eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ - شٌماباایشُون‌چِه‌نسبَتی‌دارین؟!🤔       + رو◗مُنحَنی‌ِلبخَندش◖غَمام‌قایَم شُدن ‌‎‎‌‌‎‌‌  ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎ ☺️💚 . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . هـر دمنوشـے بـراۍ چـے خوبــہ؟!☺️ . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🚻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ دعای یک مرد هنگام نماز: خداوندا.. کودکی ام را دادی و گرفتی.. جوانی ام را دادی و گرفتی.. چندسالی است که زن دادی و.. خواستم یادآوری کرده باشم..🥴😂😂 𓈒 1072 𓈒 خاطره مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃ورودبدون‌همسرجان‌ممنوع𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🚻 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
‌‌ حالاا شما بگید که در فرهنگ و منطقه‌ی شما رسم جهیزیه به چه صورته؟!☺️🤔🛍 ‌
🍃💌 •• | •• " رسم جهیزیه در طبس " به نظر بهترین گزینه مشارکت و همکاری در خرید جهیزیه‌س! که فشار مالی هم به خانواده‌ها وارد نشه🥲👌 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . همسر بزرگوار شهید: یه قطعه طلا خریده بودن که هروقت خواستن برن کربلا بفروشن با پولش برن ولی وقتی پویش طلا برای لبنان رو دیدن گفتن کربلا الان لبنانه و طلا از دستشون درآوردن که باهاش نماز نخونن چون نیت کرده بودن و دیگه مال ایشون نبود. فردای شبی که نیت کردن خواهرشون زنگ زد بهشون گفت دیشب خواب دیدم از کربلا برگشتی و سید حسن نصرالله و دکتر غلامی اومدن استقبالت🥹 خواهر ایشون هیچ اطلاعی از نیت ایشون نداشتن...🥲 اینو دیروز دکتر غلامی که خودشون هم تو بنیاد شهید پالیزوانی کمک جمع میکنن برای مردم فلسطین و لبنان، سر کلاس برامون تعریف کردن🥹 ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . با شوهر وابسته به خانواده اش چگونه برخورد کنیم؟🤔 اگر شوهرتون به مادرش وابستگی زیادی داره ،🤐 برای کنترل بیشترش با مادر و خانواده‌‌اش در نیفتید. 😱🤓 ✥ بهترین کار اینه که ارتباط خوب و نزدیکی با مادرشوهرتون برقرار کنید. 😇😍 ✥ ممکنه گاهی نیاز داشته باشید از طریق او روی همسرتون تاثیر بگذارید. 😁😝 ✥ از طرفی وقتی شوهرتون ببینه با مادرش خوب هستید با آرامش بیشتری به سمتتون میاد😍 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
‌‌ حالاا شما بگید که در فرهنگ و منطقه‌ی شما رسم جهیزیه به چه صورته؟!☺️🤔🛍 ‌
🍃💌 •• | •• " رسم جهیزیه‌ جنوبیا و اصفهانیا🌴 " ترکیب جالبی شده بود😅😍👌 این جمله عالی‌ بود؛ ساده بگیریم تا جوونا ازدواج کنند🤌 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ سایه‌ی تو روی سرم مستدام ✨️ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌و‌نودوهشت صدایم میزند :_پسرعمو برمیگردم،سرش را پ
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:نه مزاحم نمیشم..اومدم سری بزنم و برم... نیکی،خونگرم میگوید:اختیار دارین،بفرمایید خواهش میکنم.. پیرزن داخل میآید:مزاحم شدم،شرمنده.. میگویم:نه خیلی خوش اومدین.. بفرمایید روی مبل ها مینشیند. نیکی به طرف آشپزخانه میرود. پیرزن میگوید:اگه میدونستم شما هستین،با آشوری مزاحم میشدیم.. میگویم:اختیار دارین.. تشریف بیارین،قدمتون سر چشم. رو به روی پیرزن مینشینم نیکی با سینی چای میآید،هم چنان چادر سر کرده. پیرزن نگاهی به چادر نیکی میکند و فنجان چای برمیدارد :ممنون به طرف من میآید،چای برمیدارم و لب میزنم :چادر با تعجب نگاهم میکند،یک لحظه به صرافت میافتد،تصنعی میخندد:ای وای من حواسم نبود.. فکر کردم غریبه پشت دره.. یادم رفت چادرم رو دربیارم.. و چادرش را از سرش برمیدارد. پیرزن میخندد:منم همش با خودم میگم این دختر چرا اینطوری لباس پوشیده..حالا یه کم بعدم یادت میآد روسریت رو برداری میخندم،نیکی هم،با شرم. میگوید:نه خانم آشوری.. نمیخواهم موهام بیفته تو غذا،واسه همین روسری سر کردم. میخواهد به آشپزخانه برود که پیرزن میگوید:دخترم بیا بشین.. اومدم یه کم با هم حرف بزنیم،زحمت نکش :_نه بابا چه زحمتی.. الآن میوه بیارم،میام خدمتتون.. میخواهد از کنارم بگذرد که بلند میشوم و برابرش میایستم. نزدیک است پیشانیاش به سینه ام بخورد،به سختی خودش را کنترل میکند. میگویم:شما بشین پیش مهمونت..من میوه میآرم لبخند کم جانی میزند و سریع از من دور میشود. وارد آشپزخانه میشوم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ظرف میوه را از یخچال برمیدارم و کابینت ها را در جست و جوی پیش دستی،باز و بسته میکنم. کارد ها را پیدا میکنم. کابینت بعدی هم،پیش دستی ها را میبینم. با یک دست،بشقاب و با دست دیگر ظرفـ میوه را برمیدارم. وارد سالن میشوم و برای نیکی و پیرزن بشقاب میگذارم. من در تمام عمرم،از این کارها نکرده ام! این چه فرمان های عجیب و غریبیست که قلبم به عقلم میدهد؟ جنگ داخلی است بین اعضای بدنم! میوه را تعارف میکنم و میگویم:من مزاحمتون نمیشم،به اقای آشوری سلام برسونید..نیکی جان من داخل اتاقم،کاری داشتی... چشم هایش را روی هم میگذارد و لبخند میزند. به طرف اتاق میروم،چرا دلم میلرزد؟ ★ کانال های تلویزیون را عوض میکنم. حوصله ام سر رفته. نیکی گاهی از اتاقش خارج شده و سری به غذایش زده. به طرف آشپزخانه میروم،نگاهی به قابلمه ی ماکارونی میاندازم. عطر خوبش،همه ی خانه را برداشته. حدس هم نمیزدم که دختر مسعود نیایش،تا این اندازه آشپز خوبی باشد! در این دو هفته،غذاهای لذیذ مهمان همسایه ام بوده ام و شب ها مهمان شیر و عسلش. نمی دانم چرا اینقدر درگیر محبت هایش شده ام. نگاهی به در بسته ی اتاقش میاندازم،قدم هایم به آن سمت کشیده میشوند. خودم هم نمیدانم چرا.. پشت در اتاقش میرسم،دست راستم را بالا میبرم تا در بزنم. نرسیده به در،دستم متوقف میشود. نگاهم بین در بسته و دستم که در هوا مانده، در تلاطم است. عاقبت دستم را پایین میآورم،وارد آشپزخانه میشوم و پشت میز مینشینم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝