#حدیث_روز
🌺من زارَها عارِفا بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّةُ ؛
🌺امام رضا عليه السلام :هر كس او را با شناخت زيارت كند ، بهشت پاداش او خواهد بود.
📚[ بحار الأنوار ، ج 102 ، ص 266 ]
خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام💖
خط : محدثه قربانی
✅@Asheghanezohoor
🌸 ﷽🌸
#سلام_امام_زمانم ✋
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلامی تقدیم به ساحت مقدس ولی امر،مهدی موعود(عج)👇👇
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان*
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#یا_صاحب_الزمان_عج
🦋 @Asheghanezohoor🦋
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
گرچه یک عمر من از دلبر خود بیخبرم
لحظهای نیست که یادش برود از نظرم
نه که امروز بود دیده من بر راهش
از همان روز ازل منتظر منتظرم
💚 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 💚
@Asheghanezohoor
♡♥️ ✧❥꧁ یامهدی ꧂❥✧♥️ ♡
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات عاشقی
به یاد شهدا به ویژه سلیمان عشق.🌹
ما امنیتمان را مدیون چه کسانی هستیم؟
✅ #عاشقان_ظهور
@Asheghanezohoor
#رهبرانہ
دلمڪہتنگمۍشودنظربہماھمےڪنم؛
دروטּماھِنیمہشبتورانگاھمےڪنمـ^^
-------------------------------------
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
✅ #عاشقان_ظهور
@Asheghanezohoor
قسمت هفتاد و سوم👇👇
🌸 #پرسشوپاسخمهدویت🌸
سوال❓چگونه به ساحت مقدس امان زمان متوسل شویم؟
✅پاسخ
♨️ توسل به امام عصر عجل الله فرجه؛
🔸باور کنیم بهترین راه برای #موفقیت و #هدایت،توسل به اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) است .
✅ توسل هم فقط این نیست که روضه بخوانیم و بنشینیم گریه کنیم!
🔸هرکاری که میخواهیم شروع کنیم اول یک صلوات برای امام زمان عجل الله بفرستیم و ته دلمان بگوییم: «آقا دستمان را بگیر!»🤲🍃
این برایمان ملکه بشود.
🔸تجربههای زیادی هست که [اهل بیت] در مقام عمل کسانی را که اینگونه رفتار میکردند، رها نکردند♥️
🖋آیت الله مصباح
@Asheghanezohoor
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸 #قسمتهفتادوششم پاسخ یک نذر اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد … و
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸
#قسمتآخر
مبارکه ان شاء الله
تلفن رو قطع کردم … و از شدت شادی رفتم سجده … خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه …
اما در اوج شادی … یهو دلم گرفت …
گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران … ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد … و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد …
وقتی مریم عروس شد … و با چشم های پر اشک گفت … با اجازه پدرم … بله …
هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد … هر دومون گریه کردیم … از داغ سکوت پدر …
از اون به بعد … هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها … روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم …
- بابا کی برمی گردی؟ … توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره … تو که نیستی تا دستم رو بگیری … تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم … حداقل قبل عروسیم برگرد … حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک … هیچی نمی خوام … فقط برگرد…
گوشی توی دستم … ساعت ها، فقط گریه می کردم …
بالاخره زنگ زدم … بعد از سلام و احوال پرسی … ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم … اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت … اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم … حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه …
بالاخره سکوت رو شکست …
- زمانی که علی شهید شد و تو … تب سنگینی کردی … من سپردمت به علی … همه چیزت رو … تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی …
بغض دوباره راه گلوش رو بست …
- حدود 10 شب پیش … علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد … گفت به زینبم بگو … من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم … توکل بر خدا … مبارکه ..
گریه امان هر دومون رو برید …
- زینبم … نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست … جواب همونه که پدرت گفت … مبارکه ان شاء الله …
دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم… اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد … تمام پهنای صورتم اشک بود …
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم … فکر کنم … من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت … عروس و داماد … هر دو گریه می کردن …
توی اولین فرصت، اومدیم ایران … پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن … مراسم ساده ای که ماه عسلش … سفر 10 روزه مشهد … و یک هفته ای جنوب بود ..
هیچ وقت به کسی نگفته بودم … اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه … توی فکه … تازه فهمیدم … چقدر زیبا … داشت ندیده … رنگ پدرم رو به خودش می گرفت …
#پایان
@Asheghanezohoor