فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری
🔸 قرار بود یارش باشیم...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
همه باهم کنار جبهه مقاومت هستیم
🖋فلسطین قلب جهان اسلام و قدس شریف نماد مقاومت است. حالا که "امام زمان (عجل الله فرجه) آگاه بر نیّت اعمال ماست، به امید ظهور حضرت، به سوی آزادی قدس و حمایت از مردم فلسطین گام برمیداریم.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آقا! حق مردم...
👤 استاد جاودان
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
✍چگونه به امام زمان (عجل الله فرجه) توسلی قوی داشته باشیم؟
العبد محمدتقی بهجت: الیماشاءاللّه [راه برای توسل هست]. زیاراتش، توسل به اوست.
صلوات بر او فرستادن هم، توسل به اوست. توسل محتاج به طریق معیّنی نیست.
📚 کتاب حضرت حجت (عجل الله فرجه)، ص٣۶٨
✋نشر دهیم
#به_عشق_امامزمان
#به_نیت_فرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام قرائتی
💢اولین سیلی خدا به انسان!
🔸کوتاه و شنیدنی👌
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🖼 #تلنگر
📌 کمک به مادر...
🏠 مهمانی دورهمی خانواده اینبار در خانه آنها برگزار میشد.
پسر مثل ستارهای در جمع میدرخشید. موقع پذیرایی و در رعایت ادب میزبانی سنگ تمام گذاشت. همهٔ مادران فامیل حسرت داشتن چنین پسری را داشتند.
مهمانی تا نیمه شب طول کشید.
مادر برای سر و سامان دادن به اتاق و آشپزخانه ماتم گرفته بود اما پسر با عجله به اتاقش رفت.
دعای فرجش را خواند و خوابید.
👤 او هم خودش را #یک_منتظر میدانست!
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃ﺩﺍﺧﻞِ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﻡ یڪ ياس ڪﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎ
ﺭﻭ بہ سوے قبلہ ﺍﻡ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ڪﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎ
🍃ذڪر ﺗﺴﺒﯿﺤﻢ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﺁﻝ طہ ﺍﻟﻌﺠﻞ
يا ﺃﻧﯿﺲ ﻭ ﻣﻮﻧﺲ ﺍﯾﻦ بے ڪﺴﯿﻬﺎ العجل
🍃از فراق ﻭ ﺩﻭﺭےﺍﺕ ﺳﻮﺯِ ﺗﺮﻧﻢ ﺗﺎ بہ ڪے؟
ﺩﻟﺨﻮشے ﻭ ﺑﯿﺨﯿﺎلے ﻭ تبسم ﺗﺎ بہ ڪے؟
🍃ﻻﯾﻖ نام ﺳﺮﻭﺩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ
با همہ ﺷﺮﻣﻨﺪگے ﺷﺎﯾﺪڪہ يارت ﻧﯿﺴﺘﻢ
🍃با همہ ﺷﺮﻣﻨﺪگے اما ﺩﻋﺎﯾﺖ میڪﻨﻢ
ﺩﺭ دل صبحهاے ﺁﺩینہ ﺻﺪﺍﯾﺖ میڪﻨﻢ
🍃ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﯿﺪ ڪہ ﺩﺭ خيل ﺩﻋﺎﯾﺖ ﺟﺎ ﺷﻮﻡ
ڪاش ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ خیلے ﻫﺎ ﺷﻮﻡ
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۰
دیگہ حوصلہ ام از حرفهاش سر رفتہ بود.
با جملہ ی آخرش متوجہ شدم اینم مثل مردهاے دیگہ فقط بہ فڪر هم خوابے و تصاحب تن منہ.
تو دلم خطاب بهش گفتم:
-آرزوے اون لحظہ رو بہ گور خواهے برد. جورے به بازے میگیرمت ڪه خودشیفتگے یادت بره.
منتظر جواب من بود.با نگاه خیره اش وادارم ڪرد بہ جواب.
پرسید:
- خب؟! نظرت چیہ؟ !
قاشقم رو بہ ظرف زیباے بستنیم مالیدم و با حالت خاص و تحریڪ ڪننده ای داخل دهانم بردم.و پاسخ دادم:
-باید بیشتر بشناسمت.تا الان ڪه همچین آش دهن سوزے نبودے!!
اون خندید و گفت:
-عجب دخترے هستے بابا! تو واقعا همیشہ اینقدر بداخلاق و رکے؟! رامت میڪنم عسل خانوم…
گفتم:
_فقط یڪ شرط دارم!
پرسید:
_چہ شرطے؟!
گفتم:
_شرطم اینہ ڪہ تا زمانیڪہ خودم اعلام نڪردم منو بہ ڪسے دوست دختر خودت معرفے نمیکنے.
با تعجب گفت:
_باشہ قبول اما براے چی چنین درخواستے دارے؟ !
🍃🌹🍃
یڪے از خصوصیات من در جذب مردان ،مرموز جلوه دادن خودم بود.
من در هرقرار ملاقاتے ڪہ با افراد مختلف میگذاشتم با توجہ با شخصیتی ڪہ ازشون آنالیز میڪردم
شروط و درخواستهایے مطرح میڪردم ڪه براشون سوال برانگیز و جذاب باشہ.
در برخوردم با کامران اولین چیزے ڪہ دستگیرم شد غرور و خودشیفتگے ش بود و این درخواست اونو بہ چالش میڪشید ڪہ چرا من دلم نمیخواد کسے منو بہ عنوان دوست او بشناسہ!!
ومعمولا هم در جواب چراهای طعمه هام پاسخ میدادم :
_دلیلش ڪاملا شخصیہ.شاید یڪ روزے ڪہ اعتماد بینمون حاڪم شد بهت گفتم!
و طعمہ هام رو با یڪ دنیا سوال تنها میگذاشتم.
من اونقدر در ڪارم خبره بودم ڪہ هیچ وقت طعمہ هام دنبال گذشته وخانواده م نمیگشتند.
اونها فقط به فڪر تصاحب من بودند و میخواستند بہ هر طریقے شده اثبات ڪنند ڪہ با دیگرے فرق دارند و من هم قیمتے دارم!
🍃🌹🍃
ڪامران آه ڪوتاهی ڪشید و دست نرم وسردش رو بروے دستانم گذاشت. و نجوا ڪنان گفت:
-یه چیزے بگم؟!.
دستم رو بہ آرامے وبا اکراه از زیر دستاش خارج ڪردم و بہ دست دیگرم قلاب کردم.
-بگو
-بہ من اعتماد ڪن.میدونم با طرز حرف زدنم ممکنہ چہ چیزهایی درباره م فڪر ڪرده باشے. ولے بهت قول میدم من با بقیہ فرق دارم.از مسعود ممنونم ڪہ تو رو بہ من معرفے ڪرده.در توچیزے هست ڪہ من دوستش دارم.نمیدونم اون چیہ؟ ! شاید یک جور بانمکے یا یڪ …نمیدونم نمیدونم. .فقط میخوام داشتہ باشمت.
لبخند خاص خودمو زدم و گفتم:
-اوڪے.ممنونم از تعریفاتت…
واین آغاز گرفتارے ڪامران بود….
ادامہ دارد....
#قرار_بود_قضاوت_نکنی
تا_اخر_رمان_رو_بخون
👈 ادامه_دارد....
رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۱
بہ ساعتم نگاه ڪردم یڪ ساعت مونده بود بہ اذان مغرب.
بازهم یڪ حس عجیب منو هدایتم میڪرد بہ سمت مسجد محلہ ی قدیمے!
نشستن روے اون نیمڪت و دیدن طلبہ ے جوون و دارو دستہ اش براے مدتی منو از این برزخے ڪه گرفتارش بودم رها میڪرد.
با ڪامران خداحافظے ڪردم و در مقابل اصرارش به دعوت شام گفتم باید یڪ جاے مهم برم وفردا ناهار میتونم باهاش باشم.
اوهم با خوشحالے قبول ڪرد و منو تا مترو رسوند.
دوباره رفتم بہ سمت محلہ ی قدیمے و میدان همیشگے.
🍃🌹🍃
ڪمے دیر رسیدم.
اذان رو گفتہ بودند و خبرے ازتجمع مردم جلوے حیاط مسجد نبود.
دریافتم ڪہ در داخل ،مشغول اقامہ ے نماز هستند.یڪ بدشانسی دیگہ هم آوردم.
روے نیمڪت همیشگے ام یڪ خانوم بهمراه دو تا دختربچہ نشسته بودند و بستنی میخوردند.
جورے بہ اون نیمکت وآدمهاش نگاه میڪردم ڪه گویے اون سہ نفر غاصب دارایی هاے مهمم بودند.
اونشب خیلے میدون و خیابانهاش شلوغ بود.شاید بخاطر اینڪہ پنج شنبه شب بود.
ڪمے در خیابان مسجد قدم زدم تا نیمڪتم خالے شہ ولے انگار قرار نبود امشب اون نیمڪت براے من باشہ.
چون بہ محض خالے شدنش گروه دیگرے روش مے نشستند.
🍃🌹🍃
دلم آشوب بود....
یڪ حسے بهم میگفت خدا از دستم اونقدر عصبانیہ ڪه حتی نمیخواد من بہ گنبد ومناره هاے خونہ ش نگاه ڪنم. وقتے بہ این محل میرسیدم از خودم متنفر میشدم.
آرزو میڪردم اینی نباشم ڪه هستم. صداے زیبا و ارامش بخش یڪ سخنران از حیاط مسجد به گوشم رسید.
سخنران درباره ے اهمیت عفاف در قرآن و اسلام صحبت میڪرد.
پوزخند تلخے زدم و رو بہ آسمون گفتم :
_عجب! پس امشب میخواے ادبم ڪنی و توضیح بدے چرا لیاقت نشستن رو اون نیمڪت و نداشتم؟!بخاطر همین #چند_تا_زلف و شکل و قیافہ م؟!یا بخاطر #سواستفاده_از_پسرهاے دورو برم؟
🍃🌹🍃
سخنران حرفهاے خیلے زیبایے میزد.
حجاب رو خیلی زیبا بہ تصویر میڪشید.
حرفهاش چقدر آشنا بود.
او حجاب را از منظر اخلاق بازگو میکرد.
و ازهمہ بدتر اینڪہ چندجا دست روے #نقطہ_ضعف_من گذاشت
و اسم حضرت فاطمه رو آورد.تا اسم این خانوم میومد چنان #شرمے #هیبتم رو فرا میگرفت ڪه نمیتونستم نفس بڪشم.
از شرم اسم خانوم اشڪم روونہ شد.
به خودم ڪه اومدم دیدم درست ڪنار حیاط مسجد ایستادم.اون هم خیره بہ بلندگوی بزرگی ڪه روی یڪ میله بلند وصل شده بود.
ڪه یڪ دفعہ صدای محجوب وآسمانی از پشت سرم شنیدم :
_قبول باشه بزرگوار.چرا تشریف نمیبرید داخل بین خانمها. ؟!
🍃🌹🍃
من ڪه حسابی جا خورده بودم سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم ودر ڪمال ناباورے همون طلبہ ے جوون رو مقابلم دیدم.!!!!!
👈 ادامه_دارد....
رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۲
من ڪه حسابے جا خورده بودم سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم ودر ڪمال ناباورے،همون طلبہ ے جوون رو مقابلم دیدم.
زبونم بند اومده بود.
روسریمو جلو ڪشیدم و من من ڪنان دنبال ڪلمہ ی مناسبے میگشتم.
طلبہ اما نگاهش بہ موزاییڪ هاے حیاط بود.با همون حالت گفت:
_دیدم انگارمنقلب شدید.گفتم جسارت ڪنم بگم تشریف ببرید داخل.امشب مراسم دعای ڪمیل هم برگزار میشہ.
نفس عمیقے ڪشیدم تا بغضم نترڪہ.
اما بے فایده بود اشڪهام یڪے از پے دیگرے بہ روے صورتم میریخت …
چون نفسم عطر گل محمدے گرفت.
بریده بریده گفتم:
_من …واقعا..ممنونم ولے فڪر نکنم لیاقت داشته باشم. در ضمن چادرم ندارم.
🍃🌹🍃
دلم میخواست روم میشد اینم بهش میگفتم
ڪه اگہ آقام باشہ ومنو ببره صف اول ڪنار خودش بنشونہ واین عطر گل محمدے پرخاطره هم اونجا باشہ حتما میام
ولے اونجا بین اون خانمها و #نگاههاے_آزار_دهنده_و_ملامتگرشون راحت نیستم.
اونها با رفتارشان منو از #مسجدے ڪہ #عاشقش بودم #دور ڪردند و سهم اونها در زندگے من بہ اندازه ے سهم مهری دربدبختیمہ!!!!
🍃🌹🍃
مرد نسبتا میانسالے بسمت طلبہ ی جوان اومد و نفس زنان پرسید:
-حاج آقا ڪجا بودید؟! خیره ان شالله.. چرادیر ڪردید؟
ڪہ وقتی متوجہ منو ظاهرم شد نگاه عاقل اندر صفیحے ڪرد و زیر لب گفت:
-استغفراللہ.
طلبہ به اون مرد ڪہ بعدها فهمیدم آقاے عبادے از هییت امناے مسجد بود ڪوتاه گفت:
_یڪ گرفتارے ڪوچڪ..چند لحظہ منو ببخشید
وبعد خطاب به من گفت:
-نگران نباشید خواهرم.اونجا چادر هم هست.وبعد با اصرار در حالیڪہ با دستش منو به مسیرے هدایت میڪرد گفت:
_تشریف بیارید..اتفاقا بیشتر بچہ های مسجد مثل خودتون جوان هستند ومومن.وبعد با انگشترش به در شیشه اے قسمت خواهران چند ضربہ ای زد و صدازد:
_خانوم بخشے؟ !
چند دقیقہ ے بعد خانوم بخشے ڪہ یڪ دختر جوان ومحجبہ بود بیرون اومد و با احترام وسر بہ زیر سلام ڪرد وبا تعجب بہ من چشم دوخت.
🍃🌹🍃
نمیدونستم داره چہ اتفاقے مے افتہ.
در مسیرے قرار گرفته بودم ڪہ هیچ چیز در سیطره ے من نبود.
منے ڪہ تا #همین_چند_ساعت_پیش بہ نوع پوششم افتخار میڪردم ونگاههاے #خریدارانہ مردم در مترو و خیابان بهم #احساس_غرور میداد
#حالا اینقدر احساس #شرم و #حقارت میڪردم که دلم میخواست، زمین منو در خودش ببلعد.
طلبہ بہ خانوم بخشے گفت:
-خانوم بخشے این خواهرخوب ومومنمون رو یڪ جاے خوب بنشونیدشون . ویڪ چادر تمیز بهشون بدید.ایشون امشب میهمان مسجد ما هستند. رسم مهمان نوازے رو خوب بجا بیارید.
🍃🌹🍃
از احترام و ادب فوق العاده ش دهانم وامانده بود..
او بدون در نظر گرفتن شرایط ظاهری من با زیباترین ڪلمات من گنهکار رو یڪ فرد مهم معرفے ڪرد.!!!
خانوم بخشے لبخند زیبایے سراسر صورتش رو گرفت
و درحالیڪہ دستش رو بہ روے شانہ هایم میگذاشت و به سمت داخل با احترام هل میداد خطاب به طلبہ گفت:
-حتما حتما حاج اقا ایشون رو چشم ما جا دارند.التماس دعا.
طلبہ سری به حالت رضایت تڪون داد و خطاب بہ من گنهکار روسیاه گفت: _خواهرم خیلے التماس دعا.ان شالله هم شما بہ حاجت قلبیتون برسید هم براے ما دعا میڪنید.
اشڪم جارے شد از اینهمہ محبت واخلاص. ! سرم رو پایین انداختم و آروم گفتم.
_محتاجیم بہ دعا.خدا خیرتون بده
👈 ادامه_دارد....
رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❣#هشــــت_عاشقی...❣
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره ♥️💚💜
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️😍♥️
سلام وصلوات به نیابت از جمیع شهدا و رفتگان به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
🦋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🦋
♥️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ♥️
🕊یا جواد الائمه ادرکنی🕊
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#اللهمصلعليمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان ملاقات خربزه فروش با قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه
#استاددانشمند
#امام_زمان
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹وقتی کار از کار گذشته کجا حاجتتو میگیری؟!
🔸#استاد_عالی
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️من در امریکا زندگی کرده ام؛ والله قسم در امریکا این لباس هایی که برخی زن ها در ایران میپوشند مخصوص تن فروش هاست...
🎙 استاد مهدوی ارفع
🔻 مجلسیان و مسئولین، بخدا اگر دین مردم را درست کنید. درهای رحمت باز میشود.
به فکر #حجاب باشید #رسانه جهادتبیین باشید
#برهنگی ارزش نیست
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 راه باز شدن گره از زندگی
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸
من فقط حرف دلمو پیش حجت خدا باز میکنم....
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا در زمان جدایی بحرین هیچ کدام از روشنفکران و احزاب مهم در #ایران واکنشی به این واقعه مهم نشان ندادند
#ایران_قوی
#وعده_صادق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸
من فقط حرف دلمو پیش حجت خدا باز میکنم....
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلسم درکارتن ها
پدر و مادرها حتما ببینید☝️
#نفوذ
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 گفتن چه ذکری هر حاجتی را بر آورده می کند؟؟
🎙حجت الاسلام عالی
کوتاه و شنیدنی👌
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🌷ارتباط با امام زمان [ عجل الله تعالی فرجه الشریف ]
✍آیت الله بهجت(ره) :
بين دهان تا گوش شما کمتر از
يـک وجب است، قبل از اينـکـه
حرف از دهان خودتان بهگوش
خــودتــان بــرســـد، بــه گـوش
حــضـــرت رسـيــده اســـــــت.
او نزديک است، درد و دلها را
می شنود. بـا او حـرف بـزنیــد
و ارتـبــــاط بــرقــــرار کنـیـــد.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
✅آیت الله محمدتقی بهجت:
«خیلی دیده شده و گفتهاند که حضرت حجت(عجل الله فرجه) را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیدهاند». ایشان هر روز بر خواندن حدیث کسا مداومت داشتند و برای برطرف شدن گرفتاریها و شفای بیماران، قرائت مکرر این حدیث را توصیه میکردند. گاهی نیز افراد خانواده را دور هم جمع میکردند و به همراهشان حدیث کسا میخواندند.
📚بهجتالدعاء، ص٢١٩
حدیث کساء که مثلاً شاید بعضیها گفته بودند که اصلاً سند ندارد، خدا میداند [اگر] کسی بشمارد، چقدر معجزات در خود همین حدیث کساست! چقدر معجزات! اینقدر معجزات توی همین حدیث کسا هست! ایکاش کسی بتواند بشمارد!
📚درس خارج فقه، کتاب حج، ١٣٨۶ش.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313