💌 یا اَیَُهَا النَّبیُ قُل لِاَزواجِک وَ بَناتِک وَ نِساءِ المُومِنین یُدنینَ عَلیهِنَّ مِن جَلابیبِهنُ ذلِک اَدنی اَن یُعرفنَ فلا یُوذَین و کانَ اللهُ غفوراً رحیماً.
ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسریهای بلند خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنها سرزده توبه کنند خدا همواره آمرزنده رحیم است.
سوره مبارکه احزاب آیه ۵۹
مترجمی زبان قرآن
@Asheghankalamvahy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗هر صبح
🦚که از خواب بیدار میشوی
💗در نظر بیاور
🦚چه سعادتیست
💗زنده بودن، دوست داشتن
🦚شادی عطریست
💗که نمیتوان آن را به دیگران زد
🦚و خود از بوی خوش آن
💗بهرهمند نشد
روزتون پراز معنویت و برکت و شادی 😇 🌸
♥️
*«شاهزاده ای در خدمت»*
*قسمت :اول*
🌹 به نام خالق یکتا 🌹
«ولایة علی بن ابیطالب حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی»
همانا ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، قلعه و حصاری ست محکم و هرکس که وارد این قلعه شود ، از عذاب الهی محفوظ است، خداوندا بپذیر تا از تکبیر گویان درگاه ربوبیت باشم و قبول فرما تا از سلام گویان ساحت مطهر اولین امام و ولیّ بلافصل پیامبرت باشم
*آغاز:*
قصر در سکوتی عجیب فرو رفته بود و هراز گاهی صدای چکه ای که بر مایع درون محفظه می چکید ، سکوت فضای حاکم را میشکست...
دستان لرزان دختر ، آخرین ماده هم در مایع پیش رویش انداخت و سپس ،تکه ای فلز بی ارزش را درون آن انداخت، چند دقیقه با هیجان به تماشا نشست ، اندک اندک رنگ فلز به زردی گرایید و دخترک با چشمان زیبایش خیره به فلزی که داشت به طلا تبدیل میشد، ذوق زده دستانش را بهم زد و همانطور که با حرکتی دایره وار دور خود می گشت ،صدایش بلند شد : موفق شدم....من موفق شدم ...بالاخره تعلیمات استاد و خواندن کتابهای مختلف اثر کرد ....من توانستم.....
در همین حین ، صدای قیژ درب بزرگ کارگاه خبر از ورود کسی میداد و او می دانست که کسی غیر از آمیشا نمی تواند باشد دخترک با ذوق و هیجان خود را به دختر سیه چرده جلوی درب رساند و همانطور که دستان او را در دست گرفته بود به طرف ظرفی که شاهکارش در آن قرار داشت برد و گفت : بیا آمیشا....بیا جلوتر ....ببین چه کرده ام...
آمیشا که سراسیمه بود ، با خضوع دستان خانمش را آرام نوازش کرد وگفت : شاهزاده خانم...مادرتان...مادرتان از مراسم برگشته و سخت از دست شما عصبانی ست....
قصر را به دنبالتان زیر و رو کرده ، گمانم فهمیده اینجا حضور دارید.
خیلی خشمگین است و من تا دیدم به این سمت می آید ، خودم را زودتر به شما رساندم که اگر می خواهید جایی پنهان شوید تا شاهبانو آرام گیرد ، خبرتان کنم.
دخترک ، بوسه ای محکم از گونهٔ این کنیزک مهربانش گرفت و گفت : ممنون آمیشا، اما امروز آنقدر خوشحالم که نمی خواهم پنهان شوم ، حرفهای تیز مادرم را هر چه باشد به جان می خرم...
آمیشا خودش را کنار کشید وگفت : پس اجازه دهید شاهبانو نبیند که مرا بغل کرده اید ، می دانید که ایشان حساس هستند و دوست ندارند رابطهٔ شما با کنیزکان اینچنین صمیمی باشد و اگر ببیند ،منِ بینوا را سخت مجازات خواهد کرد...
شاهزاده خانم سری به نشانه تایید تکان داد و خود را به کنارشاهکارش کشانید....
ادامه دارد...
🖍به قلم :طه_حسین
عاشقان کلام وحی
*«شاهزاده ای در خدمت»* *قسمت :اول* 🌹 به نام خالق یکتا 🌹 «ولایة علی بن ابیطالب حصن
دوستان این بهترین داستان واقعی👆👆 که خیلی ها به دنبال اش هستند و توفیقی هست برای خوانندگان اش وقتی که چند قسمت رو خواندید متوجه خواهید شد😍😍😍😇
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸غم مهسا ما را کُشت!
🔹لُختِ انقلاب جدید را ببینید. از پرفورمنس تا طناب دار.
#کلیپ
#تحلیلگر خارج از مرز
📌 این برنامه را در کانال یوتیوب جدال ببینید.
📺youtu.be/p0NsuhVmLCM
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸فقط سه حرف: کوش؟؟؟
🔹همدستان داعش به اسم زندگی آمدند و فقط مرگ، مرگ و مرگ برای ما آوردند.
اما در مقابل جنبش تبهکاران راه حل فقط #زندگی است. زندگی را از سر بگیرید.
#کلیپ_کوتاه
#توصیه_به_زندگی