📌داستانی از یک مرد تشکیلاتی
برای رفقایی که یه وقتا از سنگینی بار مسئولیت خسته می شن یا به خاطر کار زیاد آسیب جسمی و روحی می بینند...
یـه روز یـه ایرانيــه
توی عملیـات آزادسازی سوسنـگرد
تنها مونـده بــود با لشکـری از
تکـاوران و تانـکهای بعثـی
در میـان نبــرد پاهاش مجـروح شــد
با پـای مجــروح خـودش شروع بـه راز و نيـاز کرد
«اي پـای عزيــزم
ای آنــكه همـه عُمـر وزن مـرا متحمل كـردهای
و مــرا از كـوهها و بيابــانها و راههای دور گذرانـدهای
ای پــای چابــک و توانــا
كه در همه مسابقـات مرا پــيروز كــردهای
اكنــون كه ساعت آخــر حيـات مـن است
از تو میخواهم كه با جراحـت و درد مـدارا كنی
مثـل هميشـه چابــک و توانـا باشـی
و مرا در صحنــه نبــرد ذليـل و خـوار نكنـی»
و به خـون خــود نهيب زد
«آرام باش اين چنيــن به خـارج جـاری مشـو
من اكنون با تــو كـار دارم
و میخواهـم كه به وظيـفهای درست عمل كنـی »
به نبــرد ادامـه داد و حماسـهای خلق کـرد
که زبانــزد خـاص و عـام شـد
تک و تنــها یـک لشکر از تانکهــا
زرهپــوشها و تکاوران بعثــی را
مجبـور به عقب نشینـی کرد
اون شخص کسی نبــود جــز
"شهیـد دکتــر مصطفـی چمــران"
#جهان_ارا
#اندیشه_مقاومتی
#جبهه_فرهنگی_انقلاب
@Ashena_ab