فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ
ای نخــــل ها چاها
دگر نشـــنوید از علـــــی آه ها
که شام علـی گشته دیگر سحــر
که امشـــــب رود نزد پیغمــــــبر
شهادت #امام_علی (ع) تسلیت باد 🏴
#شهادت_امام_علی
#رمضان
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
💚به جز از علی نباشد
🖤به جهان گرهگشایی
💚طلب مدد از اوکن
🖤چو رسد غم و بلایی
💚چو بکار خویش مانی
🖤درِ رحمت علی زن
💚بجز او به زخم دلها
🖤ننهد کسی دوایی
💚شهادت حضرت علی(ع) تسلیت باد
🖤التماس دعا
💚 شبتون معطر به یاد خدا
#شهادت_امام_علی
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌙 #شب_قدر #امام_علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحها وقتی خورشید در میآید ،
متولد بشویم ...
آسمان را بنشانیم ،
میان دو هجای هستی ...
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم ...
👤 سهراب سپهری
🔸 سلام. صبح بخیر 🌸
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌸🍃🌸🍃
شبلی گوید:
در قافله ای به شام می رفتم . اعراب بیرون آمدند ٬ قافله را گرفتند و نزد سر دسته ی آنها که نشسته بود ٬ بردند و اموال قافله را بر او عرضه کردند . ظرفی را بیرون آوردند که در آن بادام و شکر بود و شروع کردند به خوردن ٬ جز امیر که هیچ نخورد .
او را گفتم : چرا نمی خوری ؟
گفت : من روزه دارم !
گفتم : راهزنی می کنی و اموال مردم را می گیری و آن ها رو می کشی و روزه می گیری ؟
گفت : ای شیخ ! برای صلح جایی باقی بگذار ! پس از آن ٬ روزی او را در طواف دیدم و او مُحرم بود و چون خیکی خشکیده و پوسیده ٬ تکیده بود . او را گفتم : تو آن مردی ؟
گفت : آن روزه مرا به اینجا رسانید.
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌺🌸🌺
🌸🌺
🌺
#داستان 448
بسیار‼️بسیار‼️آموزنده مو به تن آدم سیخ میشه😱
مردی وارد خانه شد، همسرش را در حال گریه دید! علت را جویا شد. همسرش گفت: گنجشکهایی که بالای درخت هستند، وقتی در خانه تنها هستم ، مرا نگاه می کنند بیم آن دارم این امر مرا معصیت و گناه آلوده کند‼️
مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانی او را بوسید. تبری آورد و درخت را قطع کرد. پس از یک هفته روزی زود از کارش به خانه آمد و دید که زنش با مرد قصاب در اتاقي دربسته تنهايند و با هم جفت شدهاند⁉️
شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر رفت. به شهر دوری رسید که مردم آن شهر مقابل کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی علت را جویا شد، گفتند: از گنجینه پادشاه دزدی شده! در این میان مردی که بر پنجه پا راه می رفت از آنجا عبور کرد. مرد پرسید: او کیست؟ گفتند: ذاهد شهر است و برای اینکه خدای نکرده مورچهای را زیر پا نکند، روی پنجه ی پا راه می رود!
مرد گفت: بخدا دزد را پیدا کردم مرا نزد پادشاه ببرید.
او به پادشاه گفت: این شخص همان کسی است که گنجینه تورا دزدیده است! شیخ پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد. پادشاه از مرد پرسید: چگونه فهمیدی که او دزد است؟ مرد گفت: تجربه به من آموخت وقتی که کسی بیش از حد احتیاط کار باشد و در بیان فضیلت زیاده روی، بدان که سرپوشی است برای یک خطا!
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🌺
🌸🌺
🌺🌸🌺
❄️❄️❄️❄️
❄️❄️❄️
❄️❄️
❄️
#داستان 449
📚داستان عجیب بهشت خاکستر (اصحاب الجنه)
در بنی اسرائیل مردی نیکوکار زندگی می کرد و دارای باغی بود که در آن انواع درختان و محصولات دیگر وجود داشت.
صاحب باغ به فقرا توجهی کامل داشت؛ از این رو به هنگام برداشت محصول ، مستمندان را دعوت می کرد و از هر نوع محصولی که داشت سهم آنها را می داد و فقرا هم او را دعا می کردند و این سبب برکت بیشتر اموال او می گردید. سال ها بر این منوال گذشت تا این که مرد نیکوکار در گذشت و بوستان او به سه فرزندش به ارث رسید…
بهشت خاکسترپسران راهی غیر از راه پدر را در پیش گرفتند و با خود گفتند: پدر ما مردی کم خرج بود و می توانست به فقرا کمک کند، اما خرج ما بسیاری است و از چنین کمکی معذوریم. وقتی زمان برداشت محصول فرارسید، برای آن که فقرا به سراغ ان ها نیایند، صبح تاریکی را انتخاب کردند تا به دور از چشم آنها غلات را جمع آوری کنند. صبح زود برخاستند و به اتفاق یکدیگر به باغ رفتند و مشاهده کردند آتش، باغ و غلات آن را سوزانده است. ناگاه متوجه شدند که نیت بد آنها در پرداختن حقّ مستمندان سبب عذاب آنها گردیده است. برادر میان سال گفت: ای برادران! چرا در حق بینوایان نیت بدی داشتید؟ چرا تسبیح خدا را نگفتید؟
می گفتند: پروردگار ما از هر عیبی منزه است و ما از ستمکارانیم. و بعضی یکدیگر را ملامت می کردند و می گفتند: وای بر ما! ما طغیان کردیم، اما باشد که خداود توبه ما را بپذیرد و بهتر از آنچه داشتیم به ما عطا فرماید، ما به رحمت او امیدواریم.
از آن جایی که توبه کردند و نیت آنها این بود که اگر برخوردار گردند به فقرا کمک کنند، خداوند بوستانی بهتر از آنچه که داشتند به انها عطا فرمود که انگور آن شهرت یافت.
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
❄️
❄️❄️
❄️❄️❄️
❄️❄️❄️❄️
☄🔥☄🔥
🔥☄🔥
☄🔥
🔥
#داستان 450
📚مى خواهم در حال روزه از دنيا بروم
نفيسه همسر اسحاق بن جعفر الصادق محدّث قمى"ره" در سفينة البحار مى نويسد:
"هِىَ السَّيِّدَةُ الْجَليلَةُ الَّتى وَرَدْت رِواياتٌ فى مَدْحِها".
او زنى صاحب جلالت و فضيلت است كه در مدحش روايات زيادى وارد شده است، او دختر حسن بن زيد بن الحسن المجتبى عليهم السلام است، وقتى كه اين عليا مخدّره در مصر وفات نمود، همسرش اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق ع تصميم گرفت او را به مدينه برده تا در قبرستان بقيع دفن نمايد، مردم مصر با اصرار زياد خواهش كردند و مال زيادى به اسحاق دادند كه نفيسه خاتون را در مصر دفن كن، تا مردم مصر به وجود نفيسه تبّرك جويند و كسب رحمت و بركت نمايند، جناب اسحاق راضى نشد و قبول نكرد، آن شب در خواب پيامبر را ديد كه حضرت فرمود:
"يا اسحاق لا تعارض اهل مصر فى نفيسة فانّ الرّحمة تتنزّل عليهم ببركتها"
"اى اسحاق معارض اهل مصر نشو، در حق نفيسه، (يعنى بپذير خواسته هاى مردم مصر را) به حقيقت به بركت وجود نفيسه رحمت در مردم مصر نازل مى گردد."
مرحوم محدّث قمى(قدس سره) به دنباله جريان مى نويسد: حكايت شده از شعرانى، به اينكه شيخ ابوالمواهب شاذلى "كه از بزرگان علم و عمل بود" خواب ديد پيامبر را، كه حضرت فرمود: يا محمّد "شاذلى":
"اذا كان لك الى الله حاجة فانذر لنفيسة الطّاهرة و لو بدرهم يقضى الله تعالى حاجتك".
حضرت فرمود: اى محمد "ابوالمواهب شاذلى" اگر براى تو حاجتى بوده باشد، سپس نذر كن براى نفيسه طاهره، اگر چه با يك درهم باشد، خداوند حاجتت را برآورده خواهد نمود.
سپس محدث قمى مى نويسد: در كتاب اسعاف الراغبين است، كه جناب نفيسه خاتون قبرش را با دست مباركش حفر نمود، و در ميان قبر وارد مى شد، مى خواند، و در داخل قبر شش هزار ختم قرآن كرد، و اين عليا مخدّره در مصر در ماه مبارك رمضان سنه 208 هجرى، از دنيا رفت.
وقتى محتضر شد و حالت مرگ او فرا رسيد، روزه بود، او را الزام كردند و گفتند روزه خود را افطار كنيد، فرمود:
"واعجبا! انّى منذ ثلثين سنة اسأل الله تعالى ان القاه و انا صائمة افطر الان، هذا لا يكون، ثمّ فرئت سورة الانعام فلمّا وصلت الى قوله تعالى (لهم دار السّلام عند ربّهم) ماتت".
يعنى: من سى سال است از خداوند مى خواهم كه او را با روزه ملاقات نمايم، كه شما مى گوئيد الان افطار كنم، خير، اين كار شدنى نيست، خداوند دعايم را مستجاب نموده. سپس مشغول به قرائت سوره مباركه انعام شد، تا وقتى رسيد به آيه شريفه "لهم دارالسلام" براى آنان در نزد پروردگارشان دارالسلام "بهشت" اتس. اين موقع روحش از قفس عاريت سينه به روح و ريحان بهشت و فردوس برين پرواز نمود.(1)
📚 سفينة البحار، ج 2، ص 604.
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
🔥
☄🔥
🔥☄🔥
☄🔥☄🔥
شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه، که روز الست بربکم
با تو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
ما فکر می کنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسی تو خدا گرفت
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه من بی حیا گرفت
اعجاز می کند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
#مجتبی_روشن_روان
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫
📚رزمنده اى كه چهل سال روزه گرفت
ام سليم، كه يك بانوى مجاهد و دانشمند است، از نقطه نظر تدبير منزل، و برخورد ماهرانه با مشكلات و مصائب زندگى هم، به كياست و خردمندى شايسته اى كه، ناشى از ايمان آگاهانه اوست، آراسته است.
چنانكه نوجوان ام سليمه و ابوطلحه يعنى "ابوعمير" كه سخت مورد علاقه آنان بود، بيمار شد و درگذشت، و همينكه پدر خواست كنار بستر نوجوان به احوالپرسى برود، مادر گفت: او در حال استراحت است، آنگاه ام سليم براى شوهر خسته از سركار آمده سفره غذا گسترانيد، بعد خود را آراست و به رختخواب رفتند، و همينكه صبح شد، به شوهر گفت: اگر همسايگان به كسى امانتى بدهند، و او مدتى از آن امانت استفاده كند، و آنگاه آن همسايگان امانت خود را بازپس گيرند، آنوقت كسى كه امانت را گرفته بود ناراحت شود، و سروصدا و گريه سر دهد، صحيح است؟!
ابو طلحه پاسخ داد: اين كار صحيح نيست، و پس دادن امانت، آه و ناله اى ندارد!
آنگاه ام سليم توضيح داد: حال كه چنين است، توجه داشته باش، كه خداوند فرزندى را به عنوان امانت به ما داده بود و اكنون او را پس گرفته، و فرزند دلبند ما از دنيا رفته است، حال بايد صبر و حوصله پيشه سازى، لب به آه و ناله نگشايى و مرگ فرزند را به حساب خداوند بگذارى، زيرا خداوند امانت خود را پس گرفته است، و بايد او را به خاك بسپاريم.
وقتى ابوطلحه داستان صبر و تدبير "ام سليم" را براى رسول خدا توضيح داد، آن حضرت به درايت و مقاومت ام سليم آفرين گفت و درباره او دعاى خير كرد، و اضافه نمود: خدايا! شب اين زن و مرد را مبارك گردان.
آرى، آنطور كه نوشته اند، ام سليم همان شب باردار گرديد، و آن روز هم كه فرزند او به دنيا آمد، نوزاد خويش را در پارچه اى پيچيد و براى گام برداشتن و نامگذارى او را به حضور رسول خدا9 آورد، و آن حضرت هم در حق نوزادى كه "عبدالله" موسوم گرديده بود، دعاى خير و سعادت آفرين انجام داد.(1)
در اثر دعاى رسول خدا9 بود كه، عبدالله انسان موفّق و پربركتى گرديد، تا آنجا كه از او نُه فرزند بوجود آمدند كه، همه قارى قرآن و حاملان علم و دانش گرديدند.(2)
خلاصه، ابوطلحه شوهر "ام سليم" كه نام وى "زيد بن سهل ..." بود، از نقباى رسول خدا9 محسوب مى گرديد، در بيعت عقبه حضور داشت، در جنگهاى بدر، احد، خندق و ساير جنگهاى شركت نمود، تيرانداز ماهرى بود، صداى غرّايى داشت تا آنجا كه، رسول خدا9 مى فرمود: فرياد غرّاى ابوطلحه در سپاه من، از يك گروه سپاه بهتر است.(3)
ابوطلحه در زمان حيات رسول خدا9، چون پيوسته در همه جنگها شركت داشت، موفق به روزه گرفتن نمى شد، بدين جهت بعد از وفات رسول خدا9، تا سال 50 هجرت كه زنده بود، تمام مدت آن چهل سال را به غير از روزهاى عيد فطر و عيد قربان كه روزگرفتن حرام مى باشد، پيوسته روزه دار بود!(4) و ام سليم با وجود لياقت شخصى، توفيق همسرى و زندگى با چنين مرد بزرگوار و عابد و صالحى را نيز داشت.
📚(1) الاصابه، ج 4، ص 461، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 111.
(2) اسدالغايه، ج 5، ص 591، رياحين الشريعه، ج 3، ص 408، بهجة الامسال، ج 7، ص 567.
(3) الاصابه، ج 1، ص 567، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 111، زنان دانشمند و راوى حديث، ص 92 به بعد.
(4) الاصابه، ج 1،ص 567، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 111، زنان دانشمند و راوى حديث، ص 92 به بعد.
┈┈••☘🍃🐣🍃☘••┈┈
💫 @Atredelneshin_eshgh💫