eitaa logo
عصر تکاب
895 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
11.8هزار ویدیو
97 فایل
---عصر تکاب--- https://eitaa.com/AsreTakab
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 🔵خاطره ای از شهید همت با نشر این خاطره به دوستان خود در ثواب آن سهیم باشیم.
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن . حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد. هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟ همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد . حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم . حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم . 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 🔵خاطره ای از شهید ابراهیم هادی سالروز ولادت با نشر این خاطره به دوستان خود د
حضور ابراهیم شور عجیبی در عزاداری ها ایجاد میکرد با اینحال در مداحی ها داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. سر بلندگو ها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایه ها بخاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند! اجازه نمیداد رفقای جوان ، که شور حال بیشتری دارند ، تادیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند! منبع : کتاب سلام بر ابرهیم2 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 🔵 خاطره ای از شهید حاج حسین همدانی 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/C
شهید همدانی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی آخرین لحظه‌ای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی‌ای در او دیدم. من در آن لحظه‌ی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. اینکه می‌گویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی. آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او می‌ خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم. :.خاطره ای از شهید حاج حسین همدانی.: منبع: کتاب ذوالفقار/ برش‌هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی. 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 🔵شهید مهدی زین الدین 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
همراه عده ای دور هم نشسته بودیم. مهدی هم بین ما بود. هر کس آرزویش را می‌گفت. یکی میگفت من اول دوست دارم زخمی شوم بعد شهید، دیگری می گفت نه، من دوست دارم درجا شهید شوم. آن یکی می گفت من خیلی دوست دارم اسیر شوم تا سختی اسارت اهل بیت امام حسین علیه السلام را بچشم.خلاصه هر کس چیزی می گفت و صحبتی در این زمینه می کرد؛ تا رسید به مهدی. منتظر بودیم ببینیم او چطور دوست دارد شهید شود و یا اصلا دوست دارد شهید بشود یا نه. چیزی که مهدی گفت، همه را برانگیخت و ما تازه فهمیدیم اخلاق و برای خدا بودن یعنی چه. مهدی گفت: (( من آن چیزی را می خواهم و به آن راضی هستم که خدا دوست دارد و به آن راضی است.)) شهید مهدی زین الدین 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 5 🔵 شهید مصطفی احمدی روشن 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
5 5 یکی از ارگان‌های نظامی دنبال نیروهای فنی مهندسی بود. مصطفی داوطلب شد و رفت. روی سوخت موشک کار می کردند. بعضی از آنهایی که آنجا بودند، غیر علمی بود. مصطفی باهاشان بحث می‌کرد. کوتاه نمی آمد. رئیس و مسئول نمی‌شناخت. بهشان میگفت مثل زمان جنگ جهانی دوم کار می کنید. میدید که بیت المال را هدر می دهند. جلویشان می ایستاد. به یک سال نکشید زد بیرون. 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 6 #خاطرات_شهدا 🔵شهید دکتر مصطفی چمران #شهید_چمران #چمران 💢قرارگاه سایبری شهید
6 6 ... دکتر نیست. همه پادگان را گشتیم، نبود. شایعه شد دکتر را دزدیده اند. نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم شهر. سرظهر توی مسجد پیدایش کردیم. تک و تنها وسط صف نماز جماعت سنی ها. فرمانده پادگان از عصبانیت نمی توانست چیزی بگوید. پنج ماه می شد که ارتش درهای پادگان را روی خودش قفل کرده بود، برای حفظ امنیت. خاطره ای از شهید دکتر مصطفی چمران 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 7 #خاطرات_شهدا 🔵 شهید مهندس محسن وزوایی 🙏حداقل برای یک نفر ارسال کنید 💢قرار
7 در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند. در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت : « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ وزوایی سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد صدایش در فضا پیچید که می گفت : « الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ...»بچه ها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر با هم برخورد کردند . 🌹شهید محسن وزوایی 🙏حداقل برای یک نفر ارسال کنید 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
#لحظه_های_ناب_شهدائی 8 #خاطرات_شهدا 🔵 شهید خلبان احمد کشوری 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.c
8 ترکشي به سينه اش نشسته بود. برده بودنش برای اخرين عمل جراحي.قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت مي کنن ،اينجوري خطرناکه. گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام... 🔵شهید خلبان احمد کشوری 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
عصر تکاب
مجموعه طراحی های اختصاصی #لحظه_های_ناب_شهدائی 9 #خاطرات_شهدا خاطره ای از 🌹شهید مدافع حرم جواد الله‌
9 💡شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم، جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخـی کنید . تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیـکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قـبول کـرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. 🌹 شهید مدافع حرم جواد الله‌کرم 🌸یاد شهیدان با صلوات ☑️نشر دهید 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
خاکریز خاطرات ۴۴ ✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه : یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر می‌دادند 🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاته‌سیفری 📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه 145 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
هدایت شده از عصر تکاب
6 6 ... دکتر نیست. همه پادگان را گشتیم، نبود. شایعه شد دکتر را دزدیده اند. نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم شهر. سرظهر توی مسجد پیدایش کردیم. تک و تنها وسط صف نماز جماعت سنی ها. فرمانده پادگان از عصبانیت نمی توانست چیزی بگوید. پنج ماه می شد که ارتش درهای پادگان را روی خودش قفل کرده بود، برای حفظ امنیت. خاطره ای از شهید دکتر مصطفی چمران 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
هدایت شده از عصر تکاب
شهید همدانی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی آخرین لحظه‌ای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی‌ای در او دیدم. من در آن لحظه‌ی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. اینکه می‌گویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی. آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او می‌ خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم. :.خاطره ای از شهید حاج حسین همدانی.: منبع: کتاب ذوالفقار/ برش‌هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی. 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab