#عاشـــــــقانہ_اےبراےٺـــــو
قســـــــمٺ #شش
معامله
خیلی تعجب کرده بود ...
ولی ساکت گوش می کرد ... منم ادامه دادم ...
بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ...
_تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... .
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ...
برام مهم نبود ... .
تمام شرط هات هم قبول ...
_لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... .
سرش پایین بود ...
نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ...
_تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... .
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ...
اما فایده ای نداشت ...
ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ...
چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... .
خیلی جدی بهش گفتم:
_اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... .
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ...
فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ...
به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313