💫
❣ دعای مادرمون فاطمه زهرا
در روز #یکشنبه
ـ خدایا امروزِ مرا اینگونه بساز؛
شروعش رهایی در آغوش تو!
ـ آخرش راحتی در کنار تو!
ـ و میانهاش ؛ آنچه تو صلاح میدانی که بر من بگذرد!
✨خدایا بر محمّد و آلش درود فرست ؛
و ما را اهلِ بازگشتن به سوی تو( آنگونه که بپذیریمان) قرار بده،
و از آنان که اهلیِ تواَند و تو برایشان کافی هستی،
🍃و از آنان که فقط به تو برای نیازهایشان رو میزنند و آنوقت تو از خزینهی مهربانیات، دستشان را پُر میکنی!
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
❤️روز #یکشنبه روز زیارتی #حضرت_علی علیه السلام و #حضرت_فاطمه زهرا سلام الله علیها❤️
💚زیارت امیرالمومنین علیه السلام در روز یکشنبه:💚
❤️السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] أَجْمَعِينَ. ❤️
✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨
💚زیارت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در روز یکشنبه:💚
❤️اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.❤️
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
📿چه خندههایی نماز را باطل میکند؟
«قَهْقَهه زدن» عمدی، نماز را باطل میکند، هرچند بدون اختیار بوده، ولی مقدّماتش اختیاری باشد؛ بلکه چنانچه قهقهه زدن مقدّماتش هم اختیاری نباشد، در صورتی که وقت برای دوباره خواندن نماز باقی باشد، بنابر احتیاط لازم، باید آن را دوباره بخواند و چنانچه وقت برای آن نباشد، نماز صحیح است.
منظور از «قَهْقَهه»، خنده بلند و با صدا که شامل کشیدن صدا و دور دادن آن در گلو است میباشد، اما خندۂ صداداری که عرفاً قهقهه محسوب نشود، مبطل نماز نیست، هرچند احتیاط مستحب پرهیز از آن است. همچنین، تبسّم و لبخند نماز را باطل نمیکند، هرچند عمدی باشد.
توضیح المسائل جامع حضرت آیت الله سیستانی جلد۱، صفحه ۵۰۶
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🌷#دختر_شینا
#قسمت49
✅ فصل چهاردهم
💥 صدای در که آمد، بچهها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه. یک کیسهی نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: « این را بگیر دستم خسته شد. »
تند و تند بچهها را میبوسید و قربان صدقهشان میرفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: « بگذارش روی کابینت. »
گفت: « نه، نمیشود باید از دستم بگیری. »
💥 با اکراه کیسهی نایلون را گرفتم. یکی روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بتهجقههای درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یکدفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه میگفت: « مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی. حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود. » بیاختیار گفتم: « چرا زحمت کشیدی. اینها گران است. »
💥 روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: « چقدر بهت میآید. چقدر قشنگ شدی. »
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: « آمادهای برویم؟! »
گفتم: « کجا؟! »
گفت: « پارک دیگر. »
گفتم: « الان! زحمت کشیدی. دارد شب میشود. »
گفت: « قدم! جان من اذیت نکن. اوقات تلخی میشودها! فردا که بروم، دلت میسوزد. »
💥 دیگر چیزی نگفتم. کتلتها را توی ظرف درداری ریختم. سبزی و ترشی و سفره و نان و فلاسک هم برداشتم و همه را گذاشتم توی یک زنبیل بزرگ. لباسهایم را پوشیدم و روسری را سرم کردم. جلوی آینه ایستادم و خودم را برانداز کردم. صمد راست میگفت، روسری خیلی بهم میآمد.
گفتم: « دستت درد نکند. چیز خوبی خریدی. گرم و بزرگ است. »
داشت لباسهای بچهها را میپوشاند. گفت: « عمداً اینطور بزرگ خریدم. چند وقت دیگر هوا که سرد شد، سر و گوشت را درست و حسابی میگیرد. »
💥 قرار بود دوستش، که دکتر داروساز بود، بیاید دنبالمان. آنها ماشین داشتند. کمی بعد آمدند. سوار ماشین آنها شدیم و رفتیم بیرون شهر. ماشین خیلی رفت، تا رسید جلوی در پادگان قهرمان. صمد پیاده شد، رفت توی دژبانی. خانم دکتر معصومه را بغل کرده بود. خیلی پی دلش بالا میرفت. چند سالی بود ازدواج کرده بودند، اما بچهدار نمیشدند. دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود که اجازه دادند توی پادگان برویم. کمی گشتیم تا زیر چند درخت تبریزی کهنسال جایی پیدا کردیم و زیراندازها را انداختیم و نشستیم. چند تیر برق آن دور و بر بود که آنجا را روشن کرده بود.
💥 پاییز بود و برگهای خشک و زرد روی زمین ریخته بود. باد میوزید و شاخههای درختان را تکان میداد. هوا سرد بود. خانم دکتر بچهها را زیر چادرش گرفت. فلاسک را آوردم و چای ریختم که یکدفعه برق رفت و همه جا تاریک شد.
صمد گفت: « بسماللّه. فکر کنم وضعیت قرمز شد. »
💥 توی آن تاریکی، چشم چشم را نمیدید. کمی منتظر شدیم؛ اما نه صدای پدافند هوایی میآمد و نه صدای آژیر وضعیت قرمز.
صمد چراغقوهاش را آورد و روشن کرد و گذاشت وسط زیرانداز. چایها را برداشتیم که بخوریم. به همین زودی سرد شده بود. باد لای درختها افتاده بود. زوزه میکشید و برگهای باقیمانده را به اطراف میبرد. صدای خشخش برگهایی، که دور و برمان بودند، آدم را به وحشت میانداخت. آهسته به صمد گفتم: « بلند شو برویم. توی این تاریکی جَک و جانوری نیاید سراغمان. »
صمد گفت: « از این حرفها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت میکشم. ببین خانم دکتر چه راحت نشسته و با بچهها بازی میکند. مثلاً تو بچهی کوه و کمری. »
💥 دور و برمان خلوت بود. پرنده پر نمیزد. گاهی صدای زوزهی سگ یا شغالی از دور میآمد. باد میوزید و برق هم که رفته بود. ما حتی یکدیگر را درست و حسابی نمیدیدیم. کورمالکورمال شام را آوردیم. با کمک هم سفره را چیدیم. خدیجه کنارم نشسته بود و معصومه هم بغل خانم دکتر بود. خدیجه از سرما میلرزید. هیچ نفهمیدم شام را چطور خوردیم. توی دلم دعادعا میکردم زودتر بلند شویم برویم؛ اما تازه مردها تعریفشان گل کرده بود. خانم دکتر هم عین خیالش نبود. با حوصله و آرامآرام برای من تعریف میکرد.
💥 هر کاری میکردم، نمیتوانستم حواسم را جمع کنم. فکر میکردم الان از پشت درختها سگ یا گرگی بیرون میآید و به ما حمله میکند. از طرفی منطقه نظامی بود و اگر وضعیت قرمز میشد، خطرش از جاهای دیگر بیشتر بود. از سرما دندانهایم بههم میخورد. بالاخره مردها رضایت دادند. وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. آنموقع بود که تازه نفس راحتی کشیدم و گرم صحبت با خانم دکتر شدم.
🔰ادامه دارد....
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
💚
🌷#دختر_شینا
#قسمت50
✅ فصل چهاردهم
💥 به خانه که رسیدیم، بچهها خوابشان برده بود. جایشان را انداختم. لباسهایشان را عوض کردم. صمد هم رفت توی آشپزخانه و ظرفها را شست. دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد و گفت: « خانم خوب بود؟! خوش گذشت؟! » خواستم بگویم خیلی! اما لب گزیدم و رفتم سروقت آبگوشتی که از ظهر مانده بود. آن روز نه ناهار خورده بودم و نه شام درست و حسابی. از گرسنگی و ضعف دست و پایم میلرزید.
💥 فردای آن روز صمد ما را به قایش برد و خودش به جبهه برگشت. من و بچهها یک ماه در قایش ماندیم. زمستان بود و برف زیادی باریده بود. چند روز بعد از این که به همدان برگشتیم، هوا سردتر شد و دوباره برف بارید. خوشحالیام از این بود که موقع نوشتن قرارداد، صمد پارو کردن پشتبام را به عهدهی صاحبخانه گذاشته بود.
💥 توی همان سرما و برف و بوران برایم کلی مهمان از قایش رسید که میخواستند بروند کرمانشاه. بعد از شام متوجه شدم برای صبحانه نان نداریم. صبح زود بلند شدم و رفتم نانوایی. دیدم چه خبر است! یک سر صف توی نانوایی بود و یک سر آن توی کوچه. از طرفی هم هوا خیلی سرد بود. چارهای نداشتم. ایستادم سر صف دوتایی، که خلوتتر بود. با این حال ده دقیقهای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: « خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم. ».
💥 تا خانه برسم چند بار روی برفها لیز خوردم و افتادم. نان را گذاشتم توی سفره. مهمانها بیدار شده بودند. چایی را دم کردم و پنیر را هم گذاشتم بیرون از یخچال و دوباره دویدم طرف نانوایی. وقتی رسیدم، دیدم زن نیست. ناراحت شدم. به چند نفر که توی صف ایستاده بودند، گفتم: « من اینجا نوبت گرفتهام همین ده دقیقه پیش آمدم، دو تا نان گرفتم و رفتم. » زنها فکر کردند میخواهم بینوبت نان بگیرم. چند نفری شروع کردند به بد و بیراه گفتن و دعوا کردن. یکی از زنها با دست محکم هلم داد؛ اگر دستم را به دیوار نگرفته بودم، به زمین میافتادم. یکدفعه همان زن را دیدم. زنبیل قرمزی دستش بود. با خوشحالی گفتم: « خانم... خانم... مگر من پشت سر شما نبودم؟! » زن لبخندی زد و با دست اشاره کرد جلو بروم. انگار تمام دنیا را به من داده بودند. زنها که این وضع را دیدند، با اکراه راه را باز کردند تا جلو بروم. هنوز هم وقتی زنبیل قرمزی را میبینم، یاد آن زن و خاطرهی آن روز میافتم.
💥 هوا روز به روز سردتر میشد. برفهای روی زمین یخ بسته بودند. جادههای روستایی کم رفت و آمد شده بودند و به همین خاطر دیگر کسی از قایش به همدان نمیآمد. در این بین، صاحبخانه خیلی هوایم را داشت. گاهی که برای خودشان چیزی میخرید، مقداری هم برای ما میآورد؛ اما من یا قبول نمیکردم، یا هر طور بود پولش را میدادم. دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار میکشیدم.
💥 سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانهها نبود. برای این که بچهها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان میکردم.
💥 یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچهها خوابیده بودند. پیتهای بیستلیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانهی ما فاصلهی زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیتهای نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جابهجا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیمساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشتهای پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندانهایم به هم میخورد.
دیدم اینطور نمیشود. برگشتم خانه و تا میتوانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم.
بچهها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود. تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آنوقتها توی شعبههای نفت چرخیهایی بودند که پیتهای نفت مردم را تا در خانهها میآوردند. شانس من هیچکدام از چرخیها نبودند. یکی از پیتها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هنکنان راه افتادم طرف خانه.
اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین میگذاشتم و نفس تازه میکردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم میایستادم. انگشتهایم که بیحس شده بود را ماساژ میدادم و دستم را کاسه میکردم جلوی دهانم. ها میکردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پلههای طبقه اول گذاشتم.
🔰ادامه دارد...
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🌷#دختر_شینا
#قسمت51
✅ فصل چهاردهم
وقتی میخواستم بروم و پیت دومی را بیاورم، عزا گرفتم. پیت را که از شعبه بیرون آوردم، دیگر نه نفسی برایم مانده بود، نه رمقی. از سرما داشتم یخ میزدم؛ اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه میرساندم. از یک طرف حواسم پیش بچهها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. بالاخره با هر سختی بود، خودم را به خانه رساندم
مکافات بعدی بالا بردن پیتهای نفت بود. دلم نمیخواست صاحبخانه متوجه شود و بیاید کمکم.به همین خاطر آرامآرام و بیصدا پیت اولی را از پلهها بالا بردم و نیمساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش میرفتم. از خستگی افتادم وسط هال. خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا میرفتند؛ اما آنقدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد میکرد، که نمیتوانستم حتی به رویشان بخندم. خداخدا میکردم بچهها بخوابند تا من هم استراحت بکنم؛ اما بچهها گرسنه بودند و باید بلند میشدم، شام درست میکردم
تقریباً هر روز وضعیت قرمز میشد.دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشههای خیلی از خانهها و مغازهها شکست. همین که وضعیت قرمز میشد و صدای آژیر میآمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم میدویدند و توی بغلم قایم میشدند
تپه مصلّی روبهروی خانهی ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند. پدافندهای هوایی که شروع به کار میکردند خانهی ما میلرزید.گلولهها که شلیک میشد، از آتشش خانه روشن میشد.صاحبخانه اصرار میکرد موقع وضعیت قرمز بچهها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود
آن شب همینکه دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند.اینبار آنقدر صدای گلولههایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه، وحشتزده شروع به جیغ و داد و گریهزاری کردند.مانده بودم چهکار کنم. هر کاری میکردم، ساکت نمیشدند. از سر و صدا و گریهی بچهها زن صاحبخانه آمد بالا.دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه و آتش پدافندهای هوایی را دید،گفت:«قدم خانم! شما نمیترسید؟!»
گفتم:«چهکار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده. گفت:«واللّه، صبر و تحملت زیاد است بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دندهی شیر داری به خدا. بیا برویم پایین, گناه دارند این بچهها.»
گفتم:«آخر مزاحم میشویم.»
بندهی خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین.آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچهها آرام شدند
روزهای دوشنبه و چهارشنبهی هر هفته شهید میآوردند تمام دلخوشیام این بود که هفتهای یکبار در تشییع جنازهی شهدا شرکت کنم خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود بالِ چادرم را میگرفت و ریزریز دنبالم میآمد معصومه را بغل میگرفتم. توی جمعیت که میافتادم ناخودآگاه میزدم زیر گریه. انگار تمام سختیها و غصههای یک هفته را میبردم پشت سر تابوت شهدا تا با آنها قسمت کنم از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه میکردم. وقتی به خانه برمیگشتم، سبک شده بودم و انرژی تازهای پیدا کرده بودم
دیگر نیمههای اسفند بود اما هنوز برف روی زمینها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت زنها مشغول خانهتکانی و رُفتوروب و شستوشوی خانهها بودند. اما هر کاری میکردم دست و دلم به کار نمیرفت. آن روز تازه از تشییع جنازهی چند شهید برگشته بودم بچهها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه میآمدم و به آنها سر میزدم.
بار آخری که به خانه آمدم،سر پلهها که رسیدم خشکم زد صدای خندهی بچهها میآمد یک نفر خانهمان بود و داشت با آنها بازی میکرد. پلهها را دویدم. پوتینهای درب و داغان و کهنهای پشت در بود. با خودم گفتم:«حتماً آقا شمساللّه یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد. » در را که باز کردم سر جایم میخکوب شدم. صمد بود. بچهها را گرفته بود بغل و دور اتاق میچرخید و برایشان شعر میخواند. بچهها هم کیف میکردند و میخندیدند
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیهای به هم نگاه کردیم بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را میدیدیم.اشک توی چشمهایم جمع شد باز هم او اول سلام داد و همانطور که صدایش را بچهگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر میخواند گفت:«کجا بودی خانم من کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟! »
از سر شوق گلولهگلوله اشک میریختم و با پر چادر اشکهایم را پاک میکردم همانطور که بچهها بغلش بودند روبهرویم ایستاد و گفت:«گریه میکنی؟!»بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچهگانه گفت:« آها، فهمیدم.دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری.خیلی خیلی زیاد!»
🔰ادامه دارد...
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
.
🖤 مادر مقاومت، آسمانی شد! 🌺
واقعا آدم نمی داند کدام عبارت به
حقیقت نزدیک تر است:
خوشا بحال این مادر که فرزندی
چون سیدحسن نصرالله دارد؟
یا خوشا بحال سیدحسن نصرالله که
مادری فهیم و شجاع و انقلابی داشت؟
یا خوشا بحال ما که اگر این مادر نبود
امروز مقاومت و جهان عرب، رهبری
بی نظیر و حکیم چون سیدحسن
نصرالله نداشت؟
الله اعلم
#سید_جان_تسلیت
#شهید_جمهور
🖌
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥تنها درخواست شهید رئیسی از تولیت آستان قدس؛ خاکسپاری در جوار امام رضا علیهالسلام...
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
19.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا هست
رجایی و دیگران اگر نیستند.
خداهست .
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫روحانی:
مردم رو در خدمت اهدافش میخواست
🌹شهید رئیسی:
تمام وجود خودش رو برا مردم گذاشت
««فرق داره که کی رئیسجمهور باشه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حاج حسین یکتا
🔸از بقیّةالله جا نمونید!
👌کوتاه و شنیدنی
👈بشنوید و نشر دهید.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام عالی
🌷گره گشای همهی عالم؛
همهی حاجات؛ به واسطهی #امام_زمان مستجاب میشود...
👌کوتاه و شنیدنی
👈بشنوید و نشر دهید.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چقدر عاشق امام زمانت هستی ؟
امام_زمان
کلیپ_مهدوی
استادمحمودی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
43.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آخرین سخنرانی شهید عزیز دکتر رییسی در مورد حجاب در جمع مردم قم_ ۲۰اردیبهشت ماه
از من میپرسند آقا نظر شما در مورد ارزشهای اسلامی حجاب و عفاف چیست❓
آقا نظر من‼️ من طلبه هستم.من اینجا سربازی میکنم.
نظر اسلام چیست⁉️
نظر اسلام و شرع وجوب را حکم میکند ما هم موظفیم نظر اسلام را پیاده کنیم.
✅کشور بر مدار قانون میچرخه باید همه به قانون پایبند باشند با هر سلیقه سیاسی با هر گرایشی‼️
کشور باید قانونمند حرکت بکنه و باید پایبند به قانون بود لذا پایبندی به شرع و قانون هم برای دولت هم برای آحاد جامعه هم برای دستگاههای اداری اجرایی انتظامی قضایی لازم است.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امیرالمومنین (ع) در بارگاه نجف چه پیامی به آقای رئیسی دادند؟
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه اعصاب بچه نداری، به «بهشت» فکر هم نکن!
#استاد_شجاعی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین واکنش همسر رئیس جمهوری بعد از شهادت
#شهید_جمهور
#سیدالشهداء_خدمت
#شهید_سیدابراهیم_رئیسی
💚♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
💐روزی یک صفحه از قران برای
#سلامتی_تعجیل_در_فرج_آقا_امام_زمان_عج
و هدیه به چهارده معصوم،رفع بیماری ،گرفتاری ، به نیت شهدا ،اموات کانال، و حاجات همگی💐 همه عزیزان لطفا تلاوت کنید اجرتون با امام زمان عج
🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
- و خداوند برای شما از خانههایتان، اسباب آرامش شما را پدید آورد و از پوست دامها برایتان [خیمه و] خانه پدید آورد که با آنها در روز کوچ کردن و روز اقامتتان سبکبار باشید [و به آسانی جا به جا شوید] و از پشمها و کرکها و موهای آنها اثاث و کالا [پدید آورد] که تا چندی از آن بهره برید
81 - و خداوند از آنچه آفریده برای شما سایهسارها فراهم آورد و از کوهها برایتان پناهگاههایی قرار داد و برای شما جامههایی پدید کرد که از گرما نگاهتان دارد و جامههایی [چون زره] که در [جنگها و] سختیهای شما حفظتان کند این گونه نعمت خویش را بر شما تمام میکند، امید که شما به فرمانش گردن نهید
82 - پس اگر روی برتابند، فقط ابلاغ آشکار بر عهدهی توست
83 - نعمت خدا را میشناسند آنگاه منکر آن میشوند و بیشترشان کافرند
84 - و روزی که از هر امتی گواهی برانگیزیم، سپس به کسانی که کافر شدهاند نه رخصتی داده میشود و نه عذرشان پذیرفته میگردد
85 - و چون کسانی که ستم کردهاند عذاب را ببینند، نه عذابشان سبک شود و نه مهلت داده شوند
86 - و چون مشرکان شریکان خود را ببینند گویند: پروردگارا! اینها همان شریکان ما هستند که آنها را به جای تو میخواندیم ولی شریکان این سخن را به خودشان بر میگردانند که شما حقا دروغگویید
87 - و در آن روز در برابر خدا سر تسلیم افکنند و دروغهایی که میساختند بر باد رود
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
💚بر جلوه ی روی مهدی صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم♥️
💚ما را نبود چو هدیه یی در خور او صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚بفرست به پیشگاه مهدی صلوات
♥️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ♥️
#ختم_روزانه
🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
❣هر روز حداقل روزی #100_صلوات بفرستید برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج)❣
❤️همین الان۱۴ صلوات بفرستید یه ثواب یهوی❤️😍
🌹 قرار هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام زمان (عج) و چهارده معصوم ع داشته باشیم.🙏🌷
اجرتون با امام زمان عج🙏😍
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄═❁🍃🌺❈🌼🍃🌼❈🌺🍃❁
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه در روز يكشنبه ماه ذى القعده فرمود: مردم كداميك از شما مى خواهيد توبه كنيد؟ راوى مى گويد: گفتيم: رسول خدا همه ما مى خواهيم توبه كنيم. حضرت فرمودند: غسل كرده، وضو گرفته و چهار ركعت نماز بجا آوريد. در هر ركعت يك بار «فاتحة الكتاب»[1]، سه بار«قل هو اللّه احد»[2] و يك بار «معوذتين» (قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق)[3] بخوانيد.
آنگاه هفتاد بار استغفار نموده و در پايان
لا حول و لا قوّة إلا باللّه
بگوييد. سپس بگوييد:
يا عزيز يا غفّار اغفر لي ذنوبي و ذنوب جميع المؤمنين و المؤمنات فإنّه لا يغفر الذّنوب إلا أنت
اى عزيز اى بخشاينده گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را ببخش كه جز تو كسى گناهان را نمى بخشد
آنگاه فرمود: بنده اى از امت من چنين عملى را انجام نمى دهد، مگر اين كه از آسمان به او ندا مى رسد: بنده خدا عمل را از نو شروع كن كه توبه تو قبول، و گناهانت بخشيده شد. فرشته ديگر از زير عرش ندا مى كند: اى بنده مبارك باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادى ديگرى صدا مى زند: در روز قيامت، دشمنانت را از تو راضى مى نمايند. فرشته ديگرى ندا مى كند: اى بنده با ايمان از دنيا مى روى.
دينت از تو گرفته نشده و قبر تو وسيع و نورانى خواهد شد. منادى ديگرى صدا مى زند: پدر و مادرت راضى مى شوند، گرچه خشمگين باشند، پدر و مادر، تو و خاندانت بخشيده شده و در دنيا و آخرت خوش رزق خواهى بود. جبرئيل ندا مى كند: من با فرشته مرگ پيش تو آمده و به او دستور مى دهم كه با تو خوش رفتار بوده، بخاطر مرگ آسيبى به تو نرسانيده و بنرمى روح را از بدنت خارج نمايد.
❣﷽❣
☀️ #صبح_خودراباسلام_به_14معصوم (ع) #شروع_کنیم🌹😊
❣✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨❣
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️
❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم✨
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ🌹
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ🌹
🌹 لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ🌹
🌹 لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹
🌹 لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ🌹
🌹 و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ 🌹
🌹یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷
💛اللهم عجل لولیک الفرج💛
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🌸🕊وعده ما هر روز صبح دعای عهد🕊🌸
🌺 امام صادق (ع) می فرماید:
❣هر کس چهل روز دعای عهد بخواند از یاران امام زمان عج خواهد شد ان شاءالله❣
❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀
سلام بر شما:
❤️منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه)❤️
ان شاالله هر رور صبح
همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه باامام زمان(عج)💚
🍃🌺🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼
💚دعای عهد💚
🦋 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🦋
💞اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ
💞وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
💞وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ
💞وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ
💞وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
💞اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ
💞وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ
💞یا حَىُّ یا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ
💞الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ
💞وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ
💞یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ
💞وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا مُحْیِىَ الْمَوْتى
💞وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
💞اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ
💞الْقائِمَ بِأَمْرِکَ
💞صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ
💞عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ
💞فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها
💞سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها
💞وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ
💞زِنَةَ عَرْشِ اللَّه وَ مِدادَ کَلِماتِهِ
💞وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
💞أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا
💞وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً
💞وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى
💞لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً
💞اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ
💞وَالذّابّینَ عَنْهُ
💞وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ
💞وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ وَالْمُحامینَ عَنْهُ
💞وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
💞اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ
💞الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
💞فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى
💞شاهِراً سَیْفى مُجَرِّداً قَناتى
💞مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
💞اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ
💞وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
💞وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ
💞وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ
💞وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ
💞وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَاشْدُدْ أَزْرَهُ
💞وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ
💞فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ
💞ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
💞بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ
💞فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ
💞الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک
💞َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ
💞وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ
💞وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ
💞وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ
💞وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ
💞وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ
💞وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
💞وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
💞اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ
💞مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ
💞وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ
💞وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
💞اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ
💞عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ
💞وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ
💞إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً
💞بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
💖آنگاه سه بار بر ران خود دست میزنی و در هر مرتبه میگویی:💖
💖اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💖اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💖اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
ِ
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج والعافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حضرت زینب(س)
♡التماس دعا♡
#سلامتی_وتعجیل_درفرج_آقا_امام_زمان_
#صلوات
♡اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل
فرجهم♡
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313