33.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
جوجــه کباب سبز🐣🌱
ســینهـ مــرغ ۵۰۰ گرم 🍗
پیــاز ۱ عدد🧅
سبــزی(ریحان،جعفری،گشنیز
نعناع۳شاخه،چوچاق،
خالیواش خرد شده ۱ ق غ خ)🌿
آویشن ۱ ق غ خ
ســس تند ۱ ق چ خ
آبلیــموترش ۳ ق غ خ 🍋
روغــن زیتون ۲ ق غ خ🫒
حــریره سیر ۱ ق چ خ🧄
پاپــریکا ۱ ق چ خ🌶
عــصاره دود مایــع ۱ ق چ خ
نمــک ۱ ق چ خ🧂
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 کاش دانشمندای ژاپنی هرچی تحقیق
دارن ول کنن، بشینن کشف کنن چجوری
مامانمونو از خواب بیدار کنیم که فکر نکنه
بمب ترکیده💥😂
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 892 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
🔰 سمی ترین رفتار خانمها در زندگی مشترک
❌ یکی از بحثهایی که باعث میشه خانمها عدم نشاط داشته باشند همین بحث #مقایسههاست.
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
راه عبور از دلخواهها...🌾
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🕊𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
💌: همسر شهید چمران
تو خاطراتش نوشته بود:
مامان که خوب شد و آمدیم خانه،
من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. 🏠
یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم
قبل از آن که ماشین را روشن کند، دستِ
مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور
با گریه از من تشکر میکرد.
من گفتم: برای چی مصطفی؟
گفت: این دستی که این همه روزها
به مادرش خدمت کرده برای من مقـدس است
و باید آن را بوسیـد! گفتم: از من تشکر میکنید؟
خب این که من خدمت کردم مادر من بود،
مادر شما نبود. که این همه کارها میکنید!
گفت:
دستی که به مادرش خدمت میکند،
مقـدس است و کسـی که به مادرش
خیـر ندارد به هیـچ کس خیـر ندارد!💕
من از شما ممنونم که با این محبت و
عشق به مادرتان خدمت کردید.
💞: #شهید_مصطفی_چمران
.
.
𓆩توخورشیدےوبـےشڪدیدنتازدورآساناست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🕊𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوپنجاهودوم محمد علی از لب حوض برخاست پشت
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوپنجاهوسوم
نگاه به محمد علی دوختم و گفتم:
خانباجی هم حق مادری به گردن ما داره
حواست باشه همون طور که مثل پروانه دور مادر می چرخی و دستش رو می بوسی هوای خانباجی و دلش رو هم داشته باشی
محمد علی از جا برخاست و گفت:
باشه سعیم رو می کنم
بی هیچ حرف دیگری به سمت اتاق رفت و من هم مشغول چنگ زدن شدم.
*******
ژاکتم را پوشیدم و دکمه هایم را بستم.
چادرم را روی سرم کشیدم و پتوی علیرضا را دورش پیچیدم.
او را در بغلم گرفتم و از اتاق بیرون آمدم.
زمین از سرما یخ بسته بود و سوز سرما به جان آدمی می نشست. مادر و خانباجی در حیاط منتظرم ایستاده بودند
مادر با دیدنم گفت:
مادر کاش بی خیالش می شدی خودت هیچ چی این طفل معصوم یخ می زنه تو این هوا
پتو را روی علیرضا مرتب کردم و گفتم:
به خاطر دل حاج علی باید بیام.
هر بار علیرضا رو بغل می گیره چشماش انگاری برق می زنه
مادر به سمت در حیاط رفت و گفت:
کاش حداقل آقات بود با ماشین می رفتیم می ترسم روی این زمین یخ زده
خانباجی رویش را محکم گرفت و گفت:
طوری نمیشه خانم بد به دلت راه نده
پا به کوچه گذاشتیم که مادر گفت:
می ترسم رقیه بخوره زمین خدایی نکرده خودش یا بچه طوری بشن حاجی بگه چرا حرف گوش نکردین
در حالی که نگاهم به زمین بود و در قدم برداشتن هایم دقت می کردم گفتم:
نترسید حواسم هست طوری نمیشه ان شاء الله
خانباجی که کنارم قدم بر می داشت گفت:
امسال زود هوا سرد شده
نفسش را بیرون داد و رو به من گفت:
خدا کنه فقط این زکیه خانم امروز دهانش رو ببنده چیزی بهت نگه
مادر لب گزید و گفت:
عه خانباجی ... چرا این جوری میگی زشته؟
_زشت حرفای اونه که مدام به احمد آقا و رقیه دری وری میگه
_عزاداره ناراحته احمد آقا هم برادرشه
_عزاداره درست ولی حق نداره به احمد آقا بگه قاتل
به یاد حرف های دو روز پیش زکیه دوباره بغضم گرفت. هر چه دلش خواست با ناسزا به احمد و من نسبت داد و در آخر هم گفت اگر احمد را بیند خودش او را به نظمیه و یا ژاندارمری تحویل می دهد.
خانباجی گفت:
زیور خانم دیروز بهم می گفت این شوهر زکیه انگار رابطه خوبی با حکومت داره و یه جورایی نونش از طریق اوناست
می گفت شاه دوستن و طرفدار سرسخت شاهن
مادر گفت:
فکر نکنم ها
خانواده خوب و مومنی ان اگه طرفدار حکومت بودن که حاجی معصومی دختر بهشون نمی داد
بعدم اینا نواده های قاجارن سایه پهلوی رو باید با تیر بزنن
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید منوچهر اکبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوپنجاهوچهارم
خانباجی گفت:
چه ربطی به دین و ایمان داره
خیلی آخوندام هستن دست و پای شاهم می بوسن
همون روزی که شاه اومده بود حرم یادتونه محمد علی می گفت چه قدر تو حرم از شاه تمجید و ستایش کردن
بعضیا دین دارن ولی انگار عقل ندارن چشم ندارن
موقعی هم که حاج علی به این برادر زاده زنش دختر داد آش این قدر شور نبود که مهم باشه
صدایش را آهسته تر کرد و گفت:
کی طرفدار شاهه کی ضد شاه
مادر از من پرسید:
رقیه واقعا داماد حاج علی این طوریه که خانباجی میگه؟
شانه بالا انداختم و گفتم:
من دقیق نمی دونم من زیاد نمی دیدم شون
ولی احمد می گفت خواهراش چون عروس دایی اش شدن تفکرات و زندگی شون با اینا فرق داره
مادر نفسش را بیرون داد و گفت:
خدا به داد حاج علی برسه پس
پسرا انقلابی و مبارز دامادا و دختراش ضد انقلابی
خانباجی گفت:
این دخترش زهرا که خوبه این یکی خیلی نوبره
زیور خانم می گفت برای برادر شوهر کوچیکه زکیه که سربازه قدم پیش گذاشته بودن که زینب رو نشون کنن
ولی این قضایا که پیش اومده دیگه منتفی شده
زیور خانم می گفت همه اش یک بار اومدن مثلا عیادت اونم کلی بابت کارای احمد آقا سرکوفت زدن و دری وری گفتن بهشون و حاج خانم خدا بیامرز رو رنجونده بودن
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علی اکبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
در صحن حرم، راضیام از زندگیام☺️
ای نقطهی اتصال من با دنیا✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 آنکه پرسید❓
نشان تو و نام تو شنید🧐
﮼𖡼 در پی وصل تو💚
بی نام و نشان میگردد🌷
سلمان ساوجی /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🚀 #تنبیه_متجاوز | #وعده_صادق
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1340»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
بــزرگـترین مـــنابع انگیزه🔋
افکار خودتهـــ😌🧠
پس بزرگ فکر کن✋🏻
و بهــ خودت
انگیزه براے پیروزے بدهــ . . .✌️🏻💚
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
پیامبر مهربانےﷺ :
خـــــانـ🏡ــــــهای ڪه در آن
دختـ🎀ـر باشد،هـــــر روز
برکت و رحمـ😍ـت خـــــدا
برآن نـ🤲🏻ـازل میشـــود،و
محل دیدار فرشتـ😇ـگان
است
#جامعالاخبار285
#قندعسلایخونه😌🍬
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
؏ـشق آمـ👣ـد و شــــכ
چو خـ🩸ـونم انـ🥺ـכر
رگـــ🫀ـ و پــــ♡ــوســــــت
#مولانا
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
چه دارم
در این دنـ🌏ـیـا
جز قلبـ🫀ـے از درد
که به شوقِ #دوست_داشتنت
مـےتــ💓ــپــد
#معصومه_صابر
#با_هم_منتظر_ظهور_موعودیم💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
امروز میخوایم بریم دنبال یه ماجــراجویــی.....😎❤️
میخــوایـم بفهمـیم این رسـتورانها چی مےکنن که مرغ سوخاریهاشون ترد و برشــته مےشه؟🤔
بـزن بـریم :)✌️🏻
بــرای کشــف این راز ،ایـن مواد نیازمونن:
سیــر، پیــاز🧄🧅
سیـنهــ مـرغ🍗
سـس مایونز
پودر ســوخاری
نمــک، فلفـل سیـاه🧂
کمے لیمــوتـرش🍋
تخــم مرغ🥚
پــاپریکــا🌶
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 یه خاطره از دانشجوییم؛
یه بار یه آب معدنی تو کیفم بود سرش رو
محکم نبسته بودم😞 از سرکلاس تا اتاق
استاد راهنمامون مسیر حرکت من مشخص
شده بود☺️ ترم اول بودم چقدر دختر و پسر
بهم خندیدن🤨🥲
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 893 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
مـواظـب رابـطـههایقشنگتـونباشـیـد👩❤️👨🫀
غرور❌لجبازی❌بیخیالی❌
و....
بـاعـث نشه قهــربمـونیـد🥺
وقتـی بـه ایـن فکـرمیکنــی یـهروز نباشـه ناخـوداگاه چشـات خیـس میشـن نـزار ادامهدار بـشه بازممیـگم👇
👈مـواظبرابطـههایقشنگـتونباشیـد♥️
#خیلی_زود_دیر_میشه
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
با امام زمان ارواحنا فداه صحبت کنیم.mp3
6.69M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
با امام زمان ارواحنا فداه صحبت کنیم
#جمعه_های_بیقراری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩🕊𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
#یڪروایتعاشقانہ🤍
یک ماه بعد از عقد جور شد رفتیـم حج عمـرھ .
سفـرمان همزمان شـد با ماه رمضـان
با کارهایی که محمدحسین انجام میداد ؛
باز مثل گاو پیشانی سفید دیده میشدیـم!
از بـس برایـم وسـواس به خرج میداد
در طواف دستهایـش را برایـم سپـر میکرد
که به کسی نخورم.🥰
با آب و تاب دور وبرم را خالی می کرد تا
بتوانـم حجرالاسـود را ببوسـم .
کمک دست بقیـه هم بود، خیلی به زوار
سالمنـد کمک میکرد!
یک بار وسط طواف مستحبی شک کردم
چرا همه دارنـد ما را نـگاه میکننـد؟
مگر ظاهـر یا پوششمان اشکالی دارد؟
یکی از خانمهای داخل کاروان بعد از غذا
من را کشیـد کنار و گفتم : [[ صـدقه بذار کنار
این جا بین خانما صحبت از تو و شوهرتِ
که مثه پروانـہ دورت میچرخہ :]]
[ همسـر شهید محمدحسین محمدخانی ]
#شهید_محمدخانی💞🕊
.
.
𓆩توخورشیدےوبـےشڪدیدنتازدورآساناست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🕊𓆪•
🚨 #فـــــــــوری
اخبار لحظهای حمله مجدد موشکی ایران به اسرائیل رو از این کانالمون دنبال کنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوپنجاهوچهارم خانباجی گفت: چه ربطی به دین
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوپنجاهوپنجم
به سر کوچه حاج علی رسیدیم که مادر گفت:
امیدوارم زکیه چیزی نگه ولی اگه چیزی ام گفت شما سکوت کنید
وارد خانه حاج علی شدیم و گوشه ای از مهمانخانه بزرگ شان جایی که در دید نباشد نشستیم.
بعد از نهار همراه بقیه راهی حرم شدیم تا به سر خاک مادر احمد برویم.
تا جایی که می شد دور از چشم زکیه ایستاده بودم تا مثل دو روز پیش داد و هوار راه نیندازد و آبرو ریزی نکند.
در میان فامیل و خویشاوندان چشمم به عمه مریم عمه بزرگ احمد افتاد.
از دیدنش هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم.
بی اختیار به سمتش قدم برداشتم و کنارش که رسیدم آهسته صدایش زدم.
به سمتم چرخید او هم از دیدنم تعجب کرد.
سلام کردم و خودم را در آغوشش جا کردم و پرسیدم:
شما کی اومدین؟
صورتم را بوسید و گفت:
صبح اومدم تو خوبی؟
با ذوق گفت:
گل پسرت سهرابِ رستم دستانت کجاست؟
از تعبیرش لبخند روی لبم آمد به خانباجی اشاره کردم و گفتم:
بغل خانباجیه بیارمش؟
عمه مریم از جا برخاست در حالی که به سختی خودش را از میان جمعیت بیرون می کشید و گفت:
دستم رو بگیر با هم بریم
دست عمه را گرفتم و در حالی که آرام همراه او قدم بر می داشتم گفتم:
فکر می کردم شما بی خبرید
عمه مریم آه کشید و گفت:
از روز اول می دونستم فقط به خاطر زینب و حمید نمی تونستم بیام
طفل معصوما هنوز نمی دونن چه طور خونه خراب شدن
_الان کجان؟
عمه مریم نیم نگاهی به من کرد و گفت:
پیش رستم دستانن
از حرف عمه لبخند روی لبم آمد و پرسیدم:
احمد رو میگین؟
سر به تایید تکان داد و گفت:
آره ... از روزی که اومده این قدر این دو تا بچه خوشحال و سر حال شدن که حد نداره
با این که دل خوش خونه و غم از نگاش می باره ولی به خاطر خواهر برادرش سنگ تموم گذاشت
منو هم که دید دلم داره از غصه می ترکه راهی کرد بیام مراسم شرکت کنم آروم بگیرم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عبدالرحیم اکبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوپنجاهوششم
کنار خانباجی و مادر رسیدیم. عمه مریم با مادر و خانباجی سلام و احوالدرسی کرد. با دست های لرزانش علیرضا را از بغل خانباجی گرفت و پتویش را کنار زد.
با دیدن علیرضا لبخند صورت پر از چین و چروکش را پوشاند و گفت:
ماشاء الله این که سهراب نیست ...
این خود رستم دستانه ...
خانباجی و مادر با تعجب به هم نگاه کردند. منظور عمه مریم را نمی فهمیدند.
عمه نیم نگاهی به من کرد و دوباره چشم به علیرضا دوخت و با لبخند گفت:
انگار احمد دوباره دنیا اومده ...
با باباش مو نمی زنه
صورت علیرضا را بوسید، او را به سمت من گرفت و گفت:
خدا ببخشدش ... ان شاء الله عاقبت به خیریش رو ببینی
علیرضا را بغل گرفتم و از عمه تشکر کردم.
عمه با مادر و خانباجی مشغول صحبت بود و من دلم می خواست عمه دوباره حواسش را به مت بدهد و درباره احمد با هم حرف بزنیم.
چند دقیقه ای منتظر ماندم اما انگار صحبت های شان گل انداخته بود.
آن قدر بی طاقت شده بودم که نا خواسته وسط حرف شان پریدم و از عمه پرسیدم:
عمه احمد نگفت کی بر می گرده؟
مادر که در حال حرف زدن بود صحبتش را قطع کرد. عمه به سمت من برگشت و بی حرف به من خیره شد.
چون چیزی نگفت احساس کردم متوجه نشده است. برای همین دوباره پرسیدم:
احمد نگفت تا کی اونجا می مونه؟
عمه کامل به سمتم چرخید. قدمی به من نزدیک شد و گفت:
ازش پرسیدم تا کی می مونی گفت تا هر وقت که لازم بشه.
گفت اون قدر می مونه که حال حمید و زینب خوب باشه و بشه بهشون گفت چه اتفاقی افتاده
گفت صلاح نیست اینا بی خبر بمونن
گفت چند روزی می مونه تا کم کم حمید و زینب رو آماده کنه و بهشون بگه چی شده بعدش با بچه ها برمی گرده مشهد
با تعجب پرسیدم:
گفت با بچه ها بر می گرده مشهد؟
عمه به تایید سر تکان داد که گفتم:
حواسش به خودش نیست انگار ... اگه اتفاقی بیفته چی؟
عمه شانه بالا انداخت و گفت:
من نمی دونم ... حتما خودش حواسش هست.
مستاصل پرسیدم:
شما کی بر می گردین؟ میشه اگه برگشتین بهش بگید با بچه ها نیاد؟
_من اومدم تا چهلم اون خدابیامرز پیش برادرم باشم
حالا حالا ها بر نمی گردم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد جعفر یوسفی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 ز عکس چهرهٔ خود💚
چشم ما منور کن😌
﮼𖡼 که دیده را جز👀
از آن وجه روشنائی نیست😉
عبید زاکانی /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🚀 #تنبیه_متجاوز | #وعده_صادق
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1341»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
🔰 تور زیارتی «مسجدالاقصی»
😍|مجموعه فانوس برگزار میکند:
پیش ثبت نام تور زیارتی فلسطین گردی
و زیارت مسجدالاقصی
🔹سه روز و سه شب
🔸 صبحانه و ناهار و شام
🔹 حتی نمازهاتون هم با کاروانه😂
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به کانال
زیر ملحق شوید😉👇
https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
جانمونید که ظرفیت محدووده😳
📌
عاشقانه های حلال C᭄
🔰 تور زیارتی «مسجدالاقصی» 😍|مجموعه فانوس برگزار میکند: پیش ثبت نام تور زیارتی فلسطین گردی و زیارت م
تور فلسطین
با تخفیف ویژه برای اعضا کانال 😂😍
ظرفیت محدود👇
https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صبــح شـد، آے نمےباید خـفت💆🏻♀
چشــم بگشـاے کهـ خورشـید شکـفت🌞
باز کـن پنجرهـ را با دم صبــح🪟
باید از خانهــ دل، گَــرد پریـشانی رُفت🏡🫀
#سلمان_هراتی
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•