✨﷽✨
#حـــــڪایت
📖بهترين روز ، ماه و عمل كدامند؟
✍از ابن عباس پرسيدند: #بهـترين
روزها و بهـــترين ماه ها و بـــهترين
#اعـــــمال ڪدام است؟ پاسـخ داد:
بهـــترين روزها روز جمـعه و بهترين
ماه ها ماه #رمـضان وبهترين اعمال
نـــمازهاى پنــج گانه است آن هــــم
به وقـــت.
🔻چون اين مسائل به اميرالمــؤمنين
عليه السلام رسيد فـرمود: اگر از علما
و حكماى مشرق و مغرب اين سؤالات
مى شد غــــير اين جواب نمى گفـتند
اما جـواب #مـــــن اين است:
👌بهترين #عـــــمل عملى است ڪه
خداوند بپذيرد و بهــــترين #مـــاهها
ماهى است ڪه در آن تــوبه ڪنى و
بهـــترين #روزهـــــا روزى است ڪه
مــــؤمن از دنــــيا خارج شـــــــــوی.
📿↶【 #عطر_ناب_خدا】↷❣👇
🌷 @Atre_Naab_Khoda 🌷
#حڪـایــت
👈 شیخ نخودکی و ماری که برادرش را زده بود
🔷 حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا ابطحی اصفهانی از قول آقای جلالی نقل کرده اند:
🔶 حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (ره) معروف به نخودکی یک برادری داشت که به او ملاحسین میگفتند.
ایشان در (زمره اصفهان) چوب، قند، نفت و چای و اینها میفروخت و در قدیم یکی از کاسب های متدین بود.
🔷 آقای جلالی گفت: یک روز بچه بودم، تقریبا 10-13 ساله بودم، یک مرتبه دیدم سر و صدا می آید، و میگفتند که:
🐍 مار ملاحسین را زده است و میخواهد فوت کند.
🔶 پدرم چون کدخدای محل بود، دوید آمد دید یک مار از زیر چوب های انباری مغازه بیرون آمده و پای بردار آقا شیخ حسنعلی را زده است.
🔷 پدرم به یکی از کارگرها گفت: بروید یک گوسفند بکشید و غذا درست کنید، حالا که دفنش میکنیم مردم برمیگردند، غذا بخورند.
🔶 یک عده رفتند برای ملاحسین قبر بکنند، ما هم نگاه میکردیم که چطور فوت میکند.
یک مرتبه شنیدیم که گفتند: حاج شیخ آمد.
مردم خیلی خوشحال شدند.
💠 حاج شیخ تا رسیدند، پرسیدند که برادرم در چه حال است?
🔶 گفتند: آقا برادر شما در حال جان دادن است.
💠 بالای سر برادرش آمد و فرمود: چی شده?
🔶 گفت: مار مرا زده.
💠 فرمودند: کجای پایت را
🔶 او نشان داد
💠 با قلم تراش که توی جیبش بود، یک خشی روی پایش زد و بعد پشت پایش را گذاشت پشت رگ گردنش و فشار داد و همین طور دست کشید تا به آن زخم رسید، یک قدری آب زرد از این پا بیرون زد. و با آب دهانش تر کرد و به ماهیچه پایی که مار زده بود مالید، و فرمرد: بلند شو خوب شدی
🔶 برادر حاج شیخ خیلی خوشحال شد و بلند شد، نشست.
💠 آقا فرمودند: مار کجا بود.
🔶 گفت: از زیر این انباری آمد.
💠 به مردم فرمود: چوبها را بریزید این طرف
🔶 چوبها را ریختند کنار، یک سوراخ مار پیدا شد.
💠 فرمودند: این سوراخ مار است.
بعد عصایش را زد به سوراخ و فرمود: بیا بیرون
🔶 ما هم ایستاده بودیم و نگاه میکردیم، دیدیم سر مار بیرون آمد.
💠 فرمودند: کارت ندارم بیا بیرون
این مار تا وسط مغازه آمد،
آقا به دم مار زد و فرمود: چرا این را زدی، برو اینجا دیگر پیدایت نشود.
🐍 مار میخواست برود اما ترسیده بود، چون مردم ایستاده بودند.
💠 آقا فرمودند: بروید کنار
مردم کنار رفتند.
🐍 مار شروع کرد همین طور پرت شدن و خودش را حرکت دادن.
🔷 میگفت ما دنبال مار تا قبرستان آمدیم، این زبان بسته توی قبرستان در سوراخی رفت و آنجا ناپدید شد.
🔶 پدرم به حاج شیخ اصرار کرد که برویم منزل ما ناهار، چون گوسفندی کشتیم و ناهاری درست کردیم که اگر برادرتان فوت کند، مردم غذا بخورند.
💠 آقا فرمود: نه من باید بروم. الان مردم در مشهد منتظر من هستند و باید بروم، یک چای خورد و یک ساعتی نشست و با ما صحبت کرد و من که بچه بودم روی زانویش نشستم و دست آقا را بوسیدم و یک وقت دیدم آمد توی بیابان و ناگهان ناپدید شد.
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
#حڪـایــت
🔰ماجرای حضرت سلیمان و گنجشک
💠 حضرت سليمان عليه السلام گنجشكى را ديد كه به ماده خود مى گويد:
❗️- چرا از من اطاعت نمى كنى و خواسته هايم را به جا نمى آورى؟ اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سليمان را با منقارم به دريا بيندازم توان آن را دارم!
🍀 سليمان از گفتار گنجشك خنديد و آنها را به نزد خود خواست و پرسيد:
چگونه مى توانى چنين كارى بزرگى را انجام دهى؟
🔶 گنجشك پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خويشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از اين گونه حرفها مى زند.
🔷 گذشته از اينها عاشق را در گفتار و رفتارش نبايد ملامت كرد.
❓سليمان از گنجشك ماده پرسيد:
- چرا از همسرت اطاعت نمى كنى در صورتى كه او تو را دوست مى دارد؟
⭕️گنجشك ماده پاسخ داد:
- يا رسول الله! او در محبت من راستگو نيست زيرا كه غير از من به ديگرى نيز مهر و محبت مى ورزد.
♨️ سخن گنجشك چنان در سليمان اثر بخشيد كه به گريه افتاد و سخت گريست. آن گاه چهل روز از مردم كناره گيرى نمود و پيوسته از خداوند مى خواست علاقه ديگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.
📔 بحارالانوار، جلد ۲
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
#حڪـایــت
✨تأثیر دعای مادر
⚪️روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات خود عرض کرد:
خدایا میخواهم همنشین خود را در بهشت ببینم.
⬜️جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد:
یا موسی، فلان قصاب در فلان محله همنشین تو خواهد بود.
💠حضرت موسی (ع) به آن محل رفت و مغازه قصابی را پیدا کرد
و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.
💠شامگاه که شد، جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد.
💠حضرت موسی (ع) از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت:
⚪️میهمان نمیخواهی؟
🔵جوان گفت: خوش آمدید.
💠آنگاه او را به درون منزل برد.
حضرت موسی (ع) دید که جوان غذایی تهیه نمود،
آنگاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد
او را شستشو داده و غذایش را با دست خویش به او خورانید.
موقعی که جوان میخواست زنبیل را در جای اول بیاویزد،
پیرزن، کلماتی که مفهوم نمیشد ادا کرد.
بعد از آن جوان برای حضرت موسی (ع) غذا آورد و خوردند.
⚪️حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟
🔵جوان گفت: این پیرزن مادر من است.
چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم،
ناچار خودم کمر به خدمت او بستهام.
⚪️حضرت پرسید:
آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟
🔵جوان گفت:
هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم،
میگوید:
✨«غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته»
(یعنی خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی (ع) در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او)
⚪️حضرت موسی (ع) فرمود:
ای جوان بشارت میدهم به تو که خداوند
دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است.
جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
هدایت شده از پزشک ایرانی
#حڪـایــت
🔰ماجرای حضرت سلیمان و گنجشک
💠 حضرت سليمان عليه السلام گنجشكى را ديد كه به ماده خود مى گويد:
❗️- چرا از من اطاعت نمى كنى و خواسته هايم را به جا نمى آورى؟ اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سليمان را با منقارم به دريا بيندازم توان آن را دارم!
🍀 سليمان از گفتار گنجشك خنديد و آنها را به نزد خود خواست و پرسيد:
چگونه مى توانى چنين كارى بزرگى را انجام دهى؟
🔶 گنجشك پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خويشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از اين گونه حرفها مى زند.
🔷 گذشته از اينها عاشق را در گفتار و رفتارش نبايد ملامت كرد.
❓سليمان از گنجشك ماده پرسيد:
- چرا از همسرت اطاعت نمى كنى در صورتى كه او تو را دوست مى دارد؟
⭕️گنجشك ماده پاسخ داد:
- يا رسول الله! او در محبت من راستگو نيست زيرا كه غير از من به ديگرى نيز مهر و محبت مى ورزد.
♨️ سخن گنجشك چنان در سليمان اثر بخشيد كه به گريه افتاد و سخت گريست. آن گاه چهل روز از مردم كناره گيرى نمود و پيوسته از خداوند مى خواست علاقه ديگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.
📔 بحارالانوار، جلد ۲
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺