#اشعار
اى عروج سينههاى سوخته!
اى خدا را آخرين اندوخته!
اى ملائك را سپهدار و ولى!
از نگاه توست دلها منجلى
اى خدا را آخرين سردار دين
عشق تو باشد محك بر #مؤمنين
اى ملاك برترىّ شيخ و شاب
بر عنايتهاى حق هستى تو باب
اى #كمال هستى و سير وجود!
اى مِلاك هستىِ بود و نبود
اى مطاف حاجیانِ راستین!
اى امام و سرور اهلِ يقين!
وصف تو در عالم بالاستى
مدح تو ذکر لب زهراستى
نصر تو بر دين حق فَر مىدهد
#عشق تو بر نخل جان بَر مىدهد
آنکه دین باشد از او باقی تویی
بر شراب طُهرِ حق ، ساقی تویی
در كجايى اى #غريب اين ديار؟
بر قلوب خستهی ما ده قرار
در كجايى اى عزيز عسكرى؟
خادمت باشند شمس و مشترى
اى فروغ عارفان با صفا!
در مدينه ساكنى يا #كربلا؟
سیدی! در مسجد حَنّانهاى؟
یا به شهر سامِرا در خانهاى؟
كى شود روزىِّ من ديدار تو؟
استماعِ شِکرّین ، گفتار تو؟
«لَيتَ شِعرى» در كجايى اى طَهور!؟
كن دعايى بهر تسريع #ظهور
«لَيتَ شِعرى» در كجايى اى امام!؟
بر تو از جنّ و ملک بادا سلام
پيشگامان ولايت حاضرند
از براى محو دشمن قاهرند
در كجايى اى خلايق را تو أَب!؟
غير تو نبوَد #محبان را طلب
آن قدر گيرم نشانت كو به كو
تا نشينم در حضورت رو به رو
«آن قدر در مىزنم اين خانه را
تا ببينم روى #صاحب_خانه را»
«لَيتَ شِعرى» در كجايى اى انيس!؟
با گرامى مام خود باشى جليس؟
آن گرامى مادرت تنها بود
او قرين غصّه و غمها بود
مادرى بهر امامش عارفه
بانویی کانونِ مهر و عاطفه
مادرى كز بهر شويش جَهد داشت
بر #كتاب_زندگى حق مىنگاشت
در كتاب زندگى نام #على
با نداى فاطمه گشته جلى
خطبههاى آتشين #فاطمه
روشنى بخشاند بر دلها همه
«كوچكا»! بر دخت احمد كن سلام
«بَضعَةٌ مِنّى» بود خيرالكلام
{ @AyatollahBahrololom }