مایه آرامش ست 😍••زندگے یعنے همین ڪہ بچہء شهریورے #شهریورےجان‌تولدت_مبارڪ😍🎂 🎈•• @asheghaneh_halal
💚🍃 🍃 #مجردانه ملاڪ ایمان فقط این نیست ڪہ شخص نماز بخونہ و روزه بگیره باید راستگو بودن و امانتدارے اون رو هم در نظر بگیرید... #دقت_ڪنید_بہ_مسائل_ریز😉 پ.ن: لیڪ تو آب حیاتے همہ خلقان ماهے جناب‌مولوے [مخاطب‌دردسترس‌نیستــ😐] 🍃 @asheghaneh_halal 💚🍃
°•| 🍹 |•° \\ همسرتان تضمین زندگے شما نیست! در روابط زناشویے تمایل شدیدے بہ تڪیہ ڪردن بہ دیگرے وجود دارد تڪیہ ڪردن بہ دیگران خوب است اما نہ تا جایے ڪہ نتوانید زندگے بدون او را تصور ڪنید... \\ 😐🤐 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 #چفیه 🕊 هر وقت ڪسے در ڪلامش قسم می خورد،می گفت: «قسم نخورید» (❌) ناراحت می شد ڪہ بی دلیل و از سر عادت در ڪلام به خدا یا اهل بیت قسم یاد شود(😔❤️) #شهید_حبیب_الله_شمایلی🌷 #شهدا‌ر‌ا‌یا‌دڪنیم‌با‌ذڪرصلوات •| @asheghaneh_Halal |• 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ریحانه مے گفت: الان شرایط☝️ جامعہ طورے شدہ، ڪہ اگہ پسر پیغمبر👳 هم باشے نمیتونے دینت رو حفظ ڪنے...!!!😏 اینا همش بهانہ است بانو...😕 همســر فرعون💂 هم ڪہ باشے، باز میتونے بهترین باشی♥🍃 #فقط_کافیه_اراده_کنی✅ 《🎀》 @asheghaneh_halal
😜•| |•😜 ✍ ✋از 2 شهـــریور لغـــایتـ8 شهــریور⏳ بـــه عنـــوان هفتـــه دولت نامگذارے شده است🗣 😌هفتــــه اے ڪه ســـرشار از طــرح هاے در دست 🖐 افتتاح خواهد بود💪 هفتــه اے ڪه هیئت دولتـ با دیــــدار خواهند داشــــت👌🇮🇷 هفتــه اے ســــرشـــار از سفــر✈️ هفتـــه اے ســــرشار از فعــــالیتـ😂😅 •|| خندیــــــــ😜شــــــه نوشتــــ✍||• شــــروع این هفتــه مبـــارڪـو خدمت🙏 آقاے ح_ر و دولــــت پرفڪت💪 تـــبریڪ عرض میونومایـــــیم🗣 آغـــــاز هفتــــــتون مصــــادف شـــــده بــــا جمــــعه👁👁 احتــــمالا الــــان تیـــــم دولـــــت مـــــهمان آقاے👓 روحــــانے به صــــرف غذا هستنـــد🍲🍜🍣🍛 بـــابا نوش جــــانتون☕️🍵🍶🍮 ماشــــاءالله اینقد فعــــال💪 هستــــید ڪه بـــاید یڪ روز و به خــــودتون استــــراحت بـــدین😅 اصـــلا شـــروعش با جمـــعه اس ڪه شمــــا داداشا و خواهراے گــــلمون فـــارغ از ڪار 😂😅 و دغدغـــــه هاے ڪمــرن شڪن تــــفریح ڪنید😜😁 مگــــه دولت بهتـــر از شمــا هــــم داریـــم👌👌😅😂 ابــــــدا😉 فقــــط جـــناب روحـــانے حــــواستـــون باشـــه ایـــن هفته🎤 بــــایــــد تشــــریف ببـــرید مجـــلس بـــــراے یـــه ســــری ســــوال⁉️ خـــلاصـــه شمــاها خیلے باحالین😄😆😃😂😀 خــــــیــــــــــلے😉😌 هــــفتتـــــون تـــبریڪ فـــرآوان آقـــــایان و خانمـــاهاے پـــــــــرڪار و دغدغـــه مـــند🙃 نوبتے هم باشـــه نوبـــت مـــاست ڪه به حسن جــان تـــبریڪ بگیم😅😂😅 مــلت عـــزیـــز ایــــران👌😅 ولے روحـــانے جـــان این و به واقــــع درڪ ڪن تبـــریڪ گفــــتن نــون و آب نمــــیشه داداشـــــم😜🤓😀 👇 ڪانال⛔️ ڪلیڪ نڪنے دولتے میشے😅👇 •|😜|• @asheghaneh_halal
#قائمانه | با بوےخـدا و با وضو مےآید✨" | از کعـبہ و سمت روبرو مےآید" | او آمدنےست،لحظہ ها مےدانند⏰" | یک لحظہ بہ عشق،مانده او مےآید💐" | #اللهم_عجل_لولیک_الفرجــ💓" | #جمعہهاے_بےقرارے🍃" "|🎁|" @asheghaneh_halal
#همسفرانه ❤️| یك نفــر هست ڪہ... گــُم ڪرده دلش را اینجـ{🙊}ـا 😩| بہ خودش پـس بده بے زحمت اگر دست شمـ{🙏}ـاست #جانا_دل_از_ڪف_بُــرده_است💘 ••[💍]•• @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😜] اَاَااااووووو اُاُووو👻 مَـن یـه خِــلسَمـ🐻ـ اومَـدمـ بخولَـمتونـ😋ـ [😊] آقـا خـِرس ڪوچـولو😘 خودتـ ڪه خوردنے هستے😅👌 #هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 ••✾..._______😍_______...✾•• استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدو_سی_وچهار °•○●﷽●○•° چون برگشتش غیر منتظره بود فاصله بینمون خیلی
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° ریحانه باهام حرف میزد و من سعی میکردم نگاه قشنگ محمد و صدای مهربونش و برای همیشه تو ذهنم ثبت کنم. هر ثانیه بیشتراز قبل عاشقش میشدم هرثانیه بیشتر از قبل بهش وابسته میشدم. با احساس درد بازوم،رشته افکارم‌ گسسته شد. ریحانه:فاطمه میزنم میکشمتا حواست کجاست؟بی ادب دوساعته دارم فَک میزنم. _ببخشید عزیزم تو دلم ادامه دادم :تقصیره این داداشته که برام هوش و حواس نزاشته. رسیدیم خونه و ازش خداحافظی کردم. محمد بهش زنگ زده بودو وقتی از نبود بابا مطمئن شد گفت سر کوچه میاد دنبالش. در و باز کردم و مستقیم به اتاقم رفتم مامان سرش تو گوشیش بود باباهم کتاب میخوند از فرصت استفاده کردم و به بابا گفتم : میشه باهم حرف بزنیم ؟ کتابش و بست و گفت : بله بفرما از خدا خواستم کمکم کنه تا بتونم راضیش کنم. _بابا،از وقتی فرق بین خوب و بد و تشخیص دادم تا الان که ۲۰ سالم شده فهمیدم که هیچ وقت نشد بدم و بخواین .تا الان هرکاری کردین واسه خوشبختی من بود.بابا من شمارو خوب میشناسم همونطور که شما منو میشناسین،منم میشناسمتون .میدونم میتونین آدم ها رو از رنگ نگاهشون بخونید... پس چرا با ازدواج ما مخالفت میکنین؟چی از نگاهش خوندین؟ من که میدونم با محمد مشکلی ندارین .من که میدونم راضی نیستین به هیچ وجه کسی و تو مشکل و سختی بندازین. آدمی که دست همه رو تو شرایط سخت گرفته امکان نداره دلش راضی شه کسی و اذیت کنه . +فاطمه نگاهم و ازش گرفتم _بعله +اون واقعا دوستت داره؟ _یعنی میخواین بگین متوجه نشدین؟ +فاطمه اون حتی حاضر نشد بخاطرتو از کارش بگذره بازم میگی دوستت داره؟ _مگه همیشه نمیگفتین بهترین آدما اونایین که ارزش هاشون وعقایدشون و باچیزی عوض نکنن؟واسه محمد کار جز ارزش هاش به حساب میاد +بخاطر محمد مصطفی رو...؟ _نه بابا بخدا نه.این دوتا هیچ ربطی بهم ندارن .بابا درست نیست بخاطر دلخوریتون از من اون بیچاره انقدر اذیت شه... میدونم فهمیدید چقدر آدم با اراده ای توروخدا اجازه بدید... +فاطمه حرفات داره نا امیدم میکنه . میگی میدونی خوشبختیت و میخوام ،میگی میدونی میتونم آدم هارو بشناسم‌،با این وجود با من بحث میکنی؟مگه من بچه ام که باهات لج کنم. تو عقلت کامل شده منم به نظرت و انتخابت احترام میزارم. ولی دلم میخواست بیشتر ازاین بهم احترام بزاری و به حرفام اعتماد کنی دیگه‌مهم نیست حالا که بحث و به اینجا کشوندی بزار برات بگم فاطمه من قصدم از تمام مخالفت هام واسه این بود که بیشتر بشناسمش، میخواستم امتحانش کنم. میخواستم از احساس تو بیشتر بدونم.دلم نمیخواست احساسی و بدون منطق رفتار کنی. من از دار دنیا یه بچه بیشتر ندارم اونم به سختی و بعد کلی نذر و نیاز خدا بهم هدیه کرد .از من انتظار داشتی به راحتی قبول کنم با کسی ازدواج کنی که تازه شناختیمش؟ سرنوشت تو برام خیلی مهمه. آینده ات واسم خیلی مهمه. خودت برام خیلی مهمی. مگه من جز تو و مادرت چی دارم؟ الان هم اونی میشه که تو میخوای، اگه انقدر مطمئنی خوشبخت میشی من نه شرطی دارم نه مخالفتی، یعنی از اول هم‌نداشتم،فقط تو اونقدر برام ارزش داشتی که به راحتی قبول نکنم. رفتم کنارش نشستم و بوسیدمش : فاطمه باید قول بدی خوشبخت شی و هیچ وقت از انتخابت پشیمون نشی. واینکه،کسی از حرف های امشبمون چیزی نفهمه.فقط تو و مادرت میدونین نیت من چی بوده. _چشم بابا چشم‌ حس میکردم امشب بهترین شبه زندگیمه.دل پرازآشوبم آروم گرفته بود انقدر حالم خوب بود که دلم میخواست زنگ بزنم به محمد و همه چیز و براش بگم .بگم بابام راضی شده و دیگه مشکلی نیست. ولی صبر کردم تا فردا به ریحانه خبر بدم. ___ چهار روز از آخرین دیدارم با محمد گذشته بود.با مامانم و دختر خالم‌ تو راه آزمایشگاه بودیم.از اینکه قرار بود محمد و ببینم‌به شدت خوشحال و هیجان زده بودم.از وقتی که بابام به ازدواجمون رضایت داد احساس میکنم دارم رو ابرها راه میرم. داشتم به محمد فکر میکردم که،سارا زد رو بازوم‌و گفت : عروس خانوم‌پیاده شو رسیدیم. اینطور خطاب شدن من رو سر ذوق می آورد.از ماشین پیاده شدم ‌و روسریم رو مرتب کردم. با مامان هم قدم شدم و رفتیم داخل.با اینکه ساعت ۸ و نیم صبح بود،آزمایشگاه تقریبا شلوغ بود.با چشم هام دنبال چهره آشنا میگشتم که یهو نگاهم به محمد افتاد و با شوق گفتم‌: مامان،اونجان رفتیم سمتشون. ریحانه که تازه متوجه ورودمون شد،ایستاد و با قدم های بلندخودش رو به ما رسوند.بعد سلام و احوال پرسی با مامان و دخترخاله ام‌،طبق معمول خودش و تو بغلم پرت کرد و گفت: سلام زن داداش خوشگل من