خودیها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرها
برادر را به چاه انداختند اینجا برادرها
نمیدانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارم
پُرند از واقعیتهای ننگآمیز دفترها
چرا اینقدر مردم مثل موج و صخره در جنگند
خداوندا، نمیدانم چه سوداییست در سرها
به شوق روی باز دوستان رفتیم، اما حیف
که برخوردیم ناغافل به قفل بستهی درها
خبر دارند در بندند وقتی بازمیگردند
مگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها ...!
#هادی_محمدحسنی
🎻🤍| @Avanett 🎧
مشتاق صمیمانهی دیدارِ شمایم
اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم
هم سلسلهٔ مویِ تو بستهست به دستم
هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم
آمیخته با آتش و بغض است گلویم
من گریهٔ شمعم که گرفتهست صدایم
گردِ من دلسوخته پروانه زیاد است
از این همه تنها تو دلت سوخت برایم
بگذار بگریم که بگریم که بگریم
ابریست که ابریست که ابریست هوایم
#هادی_محمدحسنی
#شعر
🎻🤍| @Avanett 🎧