eitaa logo
ٲڜڪ ھٱ ۆ ڵٹڂڼڊ ھٱ
123 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
19 فایل
در مناسبت های مختلف مطالب ارسالی شما را به اشتراک میگذاریم. تماس با ادمین https://eitaa.com/abumahdi110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ انسان واقعی 🔹اگر از دیگران هیچ توقع و انتظاری نداری، روی پای خودت می‌ایستی و خودت حال خودت را خوب می‌کنی؛ 🔸اگر همان‌طور که خودت دوست داری زندگی می‌کنی و به حرف‌های دیگران اهمیت نمی‌دهی؛ 🔹اگر کتاب می‌خوانی، ورزش می‌کنی، خودت را دوست داری و به ظاهر و سلامتی‌ات اهمیت می‌دهی؛ 🔸اگر کینه‌ای نیستی، در مقابل دیگران مهربان و بخشنده‌ای و در حد توانت به بقیه کمک می‌کنی؛ 🔹اگر رفتار، حرف‌ها و سبک زندگی‌ات به کسی آسیب نمی‌زند؛ 🔸اگر برای همه‌ انسان‌ها فارغ‌ از قومیت و ملیت و دین و مذهب احترام و ارزش قائلی؛ 🔹 اگر دائم پشت‌سر بقیه حرف نمی‌زنی و اطرافیانت را تحقیر و مسخره نمی‌کنی؛ 🔸اگر طرفدار جنگ و خونریزی در هیچ‌جای دنیا نیستی؛ 🔹و اگر برای همه‌ موجودات این دنیا اعم از انسان‌ها،حیوان‌ها،درخت‌ها و... احترام و ارزش قائلی؛ 💢 تو یک انسان به‌معنی واقعی هستی.آدم‌هایی مثل تو باعث می‌شوند این دنیا قشنگ‌تر و سالم‌تر شود. @Ashkha
🔅 ✍ به شرط چاقو بپذیر 🔹مردم عجیبی هستیم؛هندوانه را به شرط چاقو می‌خریم که مبادا کال باشد و کلاه سرمان برود،اما در افکار و عقایدی که خانواده و جامعه از بدو تولد به ما تحمیل کرده‌اند،ذره‌ای تأمل و تحقیق نمی‌کنیم و همچون هندوانه‌ای دربسته با ایمان به شیرین و سرخ‌بودنش می‌پذیریم. 🔸این در حالی است که هندوانه کال و نارس آسیبی به ما نمی‌زند و در بدترین حالت چندهزار تومان زیان مالی می‌بینیم. 🔹ولی افکار و عقایدی که از خانواده و محیط جغرافیایی که در آن زاده شده‌ایم و رشد کرده‌ایم به ارث برده‌ایم،در صورت اشتباه‌بودن،زندگی و عمرمان را تباه خواهند کرد. @Ashkha
🔆 ✍ زندگی دکمه بازگشت نداره! 🔹می‌گن روز قیامت بعضی از مردم از خدا می‌خوان اونا رو به دنیا برگردونه تا اعمال بهتری انجام بدن اما جواب اینه که تو هر روز صبح به زندگی برگردونده می‌شدی،چه کردی؟! 🔸فرصت‌ها رو نسوزونید.زندگی دکمه بازگشت نداره،انسان باشیم و با انسانیت زندگی کنیم. @Ashkha
🔅 ✍ یک حساب جادویی به نام «زمان» 🔹تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه‌ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می‌کنه و توش ۸۶هزار و ۴۰۰ تومان پول می‌ذاره، ولی دو تا شرط داره! 🔸یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می‌گیرن، نمی‌تونی تقلب کنی یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه‌ای منتقل کنی. 🔹شرط بعدی اینه که بانک می‌تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. 🔸حالا بگو چطوری عمل می‌کنی؟ 🔹همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم؛ زمان. 🔸این حساب با ثانیه‌ها پر می‌شه، هر روز که از خواب بیدار می‌شیم ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما جایزه می‌دن و شب که می‌خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی‌تونیم به روز بعد منتقل کنیم. 🔹لحظه‌هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته، دیروز ناپدید شده، هر روز صبح جادو می‌شه و ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما می‌دن. 🔸یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می‌تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. 🔹ما به‌جای استفاده از موجودی‌مون نشستیم بحث‌وجدل می‌کنیم و غصه می‌خوریم. 🔸بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. @Ashkha
🔅 ✍ از امروزت لذت ببر 🔹یادته کلاس اول که بودی از املا می‌ترسیدی؟ نگذشت؟ رد نشد؟ 🔸يادته واسه ریاضی راهنمایی ترس داشتی؟ الان چی؟ اصلا یادت میاد امتحانش رو؟ 🔹یادته واسه امتحان نهایی‌های دبیرستان تا صبح بیدار موندی؟! 🔸یادته واسه کنکور چه روزا و شبایی رو با استرس و نگرانی گذروندی؟! 🔹ولی الان چی؟ یه لحظه از اون استرس‌ها موند؟ تموم نشدن؟! 🔸نمی‌دونم الان تو چه مرحله‌ای هستی و داری چه فشاری رو تحمل می‌کنی ولی همه‌اش رد می‌شه... 🔹الکی خودتو اذیت نکن و به خودت استرس نده، از امروزت لذت ببر! @Ashkha
🔅 ✍ دینت را از جای درست فرابگیر 🔹اسلام باید از سرچشمه‌اش آموخته شود، که اگر از سرچشمه‌اش فراگرفته نشود مانند آن است که شما در دل طبیعت نشسته‌اید و کتری آب خود را برای خوردن چای،از نهری پُر می‌کنید که در بالادست‌ها کسی در آن ظرف می‌شوید و دیگری در آن نهر استحمام می‌کند. 🔸پس اگر طعم این چای بد بود،خطا از خود شماست که نتوانسته‌اید از چشمه‌اش کتری را پر کنید.مشکل از چشمه نبوده است. @Ashkha
🔅 ✍ بالاترین حاجت در کهنسالی چیست؟ 🔹عالمی در مجلسی از جمعیت سؤال کرد: بالاترین حاجت شما در دنیا چیست؟ 🔸جوانی گفت: بالاترین حاجت من ازدواج است. 🔹میانسالی گفت: بالاترین حاجت من ثروتی است که آرامشم دهد. 🔸پیر فرتوتی بر دیوار مجلس تکیه داده بود،عالم از او جواب سوال را پرسید. 🔹پیر گفت: تمام این حاجات را من عمری به‌دنبالش بودم و کم‌وبیش به آن رسیدم. 🔸بدانیم در پیری که بیماری و ضعف و ناتوانی و تحقیر چون شما را فراگیرد که نتوانید از اندوخته خود بهره ببرید،بالاترین حاجت بنی‌آدم،حاجتش به مرگ است. 🔹کاش من در سن شما این بزرگ‌ترین حاجت خود را فراموش نکرده بودم و به آخرت خود که بزرگ‌ترین حاجت اکنون من است،توشه‌ای برمی‌گرفتم. 🔸پس بزرگ‌ترین حاجت انسان،حاجت او به مرگ است و چه بسیار پیرانی که در سن پیری نه‌تنها لذتی از زندگی نمی‌برند بلکه همیشه از زندگی‌کردن در عذاب هستند و مرگ بزرگ‌‌ترین حاجت آن‌ها برای رهاشدن از این سختی‌های زندگی است. 🔹و اگر مرگ را حق تعالی بهایی برای خریدش از سوی این پیران قرار می‌داد،تردید نکنید هرآنچه جمع کرده بودند،حاضر به معامله‌اش با مرگشان از سوی خداوند می‌شدند. @Ashkha
🔅 ✍ قوی‌ترین پهلوان 🔹مردی فرزند خود به زورخانه می‌فرستاد و هنر رزم بر او می‌آموخت. 🔸روزی به دوستش گفت: در این زمانۀ نامرد تو چرا فرزند خود چنین قوی نمی‌کنی؟ 🔹مرد پاسخ داد: من بر فرزندم می‌آموزم حریف نفسش شود و به هرآنچه دارد قناعت و کفایت نماید و در سهم مردم دست نَبرد که هرکس حریف نفسش شود، قوی‌ترین پهلوان است که هیچ حریفی نمی‌تواند او را بر زمین زند. 🔸اگر در زور بازو قوی‌ترین شود، کسی پیدا شود که قوی‌تر از او باشد و زمینش زند، ولی اگر در زور مناعت طبع قوی شود، حریفی بر او برای زمین‌زدنش پیدا نشود. 🔹پس او را مبارزه با نفسش بیاموز نه مبارزه با کسی را. @Ashkha
🔅 ✍ وقت اضافه زندگی 🔹مردی ۹۲ سال دارد و سرحال زندگی می‌کند و مثل یک جوان همه امورات فردی‌اش را مدیریت می‌کند. 🔸او انسان بسیار دست‌ودل‌بازی است. درآمدش از سه مغازه است و کرایه‌گرفتن او بسیار جالب. 🔹با آنکه کمترین قیمت مغازه‌اش را کرایه داده است، هر دو ماه یک بار به مغازه‌هایش می‌رود تا کرایه را بگیرد. 🔸سلامی می‌دهد و می‌پرسد: چیزی درآوردید به منم بدهید یا بروم؟ 🔹خیلی مواقع مستأجران می‌گویند: کاسبی خراب است چیزی نداریم. 🔸و مرد با تبسم مغازه را ترک می‌کند. 🔹وقتی از او می‌پرسند: چرا این‌قدر دنیا را بی‌خیال هستی؟ 🔸پاسخ بسیار خوبی می‌دهد: هیچ‌یک از هم‌سن‌وسال‌های من در این شهر زنده نیستند. من هم در وقت اضافی هستم که از رحمت خدا زندگی می‌کنم، پس کسی که در وقت اضافی است هر چیزی کسب کند اضافی است، چون ممکن است سوت داور در وقت اضافه ناگهان به‌صدا درآید و بازی پایان یابد. @Ashkha
🔅 ✍ سربالایی‌ها و سرپایینی‌های زندگی‌ست که اونو قشنگش می‌کنه 🔹زندگی مثل کوهنوردی می‌مونه! 🔸بعضی وقت‌ها باید آواز بخونی، بعضی جاها باید عرق بریزی، بعضی اوقات باید استراحت کنی و بعضی جاها احتیاط. 🔹باید دل بدی به صعودت! 🔸از سربالایی‌ها و سرپایینی‌ها لذت ببر تا وقتی به قله رسیدی، تمام خستگی راه از تنت بیاد بیرون و زیبایی‌ها رو ببینی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Ashkha
🔅 ✍ هر اتفاقی که میفته،حتما حکمتی داره 🔹وقتی کاری انجام نمی‌شه،حتما خیری توش هست. 🔸وقتی مشکل پیش میاد،حتما حکمتی داره. 🔹وقتی تو زندگی‌ات،زمین می‌خوری،حتماً چیزی هست که باید یاد بگیری. 🔸وقتی بیمار می‌شی،حتما جلوی یک اتفاق بدتر گرفته می‌شه. 🔹وقتی دیگران بهت بدی می‌کنن،حتما وقتشه که تو خوب‌بودن خودتو نشون بدی. 🔸وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد،حتما داری امتحان پس می‌دی. 🔹وقتی همه درها به روت بسته می‌شه،حتما خدا می‌خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده. 🔸وقتی سختی پشت سختی میاد،حتما وقتشه روحت متعالی بشه. 🔹وقتی دلت تنگ می‌شه،حتما وقتشه با خدای خودت تنها باشی. 💢 پس فقط صبر داشته باش! @Ashkha
🔅 ✍ چه شد که مردم فقیرتر شدند؟ 🔹روزی پادشاه در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب‌فروش را شنید که فریاد می‌زد: سیب بخرید! سیب! 🔸پادشاه بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانه‌ بازار است. 🔹دل پادشاه سیب خواست و به وزیر دربارش گفت: ۵ سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار! 🔸وزیر ۵ سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت: این ۴ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! 🔹دستیار وزیر، فرمانده قصر را صدا زد و گفت: این ۳ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! 🔸فرمانده قصر، افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت: این ۲ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! 🔹افسر عسکر پیره‌دار را صدا کرد و گفت: این ۱ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! 🔸عسکر دنبال مرد دست‌فروش رفت و یقه‌اش را گرفت و گفت: چرا این‌قدر سروصدا می‌کنی؟ خبر نداری که  اینجا قصر پادشاه است و با صدای دلخراشت خواب عالی‌جناب را آشفته کرده‌ای. اکنون به من دستور داده تا تو را زندانی کنم. 🔹مرد باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت: اشتباه کردم قربان! این بار الاغ حاصل‌ یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی‌کردن من بگذرید! 🔸عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت و نصف ديگر را برای افسر برده و گفت: این هم نیم بار سیب با ۱ سکه طلا. 🔹افسر سیب‌ها را به فرمانده قصر داده، گفت: این هم ۲ سیر سیب به قیمت ۲ سکه طلا! 🔸فرمانده سیب‌ها را به دستیار وزیر داد و گفت: این هم یک سير سیب به قیمت ۳ سکه طلا! 🔹دستیار وزیر، نزد وزیر رفته و گفت: این هم نیم سیر سیب به قیمت ۴ سکه طلا! 🔸وزیر نزد پادشاه رفت و گفت: این هم ۵ عدد سیب به ارزش ۵ سکه طلا! 💢 پادشاه پیش خود فکر کرد که مردم واقعا در قلمروی تحت حاکمیت او پولدار و مرفه هستند که دهقانش یک عدد سیب را به یک سکه طلا می‌فروشد و مردم هم یک عدد سیب را به سکه طلا می‌خرند! پس بهتر است ماليات را افزايش دهد و خزانه قصر را پر تر سازد. 🔺در نتيجه مردم فقیرتر شدند و شریکان حلقه فساد قصر سرمایه‌دارتر. @Ashkha