#زندگینامه
#قسمتیازدهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌸یک شب سر نماز، سجدهاش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد.😭 بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟»😔
با چشمهای مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه میکنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار میآید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه میخورد.»
🌹#زینب هر روز ظهر که از مدرسه🏬 برمیگشت اول به مسجد المهدی🕌 میرفت، نماز میخواند و بعد به خانه میآمد.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor