eitaa logo
🇮🇷آزادی حجاب🇵🇸
982 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
10هزار ویدیو
230 فایل
@Azadyehejab ارتباط با ما @mohammady_seyyed
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 لا یوم کیومک یا اباعبدالله ‍ کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانه‌اش می‌لرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینه‌ام. آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را می‌بخشی؟ این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟» برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمی‌شد. از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.» یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟» گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد می‌کرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمی‌داشت.» یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد.
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
را بهتر بشناسیت تا در دام فتنه های انگلیسی گرفتار نشویم
197.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصویری وحشتناک از یک شهروند افغانی در بیرون از هواپیمای درحال پرواز! 👈این هم عاقبت بیست سال خوش خدمتی به آمریکا و در نهایت آویزان شدن به هواپیمای آمریکایی 👈خوب است بدانید کسانیکه در فرودگاه جمع شده اند همانهایی هستند که بیست سال به خدمت کردند و آمریکا به آنها ویزای خروج داده بود اما نه تنهازمینه خروج آنها را فراهم نکرد بلکه به آنها تیراندازی هم کردند و این افراد که بیست سال دل به امید بسته بودند در نهایت خود را آویزان هواپیمای آمریکایی کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دانشگاه حجاب 🇮🇷
♨️برخوردهای نژادپرستانه با زنان در استرالیا 🔻"ماسیلیا آیلی" از 'استرالیا'معتقد است که زنان باید در انتخاب اینکه می خواهند پوشش سر داشته باشند آزاد باشند 🔻زمانی که خواهرم برای اولین بار روسری سر کرد ، بهترین دوست دبیرستانی اش سه سال با خواهرم صحبت نکرد. دو هفته بعد ، یک زن در اتوبوس بر سر دوستم فریاد زد و از او خواست که از ماشین را پیاده شود یا به جایی که از آنجا آمده برگردد 🔻یک ماه بعد ، دوست دیگری بعد از حضور با یک روسری از مصاحبه شغلی اخراج شد ، اگرچه ایمیل بر مبنای آن بودکه "آنها از صلاحیت های او بسیار تحت تأثیر قرار گرفته اند". چند ماه بعد ، خانمی در مسجد به من گفت که بعد از کار از رفتن به خانه می ترسد زیرا هر شب گروهی از پسران جوان او را از ایستگاه اتوبوس به سمت خانه اش دنبال می کردند و تهدید می کردند که روسری او را از سرش در می آورند 🔻بنابراین وقتی تصمیم گرفتم حجاب داشته باشم ، از خودم پرسیدم: "ماسیلیا" چرا تصمیم گرفتی آن را بپوشی؟" ⚜بالای سرم ، یک جواب کاملاً مشخص بود: خدا. درست مانند اینکه بت پرستش نکنید و والدین خود را ارج گذارید ، پوشاندن سر خود نیز در اسلام یک دستور است و هنگامی که مطمئن شدم پوشاندن موهای من کاری است که به عنوان عبادت خدا انجام می دهم ، مطمئن شدم که می خواهم حجاب داشته باشم 🌐منبع:https://www.abc.net.au/news/2018-04-08/wearing-the-hijab-the-girl-in-the-headscarf/9612992?utm_campaign=news-article-share-control& 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از بصیرت خانواده
♣️بصیرت خانواده ♣️ @basiratekhanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی یکی از مخاطبین در خصوص امر به معروف و نهی از منکر در هیئت حسینی تجربه جالبیه👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
سلام ب همگی خدا رو شکر مادرم و خواهرم ۱۰۰ تا گیره روسری با طرحهای بسیار زیبا و شیک و جدید و با قیمت مناسب خریدند برای نذری پخش کردن و کار فرهنگی و امربمعروف(اگه کسی خواست معرفی کنم از کجا بخرند ک ارزون تمام شه). تعدادی رو خدا رو شکر خودشون در مراسم مختلف مانند مراسم عزاداری روز هفتم و هشتم در امامزاده اسماعیل ع بیدستان پخش کردن. دیشب یعنی در شب تاسوعای حسینی، تعدادی حدود ۵۰ تا رو لطف کردن دادن بنده پخش کنم و در کنارش امربمعروف هم کنم خدا رو شکر تقریبا نصف با طرح مناسب بزرگسال و‌ نصفشون دخترانه بود. دیشب مراسم عزاداری تاسوعا، در مهرگان، در پارک بهشت، کنار مزار شهدا بود، موقعی ک کمی مداحی خوانده شد، دیگه بلند شدم برای این کار، یه خانمی جلوتر از ما نشسته بودن، با مانتو جلوباز و شلوار یک وجب کوتاه و موها بیرون، یه دختر هم کنارشون ک بزرگ بود و انگار ۱۰ ساله بود و با تی شرت و شلوار و بدون روسری خلاصه با توکل ب خدا و توسل ب اهل بیت ع رفتم پیششون نشستم و یک گیره دادم ب خانم و گفتم این نذری امام حسین ع هست، کاش موهای قشنگتون رو باهاش بپوشونین ، بعدشم گفتم حالا ما پول بیشتر نداریم ولی خودتون بیزحمت مانتوی جلوبسته و شلوار گشاد و بلند بخرین و بپوشین☺️ دیگه شروع کرد صحبت کردن و گفت مگه ب این چیزهاست؟ گفتم خب سوره ی والعصر رو حفظی؟ گفت آره. گفتم خدا در این سوره میگه همه انسانها در زیانند ب جز کسانی ک آمنوا (یعنی ایمان آوردن و دلشون رو پاکه) و عملوا الصالحات ( یعنی کارهای صالح میکنن) ، و این آمنوا و عملوالصالحات تو خیلی از آیات قرآن کنار هم اومده، یعنی هم باید دل پاک باشه هم ظاهر،یعنی هم باید کار درست رو انجام داد. خلاصه صحبتمون طولانی شد تا تقریبا مداحی تموم شد، یه جا دوباره گفت بعضی از چادری ها زیر چادر کلی کار دیگه میکنن، گفتم خب اونا اشتباه میکنن، خدا میگه هم باطن درست باشه هم ظاهر، گفتم تو ب اونا نگاه نکن، ببین خدا چی میگه همونو انجام بده. گفتم تو ب حضرت فاطمه س و حضرت زینب س نگاه کن. دوباره گفت دل مهمه و ...، گفتم ببین قبول داری حضرت فاطمه س از همه خانمها پاکتر بود دلشون؟ گفت آره. گفتم پس یعنی ایشون دیگه باید هیچی نمی پوشید میومد بیرون؟! بعد رفت تو فکر. گفتم پس این یعنی هم باید دل پاک باشه هم ظاهر. خلاصه خیلی صحبت کردیم.درباره ریز صحبتها اگه خواستین میگم إن شاءالله. بعدش چون مراسم داشت تموم میشد، دیگه ب چند نفر دیگه ک تو مراسم بودن گیره هدیه دادم و گفتم نذری امام حسین ع هست و کاش موهای خوشگلتونو باهاش بپوشین و یکیشون ک آستینش خیلی کوتاه بود، گفتم ساق دست بندازین و..کادرشون ک چادری بود خیلی تشکر کرد. بعدش رفتیم سمت پارک ک بچه هامون بازی کنن. اونجا هم ب چندتا خانم هدیه دادم و گفتم بهشون. ب چند تا دختر ک بالای ۹ سال بودن و با تیشرت و شلوار بودن و بدون روسری،باهتشون صحبت کردم و گفتم دیگه ماشاءالله بزرگ شدین، باید مانتو بپوشین روسری بدوشین، اینم هدیه هست وقتی روسری پوشیدین باهاش خوشگل ببندین روسریتونو. خدا رو شکر همه قبول میکردن و خوشحال میشدن و چون گیره ها قشنگ بود خیلی هم ذوق میکردن خدا رو شکر. بعد دیدم یه دختری تپل پیراهن پوشیده و شلوار نداشت! بی روسری و آستین کوتاه. از سرسره با کلی ذوق و خنده با دوستاش میومد پایین، وای چه صحنه بدی ک دیگه نگم😔 خلاصه مردها هم بودن ک بچه هاشونو آورده بودن بازی، پسر بچه ها هم بودن. صداش کردم سلام کردم و ...،گفتم شما دیگه بزرگ شدین باید شلوار بپوشی و مانتو و روسری بپوشی. گفتم کلاس چندمی؟ گفت دارم میرم چهارم. گفتم خب پس جشن تکلیف داشتین دیگه باید بپوشی. گفت آره تعطیل بود مدارس جشن تکلیف نگرفتن.گفتم خب بالاخره سوم شدی دیگه باید بپوشی. از اونجایی ک اوضاعش خراب بود، ترجیح دادم با مادرش حتما صحبت کنم، گفتم میای منو ببری پیش مامانت؟ گفت آره. داشت منو میبرد سمت سبزه ها ک مردم میشینن، گفت مامانم ناشنواست. تو دلم گفتم وای حالا چه جوری باهاش صحبت کنم‌؟! چون بلد نیستم زبان مخصوص اشاره رو. خلاصه رفتم دیدم به به حدود ۱۵-۲۰ نفر خانم و آقا روی یه زیلوی بزرگ نشستن، حالا من چه جوری برم بگم. دیگه اومده بودیم و دختره هم رفته بود ب مامانش گفت این خانم کارت داره و همه داشتن نگاهم میکردن، رفتم نزدیک و یه گیره روسری بزرگسال بهشون هدیه دادم و سلام علیک کردم و گفتم نذری و گفتم موهاتونپ بپوشونین و برای دخترتون شلوار بپوشونین و ..، دخترش هم یه کم با اشاره بهش گفت، دیگه نمیدونم چقدر متوجه شد، ولی خلاصه خیلی تشکر کرد با زبان خودشون، دیدم بقیه خانمهای کنارشم با همون زبان باهام سلام علیک کردن، متوجه شدم کل این جمعیت خانم و آقا همه ناشنوا هستن، دیگه ب همه اون خانمها یه گیره هدیه دادم و همه شون تشکر کردن، إن شاءالله ک موهاشون بپوشونن حالا.ولی خیلی خوشحال شدن و شوهرهاشون تشکر کردن. اون دختر