#رسم_خوبان
💠خیلی وقتها که بر اثر فشار فعالیتها شب دیر به منزل میآمد، به شوخی میگفتم:
«راه گم کردی! چه عجب از این طرف ها!» متواضعانه میگفت شرمنده ام.
💠رعایت اهل منزل را زیاد میکرد. خیلی مقید بود که در مناسبتها حتماً هدیهای برای اعضای خانواده بگیرد؛حتی اگر یک شاخه گل بود.
💠با بچهها بسیار دوست بود. دوستی صمیمی و واقعی و تا حد امکان زمانی را به آنها اختصاص میداد.
💠بچهها به این وقت شبانه عادت کرده بودند. وقتی ساعت مقرر میرسید، دخترم بهانه حضورش را میگرفت.
💠با پسرم محسن بازیهاي مردانه میکرد؛ بدون این که ملاحظه بچگی یا توان جسمی او را بکند.
به جد کشتی میگرفت و این مایه غرور محسن بود.
📎احترام به شاگرد
🔹سه دانشجو داشت که دو تایشان فکلی بودند و یکی ریش داشت. جلوی پای هر سه بلندمیشد! برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا چادری.
🔹هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد! جواب سوالات و مشکلات همه را میداد اگر به این می گفت: دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
🔹اذان که میگفتند، نمی گفت بروید نماز!
همان جا آستین هایش را بالا میزد! همین بچه فکلی را سال بعد در نمازخانه دیدم. نماز اول وقت و قرآن بعد از نمازش همیشه به راه بود.
📚کتاب شهید علم
#شهید_مجید_شهریاری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۵/۹/۱۶ زنجان
شهادت : ۱۳۸۹/۹/۸ تهران ، ترور توسط عوامل موساد
💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇
💠 Eitaa.com/Cybertakab