آیات و روایات اجتماعی
💠 فرمان حکومتی امیرالمومنین به حذیفه به عنوان حاکم مدائن 🔺ارشاد القلوب نقل میکند: #عثمان در اواخر ح
🔸بعد از این ماجرا، #حذیفه مردم را جمع کرد و نامه حضرت امیر را برای مردم خواند و بعد از آن مفصل از #فضائل ایشان برای مردم گفت و در انتها نیز از مردم برای حضرت #بیعت گرفت.
🔸پس از بیعت، یک #جوان_ایرانی نزد حذیفه آمد و اظهار شگفتی کرد و گفت شما گفتی حق با علی(ع) است و نسبت به #خلفای_پیشین کنایه ای داشتی اما خب چرا الان چنین حرف هایی میزنید؟
چون شما خود شاهد این ماجراها بوده اید، پس برای ما بیشتر از این توضیح دهید.
🔸انگار این جوان، تازه داشت برخی حقائق را درک میکرد و نیمچه گلایه ای از امثال حذیفه داشت که چرا زودتر از این حرف ها نزده اند.
🔸جوان گفت اگر واقعاً حق با علی(ع) است، پس چرا مردم مدینه کاری نکردند؟ یعنی همه آنها خطا کردند؟
در ادامه حذیفه شروع کرد و مفصل این ماجراها را برا او تبیین کرد.
🔸این جوان که دلش پاک بود، بعد از توضیحات حذیفه، شیفتۀ امیرالمؤمنین(ع) شد و به لشکر حضرت امیر ملحق شد و در جنگ #جمل، جزو اولین افرادی بود که #شهید شد.
➕مطالعه تفصیل روایت
.
💠 علت یابی ترس پیامبر در ماجرای ابلاغ ولایت
(بخش سوم)
🔰 در روایت مهم دیگری که به نقل از #امام_صادق ع در #اقبال سیدبن طاووس آمده و علامه مجلسی هم در #بحار آورده اند، ابعاد جدیدی از این ماجرا روشن میشود:
🔺جبرئیل خدمت پیامبر رسیده و میگوید: خداوند میفرماید، الان وقت اعلان #ولایت_علی(ع) است.
(فَهَبَطَ إلَيهِ و قالَ لَهُ: حَبيبي مُحَمَّدُ! إنَّ اللّهَ يُقرِئُكَ السَّلامَ، و يَقولُ لَكَ: قُم في هذَا اليَومِ بِوِلايَةِ عَلِيٍّ عليه السلام؛ لِيَكونَ عَلَما لِاُمَّتِكَ بَعدَكَ، يَرجِعونَ إلَيهِ، و يَكونُ لَهُم كَأَنتَ)
🔺حضرت در پاسخ میفرمایند: جبرئیل! من از این اقدام #میترسم، از اینکه بواسطه این اعلان، اصحاب و مردم بهم ریخته و #ولایت علی را نپذیرند، چرا؟
به خاطر #خون هایی که علی(ع) از آنها ریخته، و این باعث بشود آنها، #کینه_های_درونی شان را آشکار کنند.
(حَبيبي جَبرَئيلُ! إنّي أخافُ تَغَيُّرَ أصحابي لِما قَد وُتِروهُ، و أن يُبدوا ما يُضمِرونَ فيهِ.)
🔺جبرئيل بالا رفته و پس از اندکی مجدد بازگشته و #آیه_ابلاغ را برای حضرت میخواند:
«اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن، كه اگر نكنى، پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم، حفظ مىكند».
🔺اینجاست که پيامبر، #بيمناك، ترسان و هراسان برمیخیزد و در حالیكه پاهايشان از شدّت گرما مىسوخت، فرمان میدهند تا بستر برای نماز و سپس ابلاغ ولایت آماده شود.
در ميان آنان، #ابوبكر، #عمر، #عثمان و ديگر مهاجران و انصار نیز بودند.
(فَقامَ رَسولُ اللّهِ ص ذَعِرا مَرعوبا خائِفا مِن شِدَّةِ الرَّمضاءِ و قَدَماهُ تُشوَيانِ... ثُمَّ نادى بِالصَّلاةِ جامِعَةً، فَاجتَمَعَ المُسلِمونَ، و فيمَنِ اجتَمَعَ أبوبَكرٍ و عُمَرُ و عُثمانُ و سائِرُ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ.)
🔺پس از نماز، حضرت به سخنرانى برخاست و مسئله ولایت را ابلاغ فرموده و آن را بر همه مردم، واجب نمودند.
اینجا بود که عده ای شروع کردند به پچ پچ کردن و مخفیانه با یکدیگر زمزمه کردن.
اینجاست که زمزمه های #نفاق آغاز میشود و یک عده شروع کردند به #درگوشی صحبت کردن که نتیجه اش را بعدا در سقیفه میبینیم.
(ثُمَّ قامَ خَطيبا و ذَكَرَ بَعدَهُ الوِلايَةَ، فَأَلزَمَها لِلنّاسِ جَميعا، فَأَعلَمَهُم أمرَ اللّهِ بِذلِكَ، فَقالَ قَومٌ ما قالوا، و تَناجَوا بما أسَرّوا)
🔰 نسبت به همین #زمزمه_های_نفاق، در گزارشی شواهد التنزیل نقل میکند که بعد از اینکه پیامبر ولایت حضرت امیر رو ابلاغ کرد، #حذیفه بن یمان از اصحاب برجسته پیامبر چنین گفت:
🔺سوگند به خدا دیدم که #معاویه برخواست و با تکبر و عصبانیت از مجلس خارج شد در حالی که دست راست خود را بر دوش #عبدالله_بن_قیس اشعری و دست چپش را بر دوش #مغیرة_بن_شعبه گذارده بود و با این حال راه میرفت، میگفت:
(فَقَالَ حُذَيْفَةُ : فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ مُعَاوِيَةَ قَامَ - وَ تَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعٌ يَمِينَهُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ اَلْأَشْعَرِيِّ وَ يَسَارَهُ عَلَى اَلْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ ثُمَّ قَامَ يَمْشِي مُتَمَطِّياً وَ هُوَ يَقُولُ:)
🔺معاویه: «ما سخنان محمد را تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی اقرار نخواهیم کرد.» در این هنگام خدوند این آیات را نازل نمود: «او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند. بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد، سپس بسوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبّرانه قدم بر میداشت!»
(لاَ نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى مَقَالَتِهِ وَ لاَ نُقِرُّ لِعَلِيٍّ بِوَلاَيَتِهِ، فَأَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى: «فَلاٰ صَدَّقَ وَ لاٰ صَلّٰى، وَ لٰكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّٰى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلىٰ أَهْلِهِ يَتَمَطّٰى»)
🔺و رسول خدا (ص) فهمید که باید او را بازگردانده و به قتل رساند، در این هنگام جبرئیل این آیه را تلاوت نمود: «زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده» و پیامبر سکوت کرد.
(فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يَرُدَّهُ فَيَقْتُلَهُ فَقَالَ: لَهُ جَبْرَئِيلُ : لاٰ تُحَرِّكْ بِهِ لِسٰانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. فَسَكَتَ عَنْهُ.)
📌پ.ن: هر چند این روایت در منابع #اهل_سنت آمده و ممکن است بخشی از آن را تلقی به قبول نکنیم اما با توجه به شواهد و قرائن تاریخی، این کنش #معاویه و اطرافیانش طبیعی به نظر میرسد و این موضع او دور از انتظار نبوده و نشان میدهد یک جریانی به دنبال ایجاد #فتنه در این مسئله بوده اند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
آیات و روایات اجتماعی
💠 دو راهبرد جبهه حق برای شکست سیاست جبهه باطل 🔺حضرت به دنبال این است تا جو اجتماعی و فشار سنگین آن
1️⃣ اقدام اول: شکستن جو اجتماعی و فشار حاکم بر مردم؛ با حضور 360 صحابی سرتراشیده و بدون نقاب در شهر
🔰 #کلینی در کافی به نقل از #ابوهيثم_بن_تَيَّهان از اصحاب معروف حضرت امیر میگوید:
اميرالمؤمنین، در مدينه براى مردم، سخنرانى كرد و فرمود:
▫️اگر حکومت را به اهلش یعنی ما اهل بیت میسپردید هم خیر دنیا را میبردید و هم خیر آخرت را، یعنی هم #دنیای_شما آباد میشد و هم #آخرت_شما.
▫️اما اکنون منتظر باشید آنچه را کاشته اید، همان را دِرو کنید لذا منتظر عواقب این انتخاب تان باشید.
🔺در ادامه حضرت تاکید میکنند:
▫️به خدا سوگند، اگر من به عدد پيروان #طالوت، يا به عدد #اهل_بدر، ياور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشير مىزدم تا به حق باز گرديد و به راستى در آييد كه اين، شكاف ايجاد شده در دين را بهتر مىبندد و همراهى را بيشتر مىكند.
خدايا! ميان من و آنان، به حقْ داورى كن كه تو بهترين داورانى!».
🔺راوی میگوید حضرت سپس از مسجد، بيرون رفت و بر #آغُلى گذشت كه در آن، حدود #سى_گوسفند بود. پس حضرت فرمود:
«به خدا سوگند، اگر من به عدد اين #گوسفندان، مردانى داشتم كه براى خداوند و پيامبرش #دل_مىسوزاندند، اين #پسرِ_مگسخوار را از تختش پايين مىكشيدم».
🔺راوی میگوید چون شب شد، #360_مرد با حضرت تا به پاى مرگ پيمان بستند و اميرمؤمنان به آنان گفت:
▫️«صبح در فلان جا، سرها را تراشيده و نزد من بياييد» و حضرت، خود، سرش را نیز تراشيد اما هيچ يك از آن گروه، سر خود را نتراشيدند و نيامدند، جز #ابوذر، #مقداد، #حُذَيفة بن يمان، #عمّار بن ياسر و پس از آنها #سلمان.
🔺حضرت دستش را به سوى آسمانْ بالا برد و گفت:
«خدايا! این #مردم، مرا #ناتوان كردند، همان گونه كه #بنى_اسرائيل، #هارون را ناتوان كردند. خدايا! تو آنچه را ما پنهان و آشكار مىكنيم، مىدانى و چيزى در زمين و آسمان، از تو پنهان نمىمانَد. مرا مسلمان بميران و به صالحانْ مُلحق كن!».
➕(مطالعه کامل روایت)
🔰 این گزارش به طرق مختلف و با ادبیات های متفاوت، در منابع گوناگون نقل شده است. تعداد این افراد، در برخی نقل ها 40 و در برخی 44 و در برخی 360 نفر ذکر شده است. در برخی نقل ها آمده که حضرت به آنها فرمود سرهایتان را بتراشید و در برخی نقل ها هم دارد که فرمود، #نقاب به صورت نزنید. در مورد افرادی که حاضر شدند نیز از سه نفر نقل شده تا 7 نفر.
🔺نکته مهم آن است که چرا حضرت به این 360 بیعت کننده میگوید فردا با سرهای تراشیده و بدون نقاب به میدان شهر بیایید؟ هدف و غرض حضرت چیست؟
پاسخ های متفاوتی میتوان داد، مثلا شاید حضرت خواسته آنها را بیازماید که آیا بیعت شان واقعی است یا نه.
🔺اما در بستری که ترسیم شد، به نظر میرسد یکی از اغراضی که حضرت دنبال میکرد، این بود که حضرت با چنین کاری بتواند جو سنگین و #فشار_اجتماعی را شکسته و #فضای_ترس و ارعاب را کنترل کند،
🔺به این بیان که 360 نفر از اصحاب با من بیعت کرده اند و آنها پنهان نیستند بلکه با سرهای تراشیده و بدون نقاب در شهر شناخته شده اند لذا ای مردم نترسیده و عقب ننشینید و با جانشین به حق پیامبر بیعت کنید، نه غاصبین خلافت.
🔺وقتی 360 نفر سرهایشان را بتراشند، یعنی آنها دیگر در شهر شناخته شده خواهند بود لذا حضور آنها در شهر به دیگران #جرئت ابراز عقیده و نظرشان را خواهد داد که به حق بازگردند.
🔺اما متاسفانه این افراد بیعت کننده با حضرت، از این کار ترسیده و جز عده ای اندک به دعوت حضرت لبیک نمیگویند و نتیجه آن میشود #شکست_طرح_جبهه_حق.
🔺در نقل ها دارد که حضرت همین اتفاق را تا سه روز ادامه دادند اما در هیچ یک از آنها، این افراد با حضرت همراهی نکردند و از ترس، حاضر به حضور نشدند.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 گزارش پنجم: نداشتن یاور حتی در حد 30 نفر
🔰 #کلینی در کافی به نقل از #ابوهيثم_بن_تَيَّهان از اصحاب معروف حضرت امیر میگوید:
اميرالمؤمنین، در مدينه براى مردم، سخنرانى كرد و فرمود:
▫️اگر حکومت را به اهلش یعنی ما اهل بیت میسپردید هم خیر دنیا را میبردید و هم خیر آخرت را، یعنی هم #دنیای_شما آباد میشد و هم #آخرت_شما.
▫️اما اکنون منتظر باشید آنچه را کاشته اید، همان را دِرو کنید لذا منتظر عواقب این انتخاب تان باشید.
🔺در ادامه حضرت تاکید میکنند:
▫️به خدا سوگند، اگر من به عدد پيروان #طالوت، يا به عدد #اهل_بدر، ياور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشير مىزدم تا به حق باز گرديد و به راستى در آييد كه اين، شكاف ايجاد شده در دين را بهتر مىبندد و همراهى را بيشتر مىكند.
خدايا! ميان من و آنان، به حقْ داورى كن كه تو بهترين داورانى!».
🔺راوی میگوید حضرت سپس از مسجد، بيرون رفت و بر #آغُلى گذشت كه در آن، حدود #سى_گوسفند بود. پس حضرت فرمود:
«به خدا سوگند، اگر من به عدد اين #گوسفندان، مردانى داشتم كه براى خداوند و پيامبرش #دل_مىسوزاندند، اين #پسرِ_مگسخوار را از تختش پايين مىكشيدم».
🔺راوی میگوید چون شب شد، #360_مرد با حضرت تا به پاى مرگ پيمان بستند و اميرمؤمنان به آنان گفت:
▫️«صبح در فلان جا، سرها را تراشيده و نزد من بياييد» و حضرت، خود، سرش را نیز تراشيد اما هيچ يك از آن گروه، سر خود را نتراشيدند و نيامدند، جز #ابوذر، #مقداد، #حُذَيفة بن يمان، #عمّار بن ياسر و پس از آنها #سلمان.
🔺حضرت دستش را به سوى آسمانْ بالا برد و گفت:
«خدايا! این #مردم، مرا #ناتوان كردند، همان گونه كه #بنى_اسرائيل، #هارون را ناتوان كردند. خدايا! تو آنچه را ما پنهان و آشكار مىكنيم، مىدانى و چيزى در زمين و آسمان، از تو پنهان نمىمانَد. مرا مسلمان بميران و به صالحانْ مُلحق كن!».
➕(مطالعه کامل روایت)
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9