eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• سلام آقای خوبم مبارک باشد این عید دل جوانان را کاش لبریز شادی کنید😍 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ••᚜‌‌‌‌‌تو🌹 زیاده ای زِ ماه🌙 و دگران👥 کم از ستاره💫᚛•• هلالی جغتایی ✍🏼 . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1283» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• چه خوش باشد😍 ڪہ ‌اول بر من افـتد👌🏻 گوشہ چشمتـ👀 سحـ🌤ـر چون نرگـس زيبا💐 زخواب ناز بگشايـے😌 🖐🏻 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• گفته بودم که به ندهم هرگز دل❤️ باز چشمم به افتاد و گرفـ⛓ـتار شدم 🌹 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• رابطه مانند یک ماشینی است که هر چند وقت یک بار نیاز به تعمیر و مراقبت دارد👌 همانطور که پیش از سفر ماشین خود را چک می‌کنید، در هر مرحله از زندگی زناشویی نیز باید وضعیت رابطه تان را بررسی کنید💕 عدم توجه به خرابی‌ها👇 شما را از ادامه مسیرباز می‌دارد🤷‍♀ . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🥸𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏تو یه جمع خانوادگی خیلی جدی اومدم تو بحثشون شرکت کنم، زبونم نچرخید بجای "ترس از ارتفاع" گفتم "شرم از ارتفاع" دارم😣 ‏همون لحظه بابام گفت یعنی روت نمیشه بپری❓ ‏اینجوری بود که درون‌گرا شدم😐😢 . . •📨• • 839 • "شما و باباتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌بابا،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥸𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• پشت آرزوهای تو خدا ایستاده(:🌱 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• میگفت تورو پیدا کردم وقتی که ته خط رسیده بودم... . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_دویست‌وچهل‌وهشتم سفره را جمع کردم و ظرف ها
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• در حالی که در چند ثانیه کوتاه هزاران علت خطرناک و بد به ذهنم خطور کرد احمد در حالی که با موی گیس شده ام بازی می کرد گفت: بیرون هوا گرمه، آفتاب هم داغه دلم نمیخواد بری زیر آفتاب، آفتاب سوخته بشی دست خودم نبود که از حرف احمد بلند به خنده افتادم و گفتم: فکر کردم یه علت خطرناکی الان میخوای بگی که میگی نرم بیرون احمد در حالی که گیسم را باز می کرد و گفت: علتش خطر نیست علتش دل خودمه که دوست داره همیشه ترگل ورگل بمونی _حالا یکم آفتاب سوختگی که اشکال نداره باور کن ظهر ها این اتاق این قدر گرم میشه انگار وسط کوره نشستی اصلا برام قابل تحمل نیست تو اتاق بمونم واسه همین معمولا میرم تا دم عصر یا زیر درخت میشینم یا میرم کنار جوی آب قدم می زنم احمد سر تکان داد و گفت: آره این جا خیلی گرمه منم اون یه هفته که این جا خوابیده بودم تا زخمم خوب بشه سر پا بشم از گرما هلاک می شدم به صورت احمد دست کشیدم و. با بغض گفتم: این قدر دلم می سوزه اون روزا کنارت نبودم و تو با درد و مریضی تنها بودی کسی نبود مراقبت باشه به دادت برسه احمد انگشتانش را میان انگشتانم فرو برد و دستم را فشرد و گفت: قربون دلت برم خانمم ولی اونقدرام تنها نبودم شیخ حسین پیشم بود، آقا غلام بهم سر می زد اهالی هم هوام رو داشتن هر چند هیچ کس مثل زن و .... خانواده دلسوز آدم نیست ولی برام کم نذاشتن خدا خیرشون بده آه کشید و گفت: بندگان خدا خیلی هوام رو داشتن ولی دروغ چرا تو اون روزا دلم میخواست تو کنارم باشی صدایش بغض داشت: دلم می خواست مادرم باشه .حاج بابام باشه .... داداشام خواهرام .... آه کشید و گفت: دلم می خواست همه دورم باشن. دلم خیلی برای همه تنگ شده بود. اون قدر این که پیش تون نبوم اذیتم می کرد که درد و مرضم یادم رفته بود. اگه نمیومدی این تنهایی و این دلتنگی خفه ام می کرد دستم را فشرد و گفت: الان که تو کنارمی دلم گرمه فقط کاش بشه زودتر برم دستبوسی مادر و بابام. لبخند زدم و گفتم: ان شاء الله به زودی میریم برای این که حال و هوایش را عوض کنم گفتم: البته الانم فکر نکنم اگه بری مشکلی برات پیش بیاد احمد با تعجب سر تکان داد و پرسید: چرا؟ با خنده گفتم: آخه مامورا دنبال یه احمد آقای سرخ و سفید و صورت سه تیغه و خوش پوش و خوش تیپن اگه ببیننت عمرا بشناسنت و بفهمن تو همون احمدی هستی که دنبالشن احمد خندید و گفت: الان داری غیر مستقیم میگی خیلی بی ریخت شدم؟ سرم را روی پهلویش گذاشتم، دراز کشیدم و گفتم: نه آقا این چه حرفیه؟ بی ریخت نشدی فقط خیلی عوض شدی حسابی آفتاب سوخته شدی و رنگ پوستت تیره شده این ریش پر و این لباسات هم هیچ شباهتی به احمد آقای سابق نداره احمد کت و شلواری کجا و احمد حالا کجا _اقتضای زندگی تو روستا همینه با کت و شلوار که نمیشه برم سر زمین این لباسا مناسب روستاست و با افتخار می پوشم شون مکثی کرد و بعد پرسید: از سر و وضع ظاهریم خوشت نمیاد؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• دستش را فشردم و گفتم: چرا خوشم نیاد؟ چهره ات خیلی مردانه تر و با ابهت شده پخته تر به نظر میای و با دیدنت حس خوبی بهم دست میده ولی خوب دلم برای احمد خوش پوش و خوش لباس سابق هم تنگ شده هر چند از این که ریش و سبیلت رو می زدی چندان خوشم نمیومد ولی الان دلم برای همون سه تیغه کردنات هم تنگ شده احمد به حرفم خندید که نشستم و گفتم: تازه ... حتی دلم برای کراوات زدنات هم تنگ شده احمد با عشق نگاهم کرد و پرسید: دیگه دلت برای چی تنگ شده؟ کمی فکر کردم و گفتم: دیگه هیچی دوباره به احمد تکیه دادم و گفتم: فکر کنم اگه از این جا بریم و تو بشی احمد سابق دلم برای سر و وضع الانت هم تنگ بشه دله دیگه هر دفعه یه بهونه ای می گیره و واسه یه چیزی تنگ میشه احمد با شرمندگی پرسید: دلت برای خانواده ات تنگ نشده؟ برای آقا جانت ... مادرت ... خانباجی ... خواهر برادرات .... آه کشیدم و گفتم: دروغه اگه بگم دلم تنگ نشده دلم براشون تنگ شده ولی نه اون قدری که از اومدنم به این جا پشیمونم کنه الان فقط دلتنگم ولی قبل این که بیام پیش تو اصلا آروم و قرار نداشتم انگار تو دلم آتیش بود و یک لحظه از دلشوره و دلتنگی نمی تونستم آروم بگیرم نور چراغ نفتی کم و زیاد شد. احمد از جا برخاست و گفت: نفتش داره تموم میشه بذار برم بیرون نفتش کنم. دستش را گرفتم و گفتم: نمیخواد دیگه الان میخوایم بخوابیم بذار خاموش بشه صبح خودم نفتش می کنم امشب هم من حسابی پر حرفی کردم نذاشتم استراحت کنی احمد روی سرم را بوسید و گفت: حرف زدیم خستگی از تنم در رفت ولی بهتره زود بخوابیم که فردا باید چاه بکنیم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ••᚜‌‌‌‌‌جز خیال روے او🌱 نقشے نیاید درنظر👌 هرچه ما دیدیم و میبینیم😌 آن جانان ماست❤️᚛•• مولانا ✍🏼 . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1284» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• 🌸🍃ازطرفِ خدا: ازتومےخواهم😍خیلےچیزهارافراموش کنے👌 چیزهایےکه توراعصبانے😡میکنندفراموش کن!😄 نگرانےوافسردگےراازخوددورکن!👌 چون من تورا تحت کنترل خود دارم!💪😍 فقط یک چیزهست👌🏻 که میخواهم هیچ وقت فراموش نکنے!☝️🏻 "لطفا " فراموش نکن که گاهےبامن حرف بزنے..💔😔من دوستت دارم!🍃😍 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• که نیست خوشتر از در جهان تماشایے😍 💚 🤲 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد🚶‍♂ به آرامش نیاز دارد♥👩‍❤️‍👨 وممکن است برای فراموش کردن مشکلات ،اخبارگوش کند یاروزنامه بخواند👌 این کار رابی اعتنایی به خودتلقی نکنید❌ . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🥸𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏بابای من معلمه؛ تعریف می‌کرد: امروز یکی از شاگردهای سابقم رو دیدم اومد جلو و بعد از سلام احوال پرسی گفت: یادتونه کلاس دوم دست راستم شکست چهار ماه تو گچ بود و چهار ماه مشقامو ننوشتم؟😔 گفتم آره عزیزم چطور!؟☺️ گفتم هیچی فقط من دست چپ بودم😃 . . •📨• • 840 • "شما و باباتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌بابا،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥸𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• آخر صبر، سبزه(:🪴 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• امام زمان(عج) فرمودند: اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ کما أَنَّ النُّجومَ اَمانٌ لِأَهلِ السّماء🌱 من برای اهل زمین، أمن و أمانم؛همانگونه که ستارگانِ آسمان، أمن و أمان اهل آسمانند 📗 بحار، ج ٧٨، ص ٣٨ . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ••᚜‌‌‌‌‌شاه بیت نفسش🥰 حرمت "عیسی" دارد🌱 مُرده ای را كه👇🏽 نفس های "تو" تلقین بدهد😌᚛•• . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1285» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• عطرگل باران☔️ به مشام آوردم😌 ازباغ پرندگان🕊 پیام آوردم💌 وا کن در خانه را🏡 که صبـ⛅️ـح آمده است من چایی☕️ولبخند😊وسلام✋🏻آوردم سلااااااااام صبح بخییییییییر😍🫀🌸 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪• . . •• •• ازدواج خوب ازدواجیه که به موقع و بعد از شناخت مناسب انجام شه... برای همین 😬 نه یهویی بله گفتن خوبه و 😌 نه امرررووز و فررردددا کردن و عقب انداختن ازدواج اما چه مواردی 😳 باعث می‌شه که یهویی و بدون فکر و شناخت، ازدواج به کسی رو بپذیریم؟ برای این موضوع به کدوم موارد توجه کنیم...؟ ⛅ تله اول: ظاهر خوب یا موقعیت اجتماعی خواستگار 🍃 تله دوم: عجول بودن ذاتی 🍂 تله سوم: فرار از احساس تنهایی ⚡ تله چهارم: بحران‌ها و زخم‌های گذشته 🌙 تله پنجم: احساسات و هیجانات شدید 🌵 تله ششم: چشم و هم‌چشمی 🍁 تله هفتم: ترس از بالا رفتن سن ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• خودخواهَم😎 وقتے تَمامِ جَهان را بَراے میخواهَم و تـ💓ــو را تَنها بَراے خُودم🥰 🙈😜 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏‏امروز با مامانم رفتیم خرید؛ موقع کارت کشیدن مغازه دار بهم گفت: «عذر میخوام، رمز شریفتون؟» :))))))) این نزدیکترین تجربه من به مقام انسانیت بود😄 . . •📨• • 841 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• قلبم کبوتری‌ست که بیتاب می‌شود🕊 وقتی که دور می‌شود از گنبد طلا✨ . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•