🔸اندر احوالات فحش دادن ایرانیان در طول تاریخ
میرزا سالور نیز در باب فحش دادن ایرانیان در روزنامه خاطرات عین السلطنه مینویسد: طناب را به گردن میرزا رضا انداختند و او را بالا کشیدند. حین بالا رفتن، جمعیتی که مشغول تماشا بودند شروع به فحاشی و ناسزاگویی به میرزارضا کردند.
محمدعلی جمالزاده در قصه ما به سر رسید مینویسد: در ایران فحش را در مکاتب و مدارس با گفتن پسرک فضول و بیچشم و رو، بیحیا، حمار بن حمار، گوساله، ولد الزنا، چه گهى میخوری، خبیث، ملعون و... به بچهها آموزش و یاد میدهند!
غزالی نیز در کیمیای سعادت مینویسد: اندر دوزخ کسان باشند که از دهان ایشان پلیدى همى رود چنانکه از گند آن همه دوزخیان به فریاد آیند و گویند این کیست؟ گویند این آنست که هر کجا سخن فحش و پلید بود دوست داشت و خود همى میگفت.
این نشان میدهد که حتی در قرن پنجم هجری نیز، فحاشی و ناسزاگویی یکی از خلقیات ناپسند ایرانیان بوده و به قدری عمومیت داشته که فیلسوفی همچون غزالی را بر آن داشته تا در نکوهش و مذمت آن سخن بگوید و پندها بدهد.
39.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت جیبی قدیمی - که با رقاصک کار می کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دیدن این ویدیو تروماهای دهه شصت و عذابهای روحی دوران کودکی بوسیله امثال این سرودها برام زنده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸قدرت زیاد امواج صوتی در معلق کردن سنگها.
برخى از نظريه پردازان تئورى بيگانگان باستانى معتقدند كه مصريان از قدرت امواج صوتى براى جابجايى سنگهاى غولپيكر اهرام استفاده ميكردند!
🔸اجباری شدن لباس متحد الشكل برای کارکنان دولت ایران از دیماه ۱۳۰۷ یا دسامبر ۱۹۲۸ (هفتم دی 1307) دولت وقت اعلام كرد كه از آغاز سال نو (سه ماه بعد) پوشيدن لباس متحد الشكل از سوی مقامات و كارمندان دولت ايران اجباری است و اين تصميم كه به اجرا درآمد مشابه اقدام پتر اول تزار روسيه در قرن هجدهم به منظور مدرنيزه كردن روس ها بود.
هدف از پوشيدن لباس يورنيفورم اين بود كه لباس هاي ايرانيان مشابه لباس های عادی اروپائيان باشد كه بعدا تعميم داده شد و حتی با پيژامه بيرون رفتن از خانه و قدم زدن در كوچه و خيابان خلاف شناخته شد و برايش جريمه نقدی تعيين گرديد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی دیدنی از خاطرات دهه شصت. دهه ای که سیطرهی صدای جنگ، شیشههای پنجرهی اتاق خواب ما رو هم میلرزوند.
و تمام دلخوشی هامون تو همینا خلاصه میشد