#گزیده
#عید_غدیر
من یک شتر یک ساله هستم و اسمم بچه است. با اینکه هیچ شتری توی دنیا اسم بچهاش را بچه نگذاشته، اما دوست دارم من به این اسم زیاد است😃. به خاطر همین، این اسم را برای خودم انتخاب کردم. من یک شتر خاطره جمع کن هستم. هیچ شتری مثل من، خیلیتر از خیلیتر از خیلی، دلش نمیخواهد من میخواهم! خاطره جمع کند😌؛ اماِ پدر آدی صاحب ماست؛ ما، یعنی من و پدر و مادرم. آدی دوست من است. او، یعنی آدی، پسر صاحب ِ ماست. دوست دارم آدی به جمع کردن خاطره مثلِ من نیست. دوست دارم آدی به یک عالمه بازی کردن و لج درآری است🙄؛ اما چون دوست دارمش به من زیاد ست، دو تا کار انجام میدهد:
اول اینکه برایم خاطره تعریف میکند؛ دوم اینکه برایم خاطره میسازد☺️. مثل همین الان که با آدی آمده بودیم خانه دوست پدرش تا دو کیسه گندم ببریم خانه. آدی خودش را محکم به من چسباند و گفت:«زودباش، زود باش بچه، فرار کن.» زود باش من برای فرار زیاد بود. بیشترتر از آن نمیتوانستم زود باشم و تند بدوم. به پشت سرم نگاه کردم. هنوز آن چند نفر دنبال ما بودند. آدی گفت:«همهاش تقصیر تو است.»😉
#کتاب_بچه_ای_که_نمی_خواست_آدم_باشد
#گزیده
🔹وقتی مقصدی میجوییم که نمیدانیم چیست و کجاست و از چه راه میتوان به آن رسید از پیش پیداست که اهل راه و راه پیمودن نیستیم. نقد تجدد مخالفت با آن نیست بلکه شرط و طریق فهم و دریافت آن است. تجدد را نقد نمیکنند که ضدتجدد را بهجای آن بگذارند بلکه با این نقد معنی سیاست جدید و #آزادی را درمییابند؛ ضدیت با تجدد سودایی نشدنی است زیرا تجدد ضد ندارد. شما هم اگر تجدد را دوست میدارید یا به آن معتقدید بکوشید که موانع راه آن را بشناسید و اگر تعلق ایرانی دارید بروید حجاب شرقشناسی و زمانزدگی را از روی تاریخ و فرهنگ ایران بردارید با این برداشتهشدن حجاب شاید تجدد هم بهنحوی با فرهنگ ایرانی تناسب پیدا کند. ساده با شما حرف بزنم؛ میدانید آزادی چیست؟ آنچه در سیاست اروپا به نام آزادی محقق شده است امر پیچیده و دشوار تاریخ است اما آزادی جلوههای روشن و آشنا هم دارد؛ مثلا آزادی، رفتار و گفتار از روی صرافت طبع است؛ چرا با یکدیگر با صرافت طبع و صراحت حرف نمیزنیم و بحث نمیکنیم؟ علم و آزادی و زندگی خوب میخواهیم؟ چه تلقیای از علم و آزادی و زندگی خوب داریم و آیا اینها انواع دارند و همه را پیش روی ما گذاشتهاند که از میان آنها بهترینشان را انتخاب کنیم؟ چرا با خود صفا نمیکنیم و نمیپذیریم که در باب آینده و تجدد تأمل نکردهایم و دستمان برای رسیدن به علم کارساز و نظم اطمینانبخش و زندگی آزاد و با صلح و صفا چندان پر نیست؟
💎 کتاب #آزادی_قانون_و_سازمان
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی
@Ayehbook
#گزیده
#سرگذشت_استعمار
دوسال بعد، واسکو دوگاما دوباره راهی هند شد. گاما هنگامی که به کالیکوت نزدیک می شد، با یک کشتی پر از حاجیان مسلمان که از مکه به هند برمی گشتند، رو در رو شد. کشتی، حامل 3800 مسافر مرد و زن و بچه بود. گاما دستور داد کشتی را در وسط دریا متوقف کنند و از مسافران، دوازده هزار دوکا (واحد پول پرتغال) باج بگیرند. پرتغالی ها سپس کالاهایی را که حدود ده هزار دوکا ارزش داشت از مسلمانان گرفتند و بعد همه ی آن ها را با کشتی شان آتش زدند.
@Ayehbook
#گزیده
🔹 گفت بیشتر از همیشه دلم گرفته بود و داشتم از فشار آن سلول تنگ و تاریک و بدبو خفه می شدم. می خواستم فریاد بزنم و سرم را به دیوار بکوبم، اما توانش را نداشتم. به مرگ راضی بودم. اشک می ریختم و با خدا حرف می زدم. می گفتم دیگر طاقت این تنگنای ظلمانی را ندارم😢 ، ای خدایی که یوسف را از چاه کنعان و از زندان مصر نجات دادی، به آبروی ابن الرضا و پدران بزرگوار و جدش رسول خدا، مرا از این قعر زمین نجات بده!😥🙏
گفت :« ساعتی مناجات کردم و دل به مرگ سپردم که دیدم سلولم اندک اندک روشن شد. فکر کردم این نور ناشی از سکرات مرگ است. خوشحال شدم که به زودی روحم از آن سیاه چال پرواز می کند و به آسمان روشن و بی انتها می رود. 🥲
در این لحظه ها حس کردم که یکی کنارم ایستاده است. به ذهنم رسید که بی شک ملک الموت است. سر که گرداندم و نگاهش کردم دیدم ابن الرضاست که به من لبخند می زند😍
چنان خوشحال شدم که نزدیک بود جان از بدنم رها شود! به پایش افتادم و به سختی گریستم😭، گفتم آقای من شما کجا و این گوشه از سیاهچال کجا؟!
متوجه شدم که زنجیری به دست و پایم و کندی به گردنم نیست. همه روی زمین افتاده بود. امام از من دلجویی کردند و گفتند آماده باش تا به خانه بازگردی😊، در لحظه ای از زمین و زمان کنده شدم و به وقت اذان صبح خود را کنار خانه یافتم. حضرت گفتند آسوده باش، دیگر دشمنان به تو دسترسی نخواهند داشت!
#کتاب_مرا_با_خودت_ببر
#یا_جواد_الائمه
#عیدتون_مبارک
@Ayehbook
#گزیده
🔹 قوای نظامی هر کشور ستون اقتدار هر کشور تلقی می شود. شاهان پهلوی با خرید انواع تسلیحات غربی و بویژه آمریکا سعی در تقویت نیروی نظامی ایران داشتند ولی در واقعیت غرب با فروش انواع سلاح های خود با چند برابر قیمت به ایران، سعی در به تاراج بردن ذخایر این ملت را داشتند و از سویی دیگر آنها ایران را انباری از مهمات کرده بودند و در موارد مختلف بدون اجازه ایران از آنها استفاده می کردند.😕
برای نمونه ملکه پهلوی در این باره می گوید: «یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان مرده شور این سلطنت را بیرد که من شاه و فرمانده کل قوا هستم، ولی بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام😐؛ آمریکایی ها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می کردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. حالا بماند که چقدر سوخت مجانی می زدند و اصلا کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران می بردند.😠
#کتاب_صعود_چهل_ساله
#غارت #اقتدار
#ظلم #عدالت
@Ayehbook