eitaa logo
آیات و روایات اجتماعی
966 دنبال‌کننده
74 عکس
9 ویدیو
0 فایل
آیات و روایات با رویکرد اجتماعی ارتباط با بنده/سوالات، اشکالات و نقدها: @Hagh110110 گلچینی از فهرست مطالب کانال: https://eitaa.com/AyatRevayatEjtemai/72
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ماجرای تکفیر و قتل عبدالله بن خباب و زنش، فقط به جرم هم فکر نبودن 🔺 نقل میکنه: عده ای از در حال عبور بودند، به مردى برخوردند كه زنى را بر خرى سوار كرده، شتابان پيش مى‌بُرد. به كنارش رفتند و او را فرا خوانده و به ، هراسانش ساختند. 🔺به او گفتند: تو كيستى‌؟ گفت: من عبد اللّه هستم، فرزند خَبّاب، كه صحابى پيامبر خدا بود. سپس خَم شد تا جامه‌اش را كه هنگام هراساندن او از اندامش بر زمين افتاده بود، بردارد. 🔺به او گفتند: آيا تو را به هراس افكنديم‌؟ گفت: آرى. به او گفتند: تو را بيمى نيست! پس حدیثی از پدرت كه وى از پيامبر شنيده باشد روایت کن؛ اميد كه خداوند، ما را از آن سود دهد. 🔺گفت: پدرم از پيامبر خدا روايت كرد كه آشوبى در پيش است كه در آن، دل ها مى‌ميرد، همانگونه كه بدنش مى‌ميرد. در آن ، آدمى شبانگاه است و صبحگاهان، ؛ و روز را به كفر آغاز مى‌كند و به ايمان پايان مى‌دهد. 🔺به آن مرد گفتند: حال بگو درباره و چه نگاهی دارى‌؟ او آن دو را به نيكى ستود. گفتند: درباره چه مى‌گويى؛ در آغاز خلافتش و در پايانش‌؟ گفت: او هم در آغاز و هم در پايان خلافتش، بر بود. 🔺گفتند: چه مى‌گويى درباره ، پيش و پس از داورى‌؟ گفت: همانا او از شما و در دينش و است. (إنَّهُ أعلَمُ بِاللّهِ مِنكُم، و أشَدُّ تَوَقِّيا عَلى دينِهِ‌، و أنفَذُ بَصيرَةً‌) 🔺وقتی این سخنان را از او شنیدند به او گفتند: همانا تو از پيروى مى‌كنى و افراد را به نامشان و نه به كارهایشان، دنبال میکنی. به خدا سوگند، تو را مى‌كشيم، به گونه‌اى كه هيچ كس را نكشته‌ايم. (إنَّكَ تَتَّبِعُ الهَوى، وتُوالِي الرِّجالَ عَلى أسمائِها لا عَلى أفعالِها، وَاللّه لَنَقتُلَنَّكَ قِتلَةً ما قَتَلناها أحَدا) 🔺بعد آنها را گرفتند و زیر نخلی آوردند. خرمایی از درخت نخل افتاد و یکی از خوارج آن را خورد. دیگری به او گفت چرا بدون اجازه صاحبش و از راه غیر حلال خوردی؟ او هم آن دانه خرما را از دهانش به بیرون پرت کرد. 🔺بعد خوکی را در آنجا دیدند و یکی شان با شمشیر آن را کشت. یکی از خوارج به دوستش گفت: این کار تو، بود. آنگاه صاحب خوک آمد و بهای آن را به او پرداخت کردند. 🔺چون اين كار را از آنها ديد، گفت: اگر در آنچه از شما مى‌بينم، صادقيد، پس مرا از شما بيمى نيست. من و در اسلام، نياورده‌ام؛ و همانا مرا امان داديد و گفتيد كه بيمى بر من نيست. 🔺خوارج او را به پهلو خواباندند و سرش را بريدند؛ و خونش در آب، روان گشت. سپس به سوى ابن خباب آمدند. او گفت: همانا من تنها يك زن هستم. آيا خداى را پروا نمى‌كنيد؟ پس شكمش را دريدند. غیر از او چند زن دیگر را هم کشتند. 📍آیات و روایات اجتماعی | عضو شوید📍