Meysam Motiei - Man Ja Moondam (128).mp3
زمان:
حجم:
23.92M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
بچهها امام حسین با زن و بچه رفت کربلا
اربعین با زن و بچه جمع کنید برید کربلا
-حاجحسینیکتا
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🕯𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
یه کنج از حرم...
.
.
𓆩رنگو روےحسینےبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🕯𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستوشش
_پس بریم؟!
سر تکون دادم که کتایون از جاش بلند شد
سوالی نگاهش کردیم و اون رو به ژانت جواب داد:
تو مغزت از کار افتاده ولی مغز من هنوز کار میکنه!
با این قیافه کجا میخواید برید این وقت شب
باور کن پلیس دستگیرتون میکنه به عنوان تروریست!
سوییچش رو از روی جا سوییچی برداشت:
_میرسونمتون دم در منتظر میشم تا برگردید
سوییشرتش رو پوشید و کتابش رو هم برداشت
ژانت شاکی گفت:
نخیر زنای داعشی روبنده دارن ولی ما نداریم
مگر اینکه مریض باشن و بیخود بهمون گیر بدن!
مگه لباس مشکی پوشیدن جرمه؟!
با ته خنده ای از کل کل جذابشون رو به کتی گفتم: راضی به زحمت نیستیم مادمازل
فکر کردی اینوقت شب تا اونجا پیاده میریم؟!
خب تاکسی میگیریم دیگه
_خب ماشین که هست تنها بمونم خونه چکار
بذار بیام یکم عادی سازی کنم براتون!
...
توی ماشین کتایون مدام به ژانت اعتراض میکرد اما ژانت اعتنا نمیکرد
از اون که ناامید شد رو به من توپید:
این بچه یتیمو بردی جایی که اشکشو دربیارن؟!
مریضی تو؟!
ژانت با همون صدای گرفته نالید: فارسی حرف نزنید!
لبخندم رو خوردم و گفتم:
بابا مگه من گفتم بیاد
خودت که شاهد بودی خودش خواست
بعدم چرا لوس بازی درمیاری!
گریه تاحالا کی رو کشته؟!
من به اندازه موهای سرت این روضه ها رو شنیدم و گریه کردم
میبینی که صحیح و سالم در خدمتتم
ژانت بینیش رو بالا کشید: کتی اذیتش نکن
من خودم باهاش رفتم
اتفاقا امشب خیلی حالم خوب شد
تا حالا با گریه انقدر سبک نشده بودم
کاش تو هم اومده بودی و میدیدی چه حس خوبی داره
پوزخندی زد: حتما
سومین شبی بود که زحمت میکشید و ما رو تا مسجد میرسوند و یک ساعتی دم در توی ماشین منتظر میشد تا برگردیم
من هم اصراری به تغییر وضعیت نداشتم اما ژانت که انگار چیزهای جدیدی میدید و دلش میخواست دوستش رو هم وارد دنیای ناشناخته ها کنه مدام و به هر طریق بهش اصرار میکرد یک شب همراه ما به مسجد بیاد اما کتایون زیر بار نمیرفت
ژانت دوباره سکوت ماشین رو شکست:
کتایون تو بی مورد سرزنشم میکنی
امشب اونجا درباره یه بچه ی کوچیک حرف میزدن که چطور کشته شده
خب معلومه که با شنیدنش آدم گریه میکنه تو هم اگر بودی حتما گریه ت میگرفت
_خب آدم چرا باید حتما بشنوه؟!
چرا باید بره جایی که اشکش رو دربیارن؟!
مگه خودمون تو این دنیا کم مصیبت داریم که یکمم بابت مصائب تاریخ گریه کنیم؟
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستوهفت
گفتم:
_خیلی حقایق تلخن و شاید اشکمون رو در بیارن اما ما از دونستنشون فرار نمیکنیم چون مهمن و باید بدونیم
این از اون دست آگاهی هاست
ما بی دلیل خودمون رو شکنجه نمیکنیم
این گریه کلی حکمت داره
فکر میکنم قبلا راجع بهش حرف زدیم
حالا اگر میخوای خودتو بزنی به اون راه راحت باش!
ژانت سرش رو جلو آورد و بین صندلی من و کتی نگه داشت: کتایون
بیا یه شب با ما بیا
باور کن یه تجربه متفاوته
اینو از من قبول کن!
خیلی جای خاصیه
به تجربه ش می ارزه
مگه میخوای چکار کنی تهش یه روسری سرت میکنی دیگه
یه شبه همش!
تا چیزی رو تجربه نکنی که نمیتونی ما رو سرزنش کنی
جواب کتایون سکوت بود و سکوت...
آروم به ژانت اشاره کردم اصرار نکنه و با اشاره به ظرف های نذری روی صندلی عقب بحث رو عوض کردم:
امشب مسجد نذری داشت
یعنی از امشب تا شب عاشورا نذری دارن
ببخشید که نتونستم برات غذا بگیرم
ولی همینو سه تایی میخوریم به نظرم کافیه
ژانت هم سر تکون داد:
آره من الان دیدم توش پر برنج و همون غذایی که
_قیمه
_آره همونه
خیلی زیاده یه دونه ش برای یه نفر اونم شام! باهم میخوریم
کتایون بی اونکه چشم از جلو بگیره بی تفاوت گفت: لازم نیست خونه کنسرو داریم
اگر غذای گرم بخوام می خرم خودم
ژانت دلخور گفت:
پولتو به رخ ما نکش کسی نگفت نمیتونی غذا بخری!
کتایون مثل همیشه نگران دلخوری ژانت از آینه نگاهی بهش انداخت:
چه ربطی داره دیوونه
_همش خودتو لوس میکنی
میگم این غذا زیاده دیگه!
بی نمک...
_خیلی خب بابا
یکم میخورم
بی خیال!
فوری ام قاطی میکنه واسه آدم!
لبخند محوی زدم و نگاهم رو به خیابان نم خورده دادم
باز پاییز زود شروع شد!
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
به سودای تو مشغولم،
ز غوغای جهان فارغ🤍
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
توله پشتی هاتونو ژمع تَلدید؟🤓
دُلُشته تِه منِ نینی توشولو از سِدَت منتژِل موندن دَشتمو بُحُولم؟😕
الآن توجا لَفتید آحه؟🤨
یعنی نمیلیم تَلبلا؟🥺❤️
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
خَنده اَت طَرحِ لَطیفِیست کِه دِیدَن دارَد
قَلب با دِیدَن تو شور تَپیدَن دارَد﴾
.
.
𓆩دربندکسیباشکهدربندحسیناست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪•
•𓆩🌑𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•🪴 که دیدارت
مرا، آرامِ جان است🥰
کمال خجندی ✍🏻
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1908»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌑𓆪•
•𓆩🏴𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
بلبل در قفسیم و ز چمن می گوییم
یا اویسیم و مدیحت ز قرن می گوییم
یا که مانند مسافر ز وطن می گوییم
گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی ...😭❤️🩹
#یا_ابا_عبدالله(ع)
.
.
𓆩صَباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین𓆪
@ASHEGHANEH_HALAL
•𓆩🏴𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
🕯 امام صادق عليہالسلام:
روز قیامت احدی نیست مگر اینکہ آرزو میکند از زائران امام حسین عليہالسلام باشد ؛ زیرا میبینند با زائران امام حسین عليہالسلام بہ خاطر احترامی کہ در پیش خدا دارند ، چہطور برخورد میشود ✨
✍🏻 کامل الزیارات - صفحهٔ ۱۳۵ 📚
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩⛵️𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
گفت چرا نَهان کُنی
عِشق مَرا چو عاشِقی ؟
من زِ برای این سخن
شُهره عاشِقان شُدم ...
✍🏻مولانا
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⛵️𓆪•
بہ نواۍ حاج قاسم عزیز4_5951748258962344440.mp3
زمان:
حجم:
9.23M
•𓆩🥀𓆪•
.
.
•• #چله_عاشقی ••
••#روز_سیودوم••
[«مَا كُنّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (ص) إِلا بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ».
امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمىشناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش».]
(عيون أخبار الرّضا، ج 2 ص 72 ص305 )
.
.
𓆩؏چلهگرفتمڪهگُنهڪمڪنمحسینـ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥀𓆪•