اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَغَيْبَةَ وَ لِيِّنا ، وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، وَأَعِنَّا عَلىٰ ذٰلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها، وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
قبول باشه از همگی دعای افتتاح
افتتاح روزگار بندگی پاکتون بشه انشاءلله قرائتش.
از این جهت امشب رو جلسه خصوصی نام بردم
چون دعای افتتاح رو یکی از نائبان خاصه امام زمان نقل کردن
ادم الکی نائب خاص نمیشه
در گوهره وجودیش نوری بوده کرامتی دیده شده که به این جایگاه رسیده
همه لایق این نائب شدن نمیشن
و همه بیدار نمیمونن تا دعای نائب خاص امام زمان رو جمعا بخونن
پس این جلسه خصوصی نام گرفت
تا صبح پیامها پاک میشن تا کثرتشون باعث تکدر خاطر بقیه نشه
مدعوین ماه خدا و محبین امام زمان که هم شکل نائب ایشان شدید
محض اینکه یه کار بیشتر از محمد بن عثمان انجام بدید بعد از دعای افتتاح
دعای خیرتون رو شامل حال خادمین تشکیلاتی به نام فانوس بکنید
که ان شاالله دعای خیر امام زمان عج رو بگیرید و مال خودتون بکنید
الحمدالله که در پرونده ی شب هفتم ماه رمضانتون، دعای افتتاح همگانی ثبت شد
و معتقدیم که امام زمان عج هم در این دعا و محفل اندکمون حضور داشتن..
نظرات و حال و هواتون رو
با این پل ارتباطی
برامون بفرستید و
خنکای جان امام زمان عج بشید💚
@Daricheh_khadem
همهی این محفل و دعای افتتاحمون اذان صبح پاک میشه🌱
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
•𓆩✨𓆪•
.
.
•• #فانوس ••
💎 دعای سحر در
سحرهای ماه رمضان💚
💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ...
🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است...
🔸خواستههای بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت میکنیم آنها را بر زبان بیاوریم...
🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز میکند...
#دعاےسحر..🌿
#ماه_رمضان
.
.
𓆩باز هواےسحرمآرزوست𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩✨𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
بسم الله الرحمن الرحیم دعوت شدگانِ میهمانی باری تعالی سلام قبول باشه روزگار بندگیتون انشاءالله
🍃💌
•• #خادمانه | #پیامچه ••
میزاریم به رسم سرمشق بمونه
واسه روزگار و آدمها☺️👌
+خیالتون راحت موندگار شدند😌💚
براۍ حرفاتـون:)⇩
@Daricheh_Khadem
#پیام_شما
#عاشقانههایحلال
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃
🍃💌
•• #خادمانه | #پیامچه ••
بـه بـه 😍
چۍ قشنگتر این پیام آخه🥺🤌
+الحمدلله از این حالِ خوب🌱
براۍ حرفاتـون:)⇩
@Daricheh_Khadem
#پیام_شما
#عاشقانههایحلال
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت
و برکنارم دار از بیهودگى و گناهان
و روزیام کن یادت را بـراى همیشـه، به توفیـق خودت،
اى راهنماى گمراهان ...💕🌻
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
نشانههای خاص 3 :
توی پستهای قبل گفتیم که
بعضی ویژگیها هستند که
میتونه بعد از ازدواج
ما رو با چالش یا
مشکلات جدی مواجه کنه
قبلا هشت تا ویژگی رو گفتیم
🌿 امروز، چهارتای دیگه، که خیلی
از دخترها دچارش هستند
و مهمه که
قبل ازدواج، رفع یا اصلاح بشن...
💚 نه. #مدیریت
اگه تا حالا با نظرات دیگران و انتقادات و
پیشنهادهای اطرافیان، تغییری توی رفتارت
ایجاد نشده
(نبود مدیریت خود یا خود مدیریتی)
💚 ده. #تقسیم
اگه مسائل کاریت، مانع ارتباط دوستانه
و ارتباط دوستانهت مانع ارتباط صمیمی
میشه، یا مسائل و مشکلات شخصیت
توی حوزههای دیگه زندگیت تاثیر میذاره
(مشکل در تقسیم وظایف و تعارض در نقشها)
💚 یازده.#انعطاف
اگه به هیچ وجه، قادر به تغییر توی
برنامههای از قبل طراحی شده خودت
نیستی و توی برنامههای جمعی
انعطاف نداری
(نداشتن انعطاف پذیری )
💚 دوازده. #هوش_هیجانی
اگه خیلی هیجانطلب هستی و فقط،
هیجانات، تو را به سمت هدف یا برنامهای
میکشونه و وقتی شوق هدفی رو پیدا
کردی، دیگه قادر نیستی خواستههات رو
به تعویق بندازی
(هوش هیجانی نامتعادل)
ادامه دارد..
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
آنکه ﺭخسارِ تُ را
ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﻳﺒﺎ مےﮐﺮﺩ😍
ﮐــﺎﺵ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ
ﻓﮑــــﺮِ دلـ💖ـ ﻣﺎ مےﮐـﺮﺩ🙈
#عماد_خراسانے
#ماشاالله_لاحول_ولاقوه_الا_بالله🧿
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze7.mp3
4.22M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
در این ماه از گناهان
شستوشویم ده . . .🌱
○تندخوانیقرآنکریم📖
○بهنیابتاز
شهیدمحمدهادیذوالفقاری
و شهید دانیال رضازاده🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء هفتم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•
﷽
【 #خادمانه | #چفیه 】
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
🌱『 شـھیـد حسین ولایتی فر 』
📿' چندتا صلوات میفرستی امروز؟👇🏼
➲ https://EitaaBot.ir/counter/7oay3
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
http://Eitaa.com/Asheghaneh_halal
🌱:📿
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 مامانم میگه امسال ماهی قرمز نخریم،
گناهی ندارن که اینجوری بمیرن طفلیا🥲
انگار اون ماهیای که شب عید برامون میپزه
یه کرگدن گناهکاره🦏😄
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 862 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
هفتمین افطاری ماه رمضان رو اینگونه درست کن😍👆🏻
مواد لازم:
_سینه مرغ
_اب پیاز🧅
_آبلیمو 🍋
_نمک،فلفل،پودر سیر،پاپریکا🧂
_تخم مرغ
_سس خردل
_آرد 🥡
_پودر سوخاری
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
#خادمانه ساعت یک بامداد یه جلسهی خصوصی دعای افتتاح هست همینجا که از قضا پیاماش ممکنه پاک بشه اگر ب
محفلِ دیشبمون که
با استقبالتون هم روبرو شد😍♥
روز هفتمون رو با
مرور بر این محفل بگذرونید🌸
دوشنبهزیارتامامحسنوحسین۩یزدانپناه.mp3
2.9M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
🕌 زیارت امام حسن و امام حسین علیهمالسلام در روز دوشنبه
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_دویستونودوچهارم احمد به سمتم آمد. سرم را بغل
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستونودوپنجم
احمد دستم را گرفت و بالا آورد و گفت:
چه جوری میخوای پا به پای من راه بیای وقتی هنوز از ضعف رنگت مثل گچ می مونه و دستت داره می لرزه؟
طناب رو محکم بگیری نمی افتی
سر به زیر انداختم و گفتم:
آخه من نمی تونم هم خودم رو نگه دارم هم بچه رو
احمد دستم را فشرد و گفت:
علیرضا رو خودم بغل می گیرم.
فقط تو بشین روی الاغ بیشتر از این منو شرمنده خودت نکن
_دشمنت شرمنده بشه الهی
اشک را در چشم احمد دیدم.
سرش را بالا گرفت و نگاه به بالا دوخت و گفت:
چه جوری شرمنده نباشم وقتی تو این گرما آواره بیابونت کردم و به خاطر من داشتی جلوی چشمم جون می دادی و هیچ کاری از دستم بر نمیومد برات انجام بدم؟
نگاه به صورتم دوخت و گفت:
این همه به خاطر من بلا سرت اومد چرا یک بار شکایت نمی کنی؟
چرا یک بار نمیگی از دستم خسته شدی و به تنگ اومدی؟
سر به زیر انداختم و به انگشت های پوست پوست شده ام نگاه دوختم و گفتم:
به خاطر این که به تنگ نیومدم
نگاه به احمد دوختم و گفتم:
اگه بی نماز بودی، لا ابالی بودی، بد دهان بودی یا تریاکی بودی شاید به تنگ میومدم
ولی وقتی گوش به حرف علمایی و به خاطر دین اسلام و ایمانت داری کار می کنی چرا به تنگ بیام وقتی می دونم با صبوری توی اجر کارات شریکم
احمد سر به زیر انداخت و گفت:
من که کاری نمی کنم اجر داشته باشه
کار من فقط فرار کردنه
_همین که به خاطر حفظ جون خیلی ها از زندگی خودت زدی از خوشیات زدی و خودتو آواره کردی خیلی ثواب و کار بزرگیه
احمد دست پشت کمرم گذاشت و گفت:
بیا سوار شو بریم.
کمک کرد سوار الاغ شوم وخودش علیرضا به بغل وسایل را مرتب کرد.
طناب دور گردن الاغ را به دستم داد و کنار الاغ به راه افتاد و گفت:
رقیه یه سوال ازت بپرسم راستش رو بهم میگی؟
_بپرس بی دروغ جوابت رو میدم.
_ازم راضی هستی؟
نگاه به نیم رخ آفتاب سوخته اش دوختم که گفت:
این زندگی و شرایط اون چیزی نبود که در شأن تو باشه
می دونم خیلی برات کم گذاشتم و به خاطرم اذیت شدی
اما میخوام بدونم ته دلت ...
وسط حرفش پریدم و گفتم:
اولا که من چه کارم خدا ازت راضی باشه
ثانیا اگه به دل منه من ازت راضی ام
با همه وجودم.
این قدرم فکر نکن برام کم گذاشتی و شأن من پایین اومده
این شأن شأن که میگی من سر در نمیارم چیه که این قدر بابتش ناراحتی
من فقط می دونم کنار تو که باشم خوشحال و راضی ام و دور از تو فقط عذاب می کشم.
درسته این چند ماه دور از خانواده هامون بودیم و حسرت دیدنشون رو دارم دلتنگ شونم ولی حالم نسبت به اون یک ماهی که از تو دور بودم خیلی بهتره
اون روزا که از تو دور بودم واقعا داشتم جون می دادم.
انگار تو دلم یه چیزی می جوشید و از درون عذابم می داد نمیذاشت آروم باشه
احمد به رویم لبخند زد و نگاه به صورت علیرضا دوخت
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محسن کاشانی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستونودوششم
به هر سختی بود یکی دو ساعتی خودم را به زور روی الاغ نگه داشتم تا به آبادی ای که مادر شیخ حسین ساکن بود برسیم.
هم خودم دوباره همه لباس هایم کثیف شده بود و هم علیرضا کثیف کاری کرده بود و هر دو نیاز به نظافت فوری داشتیم.
از دور که آبادی را دیدیم لبخند روی لب احمد آمد و با ورود مان به آبادی از مردم سراغ خانه فهیمه خانم همسر شیخ نصر الله را می گرفت.
اهالی وقتی فهمیدند مهمان فهیمه خانم هستیم با روی خوش از ما استقبال کردند و ما را به آن جا راهنمایی کردند.
خانه ای آجری تقریبا بزرگ و متفاوت با خانه های روستای قبلی که حیاط بزرگی داشت اما در حیاطش از درخت و گل خبرینبود و فقط یک گوشه حیاط به آن بزرگی کمی سبزی کاشته شده بود.
گوشه دیگر حیاط طویله بود و سمت دیگر حیاط جوی آب، تنور و مطبخ بود.
چون در حیاط شان باز بود بدون در زدن وارد حیاط شدیم و جلوی ایوان که رسیدیم یکی از اهالی روستا که همراه مان آمده بود فهیمه خانم یا همان ننه فهیمه را صدا زد.
ننه فهیمه زن ریز اندام و کوتاه قد با صورتی آفتاب سوخته و دست های حنا کرده و چادری که به دور گردن گره زده بود به استقبال مان آمد و با لهجه شیرینی که شباهت به لهجه مشهدی نداشت با ما سلام و احوال پرسی کرد و تعارف کرد وارد خانه شویم
ما را به یکی از اتاق های بزرگ خانه اش برد.
با همان لهجه اش تعارف کرد و گفت:
بفرمایید خیلی خوش آمدید.
به من نگاه کرد و گفت:
حسین بهم گفت بارداری و روزای آخرته. نگفت زایمان کردی
به سلامتی کی فارغ شدی؟
نیم نگاهی به احمد کردم و گفتم:
قبل اذان صبح
با تعجب هینی کشید و گفت:
تو امروز فارغ شدی و راهی کوه و صحرا شدی؟
سریع به سمت رختخواب های گوشه اتاق رفت و برایم جا پهن کرد و گفت:
بیا بیا بخواب که حتما حسابی اذیت شدی
رو به احمد کرد و گفت:
پسرم شما هم بفرما بشین حتما خسته ای
این جا رو خونه خودتون بدونید غریبی نکنید.
به سمت احمد رفت و درحالی که علیرضا را از بغلش می گرفت گفت:
کو بده ببینم این بچه رو
با شوق به صورت علیرضا نگاه دوخت و گفت:
ماشاء الله خدا حفظش کنه
نیم نگاهی به من کرد و گفت:
به مادرش که نرفته
نیم نگاهی به احمد کرد و گفت:
به آقاش کشیده
به ثورت علیرضا دست کشید و گفت:
طفلک بچه چه قدر صورتش داغه
به سمت ما نگاه کرد و گفت:
چرا سر پایید؟ بفرمایبد بشینید
احمد دستارش را از سر برداشت و گفت:
اگه اجازه بدید من برم وسایل مون رو بیارم
_بفرما ننه راحت باش
علیرضا را روی رختخواب گذاشت و بند قنداقش را باز کرد و رو به من گفت:
بیا ننه دراز بکش
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حسین مین باشی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•